ریس ارلیچ در مقالهای که در کامن دریمز منتشر شد، تلاش میکند به انتقادهای منتقدان «چپ» در باره وقایع پس از انتخابات ایران پاسخ دهد.
ریس ارلیچ در مقالهای که در «کامن دریمز» منتشر شد، تلاش میکند به انتقادهای منتقدان «چپ» در باره وقایع پس از انتخابات ایران پاسخ دهد. در ادامه، تحلیل ریس ارلیچ را میخوانید.
وقتی که ازایران، جایی که برای پوشش انتخابات رفته بودم، برگشتم با حجم زیادی از مقالات و نوشتههای نویسندگان، استادان دانشگاه و وبلاگنویسان روشنفکر درباره اتفاقات اخیر در تهران رو به رو شدم.
آنها به تاریخ گسترده دخالت آمریکا در امور داخلی ایران اشاره میکردند و نتیجه میگرفتند که اعتراضات اخیر نیز حتما باید با پولهای آمریکا و به دست عوامل آمریکا صورت گرفته باشد.
این برای آنهایی که زندگی هر روزهشان را در خیابانهای شهرهای بزرگ ایران به خطر میاندازند و برای عدالت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مبارزه میکنند، بسیار حیرت انگیز است.
بعضی از این نویسندگان از کتاب من «اولویتی به نام ایران»، نقل قول کردهاند تا دخالت آمریکا را در انتخابات ایران ثابت کنند.
شمار زیادی از روشنفکران چپ در آمریکا با تظاهرات کنندگان ایرانی همدردی کردند و به سرکوب آنها توسط حکومت ایران اعتراض کردند در حالی که مخالفت خود را با هر گونه دخالت نظامی و سیاسی آمریکا در ایران ابراز کردند.
ولی گروه کوچک و پر سر و صدایی از روشنفکران مانند وبسایت مانتلی ریویو، مجله فارین پالیسی و برخی از چهرههای بازنشسته و برجسته دانشگاهی مثل جیمز پتراس این نگاه را مورد انتقاد قرار دادند.
آنها معمولا به مقایسه میپردازند و به درستی به نمونههای بیشماری از تلاشهای سازمان سیا در برانداختن حکومتها اشاره میکنند که با نفوذ در تظاهرات های مردمی همراه بوده است.
ولی نمونههای گذشته به این معنا نیست که در این مورد اخیر هم چنین اتفاقی در حال به وقوع پیوستن است.
صریح بگویم، ویژگی چند طبقهای بودن تظاهرات اخیر که بسیار خود جوش و سریع اتفاق افتاد، ماورای کنترل رهبران اصلاح طلب آن بود، چه رسد به سازمان سیا.
بگذارید برای چند لحظه خیال کنیم که آمریکا تلاش میکند تا به طور سری در این تظاهرات رخنه کند تا به اهدافش برسد؛ آیا موفق شده است یا تظاهر کنندگان در حال نشان دادن 30 سال عصبانیت سرکوب شده خود نسبت به سیستمی که زنان،کارگران و اقلیتهای مذهبی و اکثریت کثیر ایرانیان را سرکوب کرده است، هستند.
آیا محمود احمدینژاد آن طور که برخی ادعا میکنند یک «وطن پرست مردمی» و ضد سلطهگری آمریکا است یا او یک رهبر سرکوبگر و تمامیتخواه است که درواقع به زیان مبارزه در مقابل سلطهگری آمریکا عمل میکند؟
تا جایی که من میدانم، هیچکدام از این منتقدان چپ تا کنون ایران را ندیدهاند یا حداقل آنانی که درباره حوادث اخیر صحبت کردهاند. البته یک فرد میتواند درباره یک کشور بدون داشتن تجربه دست اول نظر بدهند، ولی در مورد اخیر بسیار بهتر است که این مردم را از نزدیک دید.
[خانم ارلیچ در بخش دیگری از نوشتار خود به ادعاهایی که توسط نویسندگان و روشنفکران چپ مطرح شده، میپردازد و سعی میکند به آنها پاسخ دهد.]
