دولت آمریکا در به اجماع رسیدن نیروهای اپوزیسیون دولت ایران که عموما خارج از کشور هستند، ناموفق بوده است. در این میان برجسته شدن نام گروه مجاهدین خلق میتواند خود نشاندهنده راهی باشد که آمریکا پیش از آغاز جنگ عراق پیموده بود.
انتشار اخبار تازه درباره اختصاص 400 میلیون دلار توسط دولت آمریكا به منظور تقویت حركت های جدایی طلب و كمك به نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، سوالات تازه ای درباره خط مشی و سیاست كنونی كاخ سفید در برابر جمهوری اسلامی و نیروهای مخالف آن مطرح كرده است.
از منظر خط مشی كاخ سفید در برابر محور موسوم به شر، پس از گذشت هشت سال از ریاست جمهوری بوش و ناكامی های ارتش آمریكا در ایجاد ثبات و نمو اقتصادی و اجتماعی در عراق و افغانستان، آشكار شده است كه روش نظامی برای مهار كره شمالی، ایران و سوریه پروژه ای شكست خورده است.
این درحالی است كه بسیاری از نئوكان ها و اشخاص موثر در دولت بوش، هنوز كاربرد زور و روش نظامی پیشگیرانه را كلید حل مشكلات پیشروی آمریكا در جهان تصور می كنند.
با این حال در دوران ریاست جمهوری بوش، علی رغم جهت گیری های مكرر به سمت راه حل نظامی برای حل و فصل مساله ایران، سرمایه گذاری بر روی نیروهای اپوزیسیون و به عبارت دیگر براندازی نرم تحت الشعاع این نظامیگری قرار نگرفت و بودجه های هنگفتی جهت راه اندختن یك انقلاب مخملی اختصاص داده شد.
دولت آمریكا بر این باور بوده است كه نیروهای مخالف در خارج و داخل ایران قادرند كار ناتمام نیروهای خارجی را برای تغییر رژیم تكمیل كرده و رژیم حاكم را از درون دچار فروپاشی سازند.
در این راستا كمك های مالی و فكری به سمت نیروهای قدیمی اپوزیسیون مانند سلطنت طلبان و نیروهای جوانتر آن مانند برخی دانشجویان ناراضی كه در خارج از ایران به سر می برند، سرازیر شد؛ بدون آنكه گامی در جهت جلب اعتماد نسبت به نیات واقعی كاخ سفید و رسیدن به برنامه مشترك برداشته شود.
در برابر تهدیدات نظامی، غالبیت جریان مخالف جمهوری اسلامی با هر گونه حمله نظامی به ایران مخالفت نشان داده و حداقل در ظاهر استدلال می نماید هر گونه راه حل نظامی منجر به تحكیم بیشتر پایه های جمهوری اسلامی خواهد شد.
به موزات آن، برای بخش مهمی از نیروهای مخالف، عملكرد آمریكا در دوران بوش آنچنان ناامید كننده بوده كه تصمیم گرفته اند از ارتباط با آن اجتناب كرده و كمتر موجبات سرافكندگی خود را در مقابل افكار عمومی فراهم آورند.
این امر با تناقضات سیاست خارجی ایلات متحده در قبال ایران تشدید شده و عدم اعتماد به آمریكا را در چشم اپوزیسیون بیش از پیش كرده است.
تاكید همزمان واشنگتن بر نقش زور و قدرت نظامی از یكسو و نقش نیروهای مخالف و جریان های جامعه مدنی در به راه انداختن یك انقلاب مخملی در ایران شبیه به تجربه كشورهای كمونیستی بلوك شرق سابق از سوی دیگر گویای تناقض فوق است.
جریان اپوزیسیون مستقر در خارج از كشور، طیف وسیعی از نیروهای سلطنت طلب، جمهوری خواه تا مجاهدین خلق را تشكیل می دهد كه در روش و ایدئولوژی دچار اختلافات جدی هستند و تاكنون نتوانسته اند بر سر یك برنامه مشترك به توافق دست یابند.
در مقابل طرفدارن پروپاقرص دریافت كمك از آمریكا، بخشی از آنها به ایالات متحده اساسا اعتماد نداشته و بخشی دیگر كه در ایدئولوژی مخالف هرگونه تعریف هژمونیك برای آمریكا هستند.
این درحالیست كه دسترسی محدود این جریانات به توده های مردم در داخل ایران و زیست آنها در شرایطی منفك از جامعه ایران باعث شده تا نفوذ اندكی بر مسیر تحولات داخلی در جامعه ایران داشته باشند.
این مسائل باعث شده است بحران مشروعیت بسیاری از جریان های اپوزیسیون خارج از كشور در داخل ایران به هیچ وجه كمتر از حكومت ایران نباشد.
تلاش های آمریكا برای ایجاد وحدت رویه میان این گروه ها تا كنون نتیجه ای نداده و باعث ناامیدی برخی رهبران كاخ سفید شده است.
این امر زمینه توجه و سرمایه گذاری روی یك جریان سازماندهی شده با پتانسیل های نظامی را فراهم آورده است.
بر این مبنا، علی رغم پیشینه تروریستی سازمان مجاهدین خلق، این گروهك بار دیگر در میان نئومحافظه كاران طرفدارانی پیدا كرده است.
واشنگتن از یكسو روش نظامی را در مرحله كنونی چندان سودمند نمی بیند و از سوی دیگر از تجربه اپوزیسیون ایران تاكنون نتیجه ای به دست نیاورده است.
این تجربه چندان متفاوت از تجربه ناموفق یكپارچه سازی مخالفان صدام حسین پیش از اشغال عراق نیست كه در جریان آن تا آخرین روزهای حكومت صدام، آمریكا در ایجاد اجماع میان مخالفان صدام ناموفق ماند و نهایتا به توصیه عده ای از مخالفان صدام مانند احمد چلبی وارد كارزار جنگ گردید.
به نظر می رسد، آمریكا و متحدان آن هنوز از آنچه در عراق انجام دادند درس نگرفته اند.
اكنون در چشم نیروهای داخلی و خارجی ایرانی، دولت بوش در حال ثبت یك ركورد دیگر برای بی اعتباری سیاسی و اخلاقی آمریكاست.
نوع تعامل واشنگتن با مجاهدین خلق و تكیه بر این سازمان تروریستی برای پیشبرد برنامه موسوم به آزدسازی به اوج درماندگی دولت بوش را در قبال چگونگی مواجه با ایران تبدیل شده و در صورتی كه سرانجام به یك طرح مشترك نظامی علیه ایران بیانجامد بعید نیست از فردی چون رجوی، احمد چلبی دیگری برای آمریكا به ارمغان بیاورد.