هفت دلیل برای اینکه می توان به تماشای سریال روزگار قریب نشست و از آن لذت برد.
1- شخصیت پردازی چند بعدی کاراکترهای فیلم
آدمهای خوب و بد این فیلم مطلق نیستند. این شخصیتها، قهرمانهایی با عیب و نقصهایی از جنس آدمهای معمولی اند و در محدوده تواناییهایشان برای پیشبرد کارهایشان تلاش می کنند.
میرزا علی اصغر قریب نقش محوری در شکل گرفتن شخصیت پسرش دکتر محمد قریب به عنوان یک انسان مسوول، دردمند و عمیق دارد.
با این وجود بعد از اینکه اسامی بورسیه ها اعزام به فرنگ اعلام شده و زمان آن گذشته، پدر را می بینیم که دست پسرش را گرفته و به اداره معارف می برد و از مسوول مربوطه تقاضا می کند که اسم محمد قریب را در بین این اسامی جای دهد.
کیانوش عیاری (کارگردان) در این صحنه ظرافتمندانه یک مساله اساسی که جامعه ایران هم اکنون هم با آن درگیر است را به تصویر می کشد.
جامعه ای که قانون گریز است و در عین حال همین قانون هم در همه جا درست و کامل رعایت نمی شود و حق به حقدار نمی رسد.
در نتیجه در این میان آدمها به توصیه دوست و آشنا متوصل می شوند تا کارهای خود را راه بیندازند. درواقع عیاری به جای متهم کردن این و آن و یا نسبت دادن این مشکل فقط به شخص یا فقط به سیستم، توجه مخاطب را را به ریشه این معضلات جلب می کند.
2- پرداخت کافی به جزییات
جزییات ریز و درشت در سریال روزگار قریب بجا مطرح می شوند و در پیشبرد داستان به خوبی نقش بازی می کنند.
نشان دادن کار کردن مقنی در قنات و یا دردسرهایی که دانشجویان طب به خاطر کالبد شکافی غیر قانونی در منزل پدر محمد متحمل می شوند و یا حرف زدن در مورد بادگیر از زبان پدرزن محمد در زمان خواستگاری، تاریخ و سنن گذشته را بطور مختصر معرفی می کنند و از طرفی فضایی را که قریب در آن رشد کرده ملموس و باور کردنی پیش پای مخاطب می گذارند.
3- روایت جذاب کارگردان از زندگی محمد قریب
شروع هر قسمت سریال، لحظاتی از زندگی محمد قریب در روزهای پایانی عمرش در بیمارستان و جدالش با بیماری سرطان است. قریب در همان روزهای واپسین بستری بودن، شاهد اتفاقات زیادی است که کمک و دخالت او را می طلبد.
بیمارستانی که او در آن است جامعه ای است پر از التهاب و مشکلات و او با دیدن هرکدام از آنها بخشی از گذشته را بیاد می آورد.
فلاش بکهای این سریال پلی را بین گذشته و حال برقرار کرده و نوع روایت این مجموعه را جذابتر کرده است.درست است که تماشاگر آخر داستان را می داند، ولی پیگیرانه می خواهد کشف کند که دکتر قریب چه مسیری را طی کرده که به اینجا رسیده است.
4-بازیهای روان بازیگران
فقط کافی نیست که در مورد بازی بی نظیر مهران رجبی یا حسین پناهی و یا مهدی هاشمی در این سریال نوشت. در این مجموعه همه خوب بازی می کنند بجز معدودی آنهم در نقشهای کوچک و فرعی.
نماهای بلندی بدون کات خوردن در این سریال وجود دارد که نشان از اعتماد کیانوش عیاری به بازیگرانش برای دیالوگ گویی( آنطور که خودشان راحت بوده اند) دارد.و نتیجه هم روان بودن بازی بازیگران، خصوصا کودکان، در نقشهایشان شده است.
5-فیلمبرداری جالب توجه
یکی از نقاط جالب این سریال فیلمبرداری با عمق میدان است. در بسیاری از نماها بازیگری در فاصله بسیار نزدیک به دوربین قرار دارد و در فاصله دورتر بازیگران دیگر قرار گرفته اند و در نتیجه یک قاب پویا آفریده شده است.
تماشاگر همچنین از این طریق با دو لایه ارتباط همزمان برقرار می کند. این تکنیک به خصوص بطور قابل توجهی در باره دکتر قریب بکار رفته است. در بسیاری از صحنه هایی که درایام کهنسالی و بیماری دکتر قریب در بیمارستان گرفته شده، مهدی هاشمی در نقش قریب نزدیک به دوربین روی تخت بیمارستان دراز کشیده و از این طریق تماشاگر چهره پر از درد و رنج او را می بیند. در همین حال جریانات دیگری در پشت او اتفاق می افتد و تماشاگر انعکاس آنها را به صورت مستقیم روی صورت قریب مشاهده می کند.
6- جسارت در هدف قرار دادن ریشه مشکلات و معضلات جامعه
به نظر می آید که دکتر محمد قریب برای کیانوش عیاری مهمل مناسبی است تا مشکلات اجتماعی و تاریخی ایران و مردمانش را ریشه یابی کند و به تحلیل آنها بپردازد.
دکتر قریب در بسیاری از داستانهای این مجموعه مانند ماجرای کالبدشکافی غیرقانونی و دزدیدن جسد و یا شیوع تیفوس و یا در داستان بهم زدن مدرسه در روستا توسط فردی جاهل مآب، شخصیت محوری نیست.
در واقع این اتفاقات بهانه ای است که تماشاگر سرچشمه مشکلات را همراه با قهرمان فیلم که محمد قریب است کشف کند و بشناسد. مسایلی مانند اجبار والدین در ازدواج فرزندانشان، اعتقاد به مسایل خرافی، مقاومت مردم در مقابل هر پدیده نو و تعصبات کورکورانه چیزهایی هستند که قریب را آزار می دهند. قریبی که عیاری معرفی می کند ریشه بسیاری ازاین مشکلات جامعه ایران را جهل و نادانی موجود در همه لایه های جامعه می داند و جسورانه با آنها مبارزه می کند.
7-الگوسازی هوشمندانه
قهرمانهای این فیلم مثل بسیاری از قهرمانهای فیلمها و سریالهای دیگر ایرانی موعظه و نصیحت نمی کنند. در عوض انتخابهای جسورانه و آگاهانهای می کنند که خود به خود آنها را در موقعیت الگو برای بیننده قرار می دهد.
قریب برخلاف رای بسیاری از اطرافیان به جای مکتب به مدرسه میرود، ازدواج غیرسنتی می کند، از ازدواج غیر سنتی جوانان حمایت می کند، برای کار خیر دروغ می گوید، قبل از انقلاب به سینما می رود و مانند بسیاری به دختری که هنرپیشه است بد نگاه نمی کند، کاری را که فکر می کند درست است با وجود مخالفتهای همه انجام می دهد در عین حال عصبانی می شود، ناسزا می گوید و سربهسر دیگران می گذارد. همه اینها باعث می شود که اوبرای تماشاگر تاثیرگذار، باورپذیر و دوست داشتنی باشد.
مجموعه این دلایل این سریال را به یکی از موفقترین و باارزشترین محصولات صداو سیما تبدیل کرده است. سریالی که می توان با لذت به تماشای آن نشست و دست پر بازگشت.