پس از رد صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی، محمود احمدینژاد و اطرافیانش سکوت کردهاند. دلیل این سکوت چیست؟
حسين باستانی میگوید دليل سکوت احمدینژاد در برابر حذف مشايی اين است که قدرت خودش را فراتر از تحمل حکومت و بخصوص خامنهای میديده و اين فراتر بودن منجر به رضايت حکومت میشده. ولی همزمان میگويد که حکومت و شخص خامنهای هم پيش از اين ضرب شست قابل توجهی به احمدینژاد نشان دادهاند و او را به تمکين در برابر نظر رهبر مجبور کردهاند.
باستانی از اين دو گزاره کلی به اين نتيجه رسيده که «احتمالا باید در عوض، به دنبال فهمیدن این نکته بود که وی و همکارانش مشخصا از چه چیزی ترسیدهاند که به چنین سکوت نامعمولی انجامیده است.» میشود گفت که باستانی در واقع به نتيجهای نرسيده است.
به نظر من، بخش عمدهای از تلاش احمدینژاد و گروه او در مخالفخوانی در برابر حکومت و بخصوص رهبری، ناشی از فقدان يک گروه مخالف قانونی در درون حکومت بود.
در واقع پس از واکنش خشن حکومت در برابر حاميان ميرحسین موسوی و مهدی کروبی که به طور عمده میتوان آنها را اعضا و حاميان «جنبش سبز» ناميد حاکميت از يکدست شدن ساختار خود به اين نتيجه رسیده بود که جنبش سبز اگر سرکوب شده اما حذف نشده است.
نتيجه چنين نگاهی اين بود که حاکميت به ضرورت خلق يک گروه مخالف در درون ساختارهای حکومتی متقاعد شود. دليل اصلی چنين حرکتی در جذب بخشی از حاميان جنبش سبز بود که نه تمایل پيگيری دستاوردهای جنبش سبز را داشتند زيرا رهبران آن را بخشی از حکومت میدانستند، و نه به تحمل حاکميت فعلی راضی بودند. پيوستن اين دو گروه بخشی از جنبش سبز را از بدنه اصلی آن جدا و جنبش سبز را از درون دچار انشقاق میکرد.
مخالفخوانیهای احمدینژاد و رويکردهای گروه او به «مکتب ايرانی» و ظهور نشانههای ملیگرايانه افراطی در بين حرف و عمل گروه احمدینژاد تا حد قابل توجهی در میان طبقه متوسط که نه زير لوای انقلابی و نه در گروههای غيرانقلابی طبقهبندی میشدند کارگر افتاد. از قضا بخشی از فعالان سلطنتطلب و براندازی نيز به جمع حاميان احمدینژاد اضافه شدند که تا پيش از اين جزو حاميان جنبش سبز به شمار میرفتند. تصوير برساخته از گروه احمدینژاد حاوی جنگ ميان گروه مکتب ايرانی با گروه اسلام حکومتی بود.
اين تصویر تا زمان ثبتنام انتخابات نيز دوام آورد، و به نظر من، ورود هاشمی رفسنجانی به انتخابات نيز برای مقابله با گروه احمدینژاد بعنوان مخالفان بدلی درون-حکومتی بود.
در واقع اگر هاشمی رفسنجانی بعنوان نامزد انتخابات وارد نمیشد اسفنديار رحيم مشايي، نامزد گروه احمدینژاد، از رد صلاحيت شورای نگهبان عبور میکرد و به عنوان نماينده گروه مخالف بسادگی رای بخشهایی از حاميان جنبش سبز را به خود اختصاص میداد. به عبارت ديگر، حاکميت با گروه بدلی خود باز هم با نمايشی متفاوت و اين بار با حمايت نسبی مردم در جای خود باقی میماند.
حمايت وسيع اجتماعی از نامزدی هاشمی رفسنجانی به حاکميت نشان داد که اگرچه بخشهایی از ناراضيان اجتماعی که با جنبش سبز هم همراهی میکنند از مشايی حمايت خواهند کرد اما کليت جنبش سبز آنچنان انشقاق پیدا نکرده که بتوان از شکافهای آن به نفع وارد کردن يک گروه مخالف بدلی استفاده کرد.
در نتيجه قدم بعدی حاکميت اين بود که با حذف هاشمی رفسنجانی و به قيمت لرزاندن پايههای مشروعيت انقلاب، گروه بدلی خود را از انتخابات خارج کند و در قدم سوم انشقاق در آرای معترضان سال ۸۸ را با فراوانی نامزدهای انتخابات دنبال کند.
ورود هشت نامزد به رقابتها و سپس نازل کردن مناظرهها در حد مسابقات تلويزيونی ترفند حاکميت برای تغيير شکل آراء معترضان بود.
حاکميت از همينجا به بعد خود دچار دگرديسی شد. در واقع حاکميت خود نيز از مخالفخوانیهای گروه احمدینژاد به اين نتيجه رسیده بود که جنبش سبز به حد کافی دچار چنددستگی شده و بسادگی میتوان مشايی را برنده انتخابات دانست بنابراين آنچه پس از ثبتنام نامزدها رخ خواهد داد نیاز به برنامهريزی جدیتر نخواهد داشت.
آنچه در دو مناظره اول تلويزيونی رخ داد ناشی از بیبرنامهگی دستاندرکاران انتخابات بود که تا پيش از ورود هاشمی رفسنجانی به انتخابات بر اين باور بودند که شعارهای مکتب ایرانی توسط مشايی در مقابل ساير نامزدها به حد کافی به دوقطبی کردن فضای انتخاباتی کمک خواهد کرد و در هر مناظرهای کفه ترازو را برای گروه بدلی سنگین میکند.
ورود هاشمی رفسنجانی، حذف او، و حذف ناگزير مشايی از صحنه انتخابات منجر به سکوت گروه احمدینژاد شده است. در حقیقت حاکميت به واقعی بودن ساختهی خود چنان مطمئن بود که برای قدمهای بعدی فکر قابل توجهی نداشت و اکنون ناگزير است ماجرا را به سکوت برگزار کند.
بگذاريد اين را هم اضافه کنم که حاکميت آماده است تا واکنشهای خشن نيز از خود بروز دهد. اين قدم را بايد ناگزير دوم حاکميت قلمداد کرد. گرچه برای خشونت نشان دادن نيز بايد به اقناع فکری حاميان خود دست بزند، کاری که زمان برای انجام آن دير شده است.