ادعای اول: محمود احمدینژاد برنده انتخابات است یا دستکم معترضان نتوانستند خلاف آن را ثابت کنند.
مایکل ویلوو، مشاور موسسه قانونی دولتهای غربی در سایت مانتلی ریویو مینویسد: گروههای صلحطلب آمریکایی به سرعت اعلام کردند که تقلب گسترده ای در انتخابات صورت گرفته و به سرعت به بازتولید کلیشه «آخوند دیوانه» در نظام سیاسی امروز ایران پرداختند.
یک همگرایی قابل توجه بین این گفتارها و جناح راست در آمریکا وجود دارد که مزورانه بر روی طبل «انتخابات دزدیده شده» میکوبند.
جیمز پتراس، استاد بازنشسته جامعه شناسی از دانشگاه بینگامتون در نیویورک نیز مینویسد: حتی یک مدرک کتبی یا عینی قبل یا بعد از شمارش آرا ارائه نشده است. در طول کمپین انتخاباتی، هیچ اتهام قابل اعتمادی درباره امکان تقلب مطرح نشد.
واقعیت این است که ایرانیان درباره تقلب در انتخابات قبل از شمارش آرا نگران بودند. در سال 2005 وقتی من اخبار انتخابات را پوشش میدادم، احمدینژاد به سختی توانست در دور اول کروبی را پشت سر بگذارد. کروبی اعتراض کرد که در انتخابات تقلب شده و آرای او دزدیده شده است، ولی از آنجا که در سیستم روحانیت ایران فرجام خواهی معنا ندارد، او شکایتش را به خدا برد.
در انتخابات اخیر، مسئولان برگزار کننده انتخابات بر خلاف قانون به ناظران کاندیداهای رقیب اجازه نظارت بر صندوقهای رای را ندادند.
مخالفان سعی کردند از پیامک برای ارتباطگیری بین مرکز و شهرستانها کمک بگیرند، ولی حکومت سیستم پیامک را قطع کرد و در نتیجه فقط وابستهها و مقامات حکومتی توانستند بر نحوه انتخابات و شمارش آرا نظارت کنند.
من داستانهای زیادی شنیدم که صندوقهای رای از قبل پرشده رسیدند و برگههای رای بیشتر از تعداد واجدان شرایط چاپ شد. غیرمحتمل به نظر میرسد که حکومت ایران اجازه فرجام خواهی یا تحقیق درباره اتهام تقلب در انتخابات مطرح شده است را بدهد.
تحقیقی که توسط دو پروفسور از چاتام هاوس و مطالعات ایرانی دانشگاه سن اندروز اسکاتلند انجام شده است و در آن نتایج انتخابات به طور دقیق مورد مطالعه قرار گرفته، نشان میدهد که تناقض قابل توجهی وجود دارد.
احمدینژاد برای کسب پیروزی گسترده در یک سوم استانهای ایران باید آرای همه حامیانش و همچنین آرای همه رای اولیها و آرای همه کسانی که قبلا به میانهروها رای داده بودند و همچنین 44 درصد آرای اصلاحطلبان را داشته باشد.
به یاد داشته باشید که پیروزی احمدینژاد در شرایطی اتفاق افتاده است که سیستم به میزان بسیار زیادی متقلب است. شورای نگهبان تشخیص میدهد که کدام نامزدها صلاحیت های اسلامی لازم را دارند تا به عنوان نامزد در رقابتها شرکت کنند. در نتیجه، به هیچ زنی تا کنون اجازه داده نشده است که برای ریاست جمهوری رقابت کند و حتی بعضی از نمایندگان مجلس هم رد صلاحیت شدند به این خاطر که ضد اسلامی شده بودند.
قانون اساسی ایران یک نظام دینی خودکامه را آفریده است که ارکان آن میتوانند در مقابل همدیگر بایستند، گاهی اوقات از طریق انتخابات و مناظرههای پارلمانی و گاهی اوقات از طریق سرکوب خشونت آمیز.
ایران یک مثال از کشوری است که نشان میدهد چگونه میتوان رقابتهای انتخاباتی داشت بدون این که دموکرات بود.
