قلب تو هوا را گرم كرد
در هوای گرم
عشق ما تعارف پنير بود و
قناعت به نگاه در چاه آب.
مردم كه در گرما
از باران میآمدند
گفتي از اتاق بروند
چراغ بگذارند
من تو را دوست دارم.
ای تو
ای تو عادل
تو عادلانه غزل را
در خواب
در ظرف های شكسته
تنها نمي گذاری
در اطراف انفجار
يك شاخه له شده انگور است
قضاوت فقط از توست.
شاخه ابريشم را از چهرهات بر مي دارم
گفتم از توست
گفتی: نه، باد آورده است.
هنگام كه در طنز خاكستري زمستان
زمين را تازيانه مي زدی
خون شقايق از پوستم بر زمين ريخت.