نسخه آرشیو شده
معصومه ناصری
شنبه، ۲۴ دی ۱۳۹۰

ایرج گرگین، روزنامه‌نگار پیشکسوت ایرانی در واشنگتن درگذشته است. هر وقت مرگی اتفاق می‌افتد به خودم تذکر می‌دهم که مردن، مثل زندگی کردن طبیعی است. اما به نظرم مرگ روزنامه‌نگار کهنه‌کار ایرانی جایی هزار هزار کیلومتر دور از تحریریه‌های روزنامه‌های ایرانی، طبیعی نیست.

امروز در ویکیپدیای فارسی صفحه او به روز شد. هم تاریخ درگذشتش را نوشتند و هم نوشتند که او از روزنامه‌نگاران «پیش کسوت» ایرانی بوده است.

بسیاری از رسانه‌ها و کسانی که امروز درباره‌ او نوشتند با همین صفت «پیش کسوتی» درباره‌اش حرف زدند. او چندین و چند «کسوت» بیشتر از بسیاری از روزنامه‌نگاران پاره کرده بود.
از وقتی خبر درگذشت ایرج گرگین را خوانده‌ام با خودم فکر می‌کنم که چند نفر از روزنامه‌نگاران هم نسل او، در دهه‌های اخیر، در تحریریه‌های رسانه‌های ایرانی و در ایران حضور داشته‌اند؟

من تحریریه‌هایی را به یاد می‌آورم که همه جوان بودند، همه جوان بودیم. «مجرب»‌ترها تاریخ حرفه‌ای بودنشان به سال‌های آغازین جمهوری اسلامی بر می‌گشت.

انکار نمی‌کنم که مدت‌ها انبوه روزنامه‌نگاران جوان را امتیاز روزنامه‌نگاری ایرانی می‌دانستم. امروز اما اعتراف می‌کنم که اشتباه کرده‌ام.
در روزنامه‌نگاری ایرانی ما چیزهای زیادی، کم داریم که یک قلم آن آموزش حرفه‌ای روزنامه‌نگاری است اما یکی از آن بسیارها که نداریم «انباشت تجربه حرفه‌ای روزنامه‌نگاری» است و همین طور انتقال آن از نسل گذشته به نسل تازه در یک چرخه طبیعی.

که یعنی من، روزنامه‌نگاری را در مدرسه یاد بگیرم و کنار دست کسانی که به «پیش کسوت» معروفند، این درس‌ها را مشق کنم و تمرین کنم و کسی و کسانی باشند که وقتی نوشته‌ام را خط می‌زنند، خط خطی‌هایشان، درس روزنامه‌نگاری باشد و اخلاق‌شان درس باشد و شیوه کار کردنشان درس باشد.

انقلاب سال ۱۳۵۷ گسل بود. یک گسل عمیق بین نسلی که بنیان رسانه را در ایران گذاشته بود و نسلی که قرار بود روی همان ستون‌ها بایستد و کار یاد بگیرد.

فقط در روزنامه‌نگاری نیست که این گسل به چشم می‌خورد. نسل‌های حرفه‌ای موسیقی و تئاتر هم مثلا به همین مشکل دو پاره شدن دچار شدند.
روزنامه‌نگارانی که یاد گرفته بودند قدرت قلم‌شان را به رخ قدرت بکشند، یاد گرفته بودند خواسته‌های صنفی‌شان را در قالب سندیکایی قدرتمند دنبال کنند یا یاد گرفته بودند که اعتصاب کنند، از تحریریه‌های رسانه‌های ایران بیرون رفتند یا بیرون انداخته شدند تا دوباره نسل تازه، تاریخ را از سر بنویسد.

در تحریریه رسانه‌های ایران، تعداد کسانی که از نسل پیش مانده بودند و می‌شد روی دست‌شان نگاه کرد و کار یاد گرفت خیلی خیلی کم بودند. کمتر از انگشتان یک دست.

در اثر این گسل بین نسلی آموختن بسیاری چیزها به تجربه شخصی هر روزنامه‌نگار موکول شد. سرهای خیلی‌ها در این گیر و دار به سنگ خورد و شکست و درمان هم نشد.

بخش زیادی از تجربه روزنامه‌نگاری ایرانی، در تحریریه نشریه‌های کوچک فارسی زبان، این سو و آن سوی جهان هدر رفت.
ایرج گرگین اما تا آخرین سال‌های زندگی‌اش تلاش کرد روی این گسل، پل بزند و بخشی از اندوخته حرفه‌ای اش را به روزنامه‌نگارهای جوان‌تر منتقل کند.
او درگذشته است اما درست این بود که او در یکی از تحریریه‌های رسانه‌های داخل ایران، قلم را زمین بگذارد و چنان که طبیعت زندگی‌است، بگذرد.

 
این مطلب را به اشتراک بگذارید


آگهی