ادعای دوم: آمریکا سابقه طولانی در دخالت در امور داخلی ایران دارد، پس حتما دستش را در حوادث اخیر در ایران میتوان یافت.
جرمی هاموند در وبسایت مجله سیاست خارجی مینویسد: بر اساس تاریخ دخالتهای آمریکا در امور ایران و سیاست روشن تغییر رژیم، به احتمال زیاد آمریکا نقش قابل توجهی در هیاهوی اخیر بازی میکند تا حکومت جمهوری اسلامی را تضعیف کند.
اریک ماگولیس، ستون نویس کبک مدیا کمپانی در کانادا و روزنامهنگار هافینگتون پست، مینویسد: در حالی که بیشتر اعتراضاتی که ما در ایران میبینم خودجوش و اصیل است، سازمانهای اطلاعاتی و رسانههای غربی نقش کلیدی در ادامه اعتراضات بازی میکنند و از طریق جدیدترین شیوههای الکترونیکی و تویتر ارتباطات را ممکن میکنند.
اینها شیوههای مخفی است که آمریکا در انقلابهای اخیر اوکراین و گرجستان از آن استفاده کرد تا حکومتهای طرفدار آمریکا را به قدرت برساند.
هر دو نویسنده موارد بیشماری را بر میشمرند که آمریکا از ابزارهای مخفی برای برانداختن حکومتهای مشروع استفاده کرده است.
سیا تظاهراتهای زیادی را مهندسی کرده است علاوه بر ترورها و بمبگذاریها که باعث فروپاشی نظامهای پارلمانی شده است، همانند سال 1953 در دوران نخست وزیری دکتر مصدق در ایران.
آمریکا از همان روشها هم برای سرنگونی حکومت هوگو چاور در ونزوئلا در سال 2002 استفاده کرد (برای جزییات بیشتر به کتاب من «داستان واقعی سیاستهای آمریکا در آینده کوبا» نگاه کنید.)
هاموند از کتاب من، «اولیتی به نام ایران»، نقل میکند و همچنین از مصاحبه من با «دموکراسی ناو» تا نشان دهد که دولت بوش در حال آموزش و حمایت مالی از گروههای اقلیت [مذهبی، قومی] بوده است تا حکومت ایران را در سال 2007 سرنگون کند.
هیچکدام از این دو نویسنده، تا جایی که من میدانم، مدرکی ارائه نکرده است که دولت اوباما طرحی ریخته باشد یا در تظاهرات اخیر دخالتی کرده باشد.
بگذارید نگاهی کنیم به آنچه واقعا در حال اتفاق افتادن است. دهها میلون از ایرانیان در روز 12 ژوئن در حالی به رختخواب رفتند که متقاعد شده بودند یا موسوی پیروز انتخابات است یا رقابت بین او و احمدی نژاد به دور دوم کشیده خواهد شد.
آنها روز شنبه از خواب بیدار شدند در حالی که حیرت زده و مبهوت شده بودند. آن طور که چندین تن از دوستانم به من گفتند، یک کودتا به وقوع پیوسته بود. خشم، طبقات اجتماعی مختلف را در بر گرفت و از دایره دانشجویان و روشنفکران طرفدار موسوی فراتر رفت.
در عرض دو روز صدها هزار ایرانی در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای بزرگ تظاهرات مسالمت آمیز راه انداختند. آیا سیا میتوانست نتایج شمارش آرا را پیشبینی کند و در کمتر از دو روز چنین شبکهای را بسیج کند؟ آیا سیا حتی چنین شبکه گستردهای دارد که بتواند بر روی چنین جنبشی اثر بگذارد یا آن را کنترل کند؟
در واقع چنین تحلیلی به سیا بسیار بیشتر از آنچه واقعا هست اعتبار میدهد و جنبش مردمی و مستقل را بسیار دست کم میگیرد.
من قبلا اشاره کردهام که اکثریت قابل توجه ایرانیان هیچ دسترسی به تویتر ندارند و تظاهرات بیشتر از طریق موبایل یا پیامهای شفاهی صورت گرفته است.
بسیاری در ایران از طریق ماهواره کانالهای تلویزیون خارجی را نگاه میکنند. یک دیش ماهواره فقط 100 دلار قیمت دارد بدون هیچ هزینه ماهیانهای. در نتیجه برای همه اقشار جامعه حتی طبقه کارگر نیز قابل دسترسی است.
ایرانیان، بی.بی.سی و صدای آمریکا (VOA) و دیگر کانالهای خارجی فارسی زبان را نگاه میکنند که باعث شده حکومت ادعا کند که جرقه تظاهراتها از خارج از ایران زده شده است.
با این منطق، آیت الله خمینی نیز از حمایت بریتانیا در سال 1979 و در جریان انقلاب برخوردار بود، چون رادیو بی.بی.سی انتقادات علیه حکومت استبدادی شاه را پوشش میداد.
به صراحت میگویم که بر اساس مشاهداتم، هیچکدام [از این شبکههای تلویزیونی] نقشی در رهبری تظاهرات نداشتند.
یک هفته بعد از انتخابات، حرکت عظیمی از اعتراض به نتایج انتخابات شکل گرفت تا در خواست آزادی به وقوع پیوست. آنها تنها بچههای بالاشهری با شلوارهای جین و عینکهای آفتابی با مارکهای معروف نبودند، بلکه شمار زیادی از کارگران و زنان حتی با چادر دراین اعتراضات حضور داشتند.
جوانان ایرانی به طور ویژه از حامیان احمدینژاد دل خوشی ندارند، از آنجا که شبه نظامیان مذهبی زنان و مردان جوان ازدواج نکرده را وقتی در حال قدم زدن با یکدیگر هستند، مورد آزار و اذیت قرار میدهد و زنانی را که حجاب را رعایت نکرده باشند، بازخواست میکنند.
کارگران از 24 درصد تورم سالانه که در عوض افزایش حقوقشان به آنها تحمیل شد، ناراضیند.
سندیکاهای مستقل کارگری برای افزایش دستمزدها و داشتن حق سازماندهی در حال مبارزه هستند.
بعضی از تظاهرات کنندگان، حکومت اسلامی میانهروتری میخواهند. برخی دیگر برای جدایی مذهب از سیاست تلاش میکنند و نظام دموکراسی پارلمانی قبل از کودتای 1953 را میخواهند. ولی همه کم و بیش بر این باورند که ایران باید حق توسعه انرژی هستهای را داشته باشد و این شامل غنیسازی اورانیوم نیز میشود.
ایرانیان از فلسطینیان در برابر اشغال اسراییل حمایت میکنند و میخواهند نیروهای آمریکا عراق را ترک کنند.
اگر سیا در این تظاهرات دخالت داشت، واقعا بسیار ضعیف عمل کرده است. البته، سیا دوست داشت تا بر ایران تاثیری داشته باشد، ولی این بسیار با این که ادعا شود تاثیر داشته، فاصله دارد.
با ادعای این که آمریکا در امور ایران دخالت کرده است، چپها به طور مضحکی همدست احمدینژاد و روحانیون مرتجع شدهاند که آمریکا و بریتانیا را مسئول همه اعتراضات میدانند.
ادعای سوم: احمدینژاد یک وطن پرست مردمی مخالف آمریکا است و تلاش برای براندازی او فقط کمکی خواهد بود به آمریکا.
جیمز پتراس مینویسد: در موضوعات دفاعی موضع قدرتمند احمدی نژاد با موضع طرفداران غرب و ژست ضعیف دفاعی بسیاری از پروپاگاندیستهای کارزار جریان مخالف در تضاد است.... موفقیت انتخاباتی احمدینژاد، با نگاهی مقایسهای به تاریخ، نباید تعجب برانگیز باشد. در انتخابات مشابه بین ناسیونالیست- پوپولیست در برابر لیبرالهای طرفدار غرب، پوپولیستها پیروز شدهاند. آخرین مثالها شامل پرون در آرژانتین، چاور در ونزوئلا و اوو مورالس در بولیوی میشود.
وزارت خارجه ونزوئلا در وبسایتش مینویسد: حکومت بلیوارین ونزوئلا مخالفت شدید خود را با کارزارهای بی پایه و بدخواهانه از خارج که برای کدر کردن فضای سیاسی کشور برادرمان و برای بیاعتباری نهادهای جمهوری اسلامی ایران طراحی شده است، اعلام میدارد. ما از ونزوئلا، این اقدامات مداخله جویانه در امور داخلی جمهوری اسلامی ایران را تقبیح میکنیم و خواستار توقف فوری این اقدامات که در جهت تهدید و ناپایدار کردن انقلاب اسلامی صورت گرفته است، هستیم.
در خلال سالهای 1953-1979 شاه ایران صبعانه مردم کشورش را سرکوب کرد و خود را هم صف آمریکا و اسرائیل میدانست.
پس از انقلاب اسلامی 1979، دولت ایران صعبانه مردمش را سرکوب کرد درحالیکه اتحادش را با اسراییل و آمریکا شکست. این ظاهرا بعضی از چپها را مقداری گیج کرده است.
من مقالهها و کتابهای زیادی نوشتهام که سیاستهای آمریکا در قبال ایران را به انتقاد گرفتهاند و از آن جمله است تلاشهای دولت بوش برای سرنگونی حکومت اسلامی.
آمریکا مجموعهای از موضوعات دروغین یا مشکلات اغراق شده را در تلاش برای تحمیل سلطه خود بر ایران برجسته کرد؛ به طور مثال برنامه هستهای ایران، حمایت از حماس و حزبالله و حمایت از گروههای شیعی در عراق.
در چهار سال گذشته، احمدینژاد شعارهای ضدامپریالیستی ایران را شدت داد و ژست یک رهبر جهان اسلام به خود گرفت مثل خطابههای ضد اسرائیلی و نفی هولوکاست.
همانطور که توسط نامزد رقیب اشاره شد، شعارها و سخنرانیهای احمدی نژاد در مورد اسراییل و یهودیان فقط مردم دنیا را نسبت به فلسطینیان بیگانهتر کرده است و مشکلات بیشتری را برایشان آفریده است.
در دنیای واقعی، احمدینژاد هیچ کاری در حمایت از فلسطینیان به جز فرستادن مقداری پول برای حماس انجام نداد.
با وجود شعارهای اسرائیل و آمریکا، ایران تاثیر کمی بر منازعاتی دارد که باید توسط خود اسرائیلیها و فلسطینیان حل شود.
مقایسه احمدینژاد با چاوز و او مورالس، خندهدار است. من بارها گزارشهایی درباره ونزوئلا و بولیوی نوشتهام. این کشورها جنبشهای مردمی گسترده و اصیلی دارند که این رهبران را در قدرت نگاه داشته است. آنها به اصلاحات قابل توجهی به نفع کشاورزان و کارگران اقدام کردهاند، اما احمدی نژاد تورم 24 درصدی و میزان بالای بیکاری را برای کشورش به ارمغان آورد.
ایران و ونزوئلا در سطح دیپلماتیک اشتراکاتی دارند؛ هر دو تحت حملات آمریکا هستند و این شامل اقدامات گذشته برای « تغییر رژیم» هم هست.
ونزوئلا و دیگر حاکمان در سراسر دنیا باید با احمدینژاد به عنوان یک واقعیت برخورد کنند، برای همین زیر سوال بردن انتخابات شاید بر مشکلات دیپلماتیک اثر بگذارد.
ولی هیچ بهانهای برای اقدام قهقرایی چاوز وجود ندارد. این حرکت مردمی ایران را قدرتمندتر خواهد کرد و دخالت خارجی را چه از جانب ایران و هر جای دیگر را را رد میکند.
یک حکومت سرکوبگر دست کم 17 نفر از ایرانیان را کشته است و صدها نفر دیگر را زخمی کرده است. این حرکات گسترده شاید چنان قوی نباشد که سیستم را سرنگون کند، ولی بذری برای اعتراضات آینده است.
اکنون منتقدان چپ باید به این سوال پاسخ دهند که در کدام طرف ایستادهاند؟