رادیو و تلویزین ایران در سالهای پشت سر جز چند نمونه نادر و البته فراموشنشدنی از جمله برنامه هویت و چراغ، رفتاری جز همین مصلحتجویی از خود نشان نداده است.
این یادداشت توسط یکی از خوانندگان مردمک نوشته شده و لزوما بیان کننده دیدگاه مردمک نیست.
سیدعلی خامنهای کمی به چپ خم میشود و آرام با لبخندی پنهانی به آیتالله خمینی چیزی میگوید و با همان لبخند بر میگردد رو به دوربین تلویزیون. حالا دیگر آیتالله خمینی هم به نرمی به دوربین نگاه میکند.
این تصویری است که سالها در برنامههای زیادی دیدیم و بدون شک آنقدر برای مردم ایران آشنا است که شاید حتا از یاد برده باشندش. چند ثانیه تصویر اتفاقی و بدل شدن به یک خاطره مشترک برای بیست سال «رسانه ملی».
شاید اگر آن روزسیدعلی خامنهای توجه رهبر انقلاب را به دوربین تلویزیون جلب نمیکرد، دیگر فرصتی پیدا نمیکرد تا به رهبرش بگوید که بیست سال بعد مرا اینجا تماشا کن.
آیا ما امروز با سیدعلی خامنهای رهبر رو به رو هستیم یا با رسانه سیدعلی خامنهای که با خامنهای رهبر خیلی فاصله دارد؟ آیا سیدعلی خامنهای به تدریج از مقام یک انسان، نه حتا رهبر، به مقام یک رسانه بدل نمیشود؟
در تمام این سالها او در همه موضعگیریهای خود بنا به مصلحت مملکت رفتار کرده است. حتا بعد از حوادث تیر 1378 باز هم از این رفتار پا فراتر نگذاشت و هر چند غمانگیزتر از دفعات پیش اما بنا به همان مصلحتجویی آشنا حرف زد. این همان رفتار غالب رسانه ملی در سالهای گذشته است.
رادیو و تلویزین ایران در سالهای پشت سر جز چند نمونه نادر و البته فراموشنشدنی از جمله برنامه هویت و چراغ، رفتاری جز همین مصلحتجویی از خود نشان نداده است.
در این سالها حجم برنامههایی چون دیدار رهبر معظم با شاعران یا تصویرهایی از کوهنوردیها و راهپیماییهای وی بیشتر شده است.
چند هفته پیش از انتخابات وقتی که رهبری در سفر کردستان به سر میبرد، بخش خبری 20:30 گزارشی از کامران نجفزاده پخش کرد که از مردم کردستان سوال مشترکی میپرسید: به نظر شما آقا موبایل دارند یا نه.
نمایش دو نفره رهبری و رسانه ملی انگار از آن نگاه همراه با لبخندش به دوربین شروع میشود و سالها بعد به پایان میرسد. ساعات پایانی 22 خرداد است که تلویزیون شروع به اعلام نتایج انتخابات میکند و یک هفته بعد در ظهر یک جمعه دیگر، رهبری در نماز جمعه اشک میریزد و صحنه پایان نمایش را خیلی ناشیانه بازی میکند.
وقتی در آخرین روز برنامههای تلویزیونی کاندیداهای ریاست جمهوری معلوم شد که
محمود احمدینژاد فرصت بیست دقیقهایی دارد که تا دفاعیه نهایی خود را رو به دوربینهای تلویزیونی بخواند، خیلیها فکر میکردند که او آخرین تلاشهایش را به خرج میدهد و احتمالا رو به روی مردم ایران گریه میکند و مظلومنمایی خواهد کرد.
آن روزها تقریبا همه مطمئن بودند که دولت احمدینژاد به روزهای آخر خود نزدیک شده است، اما این اتفاق نیفتاد؛ نه احمدینژاد گریه کرد و نه دولتش به پایان رسید، اما اشکهای نریخته احمدینژاد در نماز جمعه هفته بعد از انتخابات از گونههای رهبری سرازیر شد و این بار او رو به روی هفتاد میلیون ایرانی همان کاری را کرد که مهره اصلی این بازی انجام نداده بود.
حالا مردم با چیزی رو به رو شدند که خود حقیقت است؛ یعنی یک نمایش دروغین و کسالتبار. حالا مردم به سرعت اعتمادشان از رسانه ملی گرفته میشود و یک هفته نمیگذرد که این اعتماد از رهبرشان هم گرفته میشود. این اتفاق یک هفتهای برخورد مردم با رسانه ملی و رهبر را یکسان میکند. آنها به حقیقت این نمایش بیست و چهار ساعته پیبردند. مردم ایران به دروغ پیبردند. حالا مردم ایران به راز نمایش دروغگوی بزرگ پیبردند.
هر چند که رسانه ملی و رهبری هر دو در این سالها به یمن وجود یکدیگر و البته به زعم هم روز به روز به قدرت بیشتری دست پیدا کردند، اما همین قدرت چشم و گوششان را چنان بست که در دروغ خود فرو رفتند و حقیقت را تنها همان دروغ خود پنداشتند. آنها دست هم را خیلی زود به فاصله یک هفته رو کردند و این آغاز شکست آنها است. انگار همدستان در یک بازی گروهی مشخص شوند.
این مقطع از تاریخ ایران مقطعی تاثیرگذار، استثنایی و البته بیش از هر چیز قابل استناد است. مقاله ژیژک درباره وقایع اخیر ایران حاکی از همین خصلت مهم جنبش کنونی مردم ایران است؛ یعنی قابل استناد بودن. دلیل این اهمیت تاریخی از یک نظر همین برخورد مردم با یک مفهوم کلی در اندیشه اجتماعی و سیاسی است.
جنبش امروز مردم ایران علیه یک فرد خاص یا یک دایره محدود از افرادی خاص در حاکمیت نیست.
امروز مردم ایران در برابر یک مفهوم مشترک به پا خاستهاند؛ دروغ. مفهومی که در این سالها سایهاش را ناپیدا و پنهان بر سر مردم انداخته بود و سیاهیاش بر سر ما آهسته، آهسته
آنقدر تاریک و ترسناک مینمود که مردم را پیش از انتخابات به خیابانها کشاند و بعدتر، تنها اسلحه و باتوم و زندان توانست مردم را از خیابانها بیرون کند.
شکست حاکمیت درست از آن جا آشکار شد که در فاصله دو جمعه، مردم مفهوم دروغ و عوامفریبی را هم زمان در جلد حقیقت تماشا کردند.
انگار قدرت آنقدر کور شده بود که فکر میکرد نمایش با همان اعلام نتایج و پیام تبریک رهبری به احمدینژاد ادامه پیدا خواهد کرد و مردم دوباره در خانههایشان ساعتهای بیشتری را جلوی تلویزیون هدر خواهند داد. اما یکی از همدستان نتوانست به تنهایی برنده از بازی بیرون بیاید و همدست دیگر یک هفته بعد وقتی هر روز موج گسترده مردم در خیابانها به راه افتاده بود، به کمک دیگری شتافت و شکست این بار چون آواری بر سر هردو فرو ریخت.
نیروهای انتظامی و لباس شخصیها به میان صفوف آرام مردم هجوم آورد و این تنها برای دفاع از اشکهای سکانس پایانی فیلم رهبر و رسانه بود.
امروز مردم ایران بهتر از هر زمان دیگری میدانند که علیه چه چیزی به پا خاستهاند. امروز، ما مردم ایران میدانیم که قدرت حقیقی از آن ما است و هیچ دروغی نمیتواند راه دیدگان ما را بر حقیقت مسدود کند.
امروز دیگر با یک قدرت ناشناس رو به رو نیستیم. دیگر احتیاجی به محاسبات دشوار و گمانهای گنگ پشت پرده سیاست نیست. ما امروز میدانیم که باید برابر چه نیرویی ایستادگی کنیم. میدانیم که چه کسانی راه را برای رسیدن به آزادی بستهاند.
وقتی مقام رهبری دقیقا همان حرفی را تکرار میکند که رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران، نشان دهنده یک نکته اساسی است: رهبر همعرض رسانه حرکت میکند، رسانهای که دائم در حال ناسزا شنیدن از ملت است.
حالا سیدعلی خامنهای تجسم چیزی است که در این سالها در رسانه ساخته شده بود. او حالا یک رسانه است. او دیگر نمیتواند رهبری باشد که بالای سر تمام ارگانهای نظام بایستد و همه را دعوت به دوستی و آرامش کند. حالا او دقیقا همان کاری را انجام میدهد که رسانه در شمایل یکی از اعضای هر خانواده ایرانی میکند؛ خیانت.
رسانه ملی در این سالها توانسته بود به عضوی بیدار در هر خانواده بدل شود. مردم به رسانه روی خوش نشان دادند و همین رسانه به مردم خیانت کرد. آنها را به هیچ گرفت و دروغ بزرگ و مضحکی را با صدای بلند فریاد زد و رهبر همسوی با رسانه فریاد حقطلبانه مردم را نشنیده گرفت و آن را سرکوب کرد.
این رفتار مشترک رسانه در ایران و سیدعلی خامنهای در مقام رهبر حکایت از روشن شدن ذات قدرت در ایران دارد. این رفتار مشترک ما را بیش از هر زمان دیگری با دشمن حقیقی آزادی رو به رو میکند. حالا ما بهتر از هر زمان دیگری میدانیم چرا و برابر چه نیرویی به مقابله ایستادهایم.
سیدعلی خامنه ای درست مثل آن تصویر آشنای خیره ماندنش به دوربین تلویزیون هنوز به تلویزیون خیره مانده است و این بار حتا خودش را هم در قاب پهن و بزرگ تلویزیون جستجو میکند. آیا این نشان از شکست قدرت نیست؟ آیا پیروزی نزدیک به نظر نمیرسد؟
اگر این یادداشت بیان کننده دیدگاه مردمک نیست ولی بیان کننده دیدگاه بسیاری از ما هست منهم کاملا قبول دارم .بخصوص که این سناریوی اخر هم بخوبی نشان داد که تمرکز قدرت در کجاست دخالت خامنه ای در عزل مشائی نشان دهنده این است که دیگر رهبری ابائی از اشکار شدن دخالتش در اموری که حق قانونی رئیس جمهور است را هم ندارد.او قدرت مطلقه میخواهد بدون چون وچرا.نمیدانم شاید احمدی نژاد با اینکار خواست این را به ملت بفهماند که او هیچ کاره است؟.شما چه فکر میکنید
من فقط ميتونم بگم كه آقاي خميني اگر زنده بودند الاآن از انتخاب خامنه اي سخت پشيمان شده و با تي پا خامنه اي را بيرون ميانداختندولي حالا خدا بيامرز روحش در عزاب است و لطف كنيد حتما اين خبر را به گوش اين ازخدا بي خبربرسانيد كه
همانا كسانيكه به آيات خدا كافر شوندو انبيا رابي جرم وبناحق بكشند وبا آن مردمي كه خلق را بعدل ودرستي خوانند نيز دشمن شده و بقتل رسانند اي پيغمبر آنها را به عذاب سخت ودردناك بشارت ده سوره اي از قران كريم.