نسخه آرشیو شده

فراموش نمی توان کرد
مهرداد فخیمی - عکس از ایسنا
زهرا امیرابراهیمی
جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۸۷ - ۰۰:۴۴ | کد خبر: 4125

دانش آموزی بیش نبودم که نسخه دست چندم مرگ یزدگرد را به تماشا نشستم. پلک برهم نگذاشتم و بارها و بارها تصاویرش را مرور کردم و همان وقت بود که فهمیدم عاشق سینما شده‌ام و همان وقت بود که اولین درس سینمایی‌ام را گرفتم: با تصویر می شود معجزه کرد.

آنچه که بهرام بیضایی آفریده بود چیزی بیش از یک قصه و فیلمنامه بود.

چیزی مانند یک راز و نیاز بود که بیشتر و بیشتر خواندنش روح را انگار می پروراند و دوربین مهرداد فخیمی که همه آنچه نگاه او دیده، به ثبت رسانده بود؛ انگار که مسخ کرده باشد، هوش و حواس را با خود می برد.

نمی شود عاشق سینما و گرفتار جادوی تصویر بود و جاودانگی حضور تاثیرگذار کسانی که کسانی را عاشق کرده‌اند، انکار کرد.

ویژگی مهرداد فخیمی را فقط در پدر بودنش، پدر سینماگرانی که در حضورش بزرگ شدند، فقط در استاد بودنش، استاد آنان که در کنارش شاگردی‌اش کردند، خلاصه نمی توان کرد.

از همان وقت نه چندان دور که در کنار بهرام بیضایی، غریبه  و مه را و مرگ یزدگرد را در قاب دوربینش ثبت کرد و جریان خلق تصویر را در سینمای ایران به ورطه تازه‌ای کشاند، بی‌شک سینمای این مرز و بوم را تا به ابد وامدار خود کرد.

چه بسیارند خاطرات دیدن تصاویر متحرک ساخته ذهن او در چریکه تارا و هزار دستان و دست‌فروش و ناخدا خورشید و مسافران.

حیرت زده، زمان و مکان را فراموش کردن و غرق در لحظه‌های ناب شدن.

این قصه هزاران از ماست که عمق نگاه او، در عمق وجودمان نشست و یادمان داد که می شود تصویر ساختگی را به مثابه واقعیت لمس کرد. یادمان داد که می شود عاشق بود و با هیچ، جهانی خلق کرد.

امروز چه اندازه سخت است بدرقه کردن و بدرود گفتن آنکه جایش تا آخر تاریخ خالی خواهد ماند.

آسان نیست به دنیا آمدن، در دنیا بودن و انسان بودن.

انگار باید پذیرفت. انگار باید به این از دست دادن‌ها عادت کرد. انگار باید هر لحظه آماده بود.

حضوراو غنیمتی بود. فراموش نمی‌توان کرد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی