نسخه آرشیو شده
تقویم ۱۳۹۲ درگیرها

به کجا بايد داد برد؟!
عکس از مهر
از میان متن

  • راستش را بخواهید من هم گاهی وسوسه می‌شوم که این روزها در این گیرودار پرالتهاب بازار سیاست، یادداشت انفجاری سیاسی بنویسم که تعداد خواننده‌اش رکورد بزند و هر جا بروم، بگویند دمت گرم خوب فک فلان کسان را پیاده کردی!
چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸ - ۲۰:۳۶ | کد خبر: 43360

خدا می‌داند که این روزها نوشتن خیلی دشوار شده و انسان منصف با دلی خون و چشمی گریان متحیرانه شمشیر قلم در غلاف می‌کند و اگر اهل وظیفه است و «قلم» را همان می‌داند که به آن و محصول آن، در قرآن کریم قسم یاد شده، دائما در مقام پرسشگری از خویش است که وظیفه ام اکنون چیست؟

راستش را بخواهید من هم گاهی وسوسه می‌شوم که این روزها در این گیرودار پرالتهاب بازار سیاست، یادداشت انفجاری سیاسی بنویسم که تعداد خواننده‌اش رکورد بزند و هر جا بروم، بگویند دمت گرم خوب فک فلان کسان را پیاده کردی!

ولی به دلم رجوع می‌کنم و از خودم می‌پرسم ـ به قول مقام معظم رهبری ـ آیا این کار برای خداست؟ برای خدمت به مردم است؟ آیا مصلحت ملک و ملّت و اسلام و مسلمین اقتضاء می‌کند که اینگونه بنویسم؟ آیا این نوشته من به آرامش فضای کشورم که بدخواهان آن را آشوب زده می خواهند کمکی می‌کند؟ آیا این نوشته دل امام زمان(عج) را شاد می‌کند؟ آیا به عزت و اقتدار رهبری می‌انجامد؟... و هزاران آیا و امّای دیگر.

خدا می‌داند که این روزها نوشتن خیلی دشوار شده و انسان منصف با دلی خون و چشمی گریان متحیرانه شمشیر قلم در غلاف می‌کند و اگر اهل وظیفه است و «قلم» را همان می‌داند که به آن و محصول آن، در قرآن کریم قسم یاد شده، دائما در مقام پرسشگری از خویش است که وظیفه ام اکنون چیست؟

باید بنویسم یا ننویسم؟ کدام به سود کشور است؟ حال اگر باید بنویسم از کجا و از چه کسی بنویسم؟ از برخوردهای نسنجیده عده‌ای که سی سال است خودسرند!! و سی سال است که کسی نتوانسته از سر آنها «خود» را بیندازد و «خدا» را بنشاند!

از دست دوستان نادانی که بلندگوی دشمن شده‌اند، از دست دشمنان دانایی که دوستان را به بازی گرفته‌اند، از دست هتاکان به شخصیت‌های ارزشمند و بنیانگذاران نهضت خمینی که زیر عبای خمینی، بزرگ شده‌اند و اکنون تازه به دوران رسیده‌ها آنها را «شاه» و «ضد ولایت فقیه» می‌شمارند! از تخفیف دهندگان جایگاه منیع مقام معظّم رهبری که شعار ولایت می‌دهند و بر خلاف نظر رهبری عمل می‌کنند!

از دست کسانی که خود را مقید به رکن رکین ولایت فقیه و مورد توجه امام (ره)می‌دانند ولی روز بعد از خطبه‌های امام حی (مدظله) به جای تمکین، به جمله جمله بیانات او گستاخانه پاسخ می‌دهند و لجوجانه بر گفته‌ها و نظرات خود در بیان و عمل پای می‌فشارند و استمرار آشوب را می‌خواهند!

از آنها که اعتماد مردم را با شایعات بی‌اساس سست می‌کنند! از آنها که تنها برتری‌شان بر رقباء از نظر مردم، تصور اطاعت تعبدی از نظرات رهبری است و در این واویلای سیاسی، به دستور صریح رهبر با کندی و اکراه تن در می‌دهند و به جای بیان رابطه مریدی و مرادی و رهبری و پیرو رابطه خود را با مولای خود «پدر» و «پسری» می‌شمرند!

از آنها که هزار بار گفته‌اند و شنیده‌ایم که رابطه من با آقای خامنه‌ای رابطه رهبر و پیرو است و در آنچه اتفاق نظر داریم که معلوم است ولی در اختلافات، نظر او حاکم است چون او در جایگاه رهبر است و من پیرو، اما در عمل راه خود را از رهبری جدا می‌کنند! از آنها که در دانشگاه می‌گویند «خامنه‌ای عشق من است» اما به عشق خود پشت می‌کنند و این سید مظلوم و البته مقتدر را به خیال خود تنها می‌گذارند!

از آنها که همه خدمات سی سال گذشته را برای چند صباح استمرار قدرت ـ لابد برای خدمت بیشتر به مردم!! ـ زیر سوال می‌برند، گویی که سی سال است همه دزدند و اکنون برای مدیریت کشور دزدگیر نصب کرده‌اند! از آنها که این همه حجم خدمات این دولت و دولتمردان را در جای جای کشور و خصوصا در مناطق دور افتاده و محروم که رنگ توسعه را ندیده‌اند نادیده می‌گیرند!

از آنها که انکار می‌کنند که گفتمان غالب در داخل کشور در سال‌های اخیر گفتمان انقلاب اسلامی بوده و در خارج نیز دفاع مقتدرانه از دستاوردهای سی ساله انقلاب اسلامی ـ که دسترنج مردم، رهبری و همه مسئولین سی سال گذشته است ـ و این خود بالذّات یک ارزش بزرگ و بی‌تردید است.

از جوانان پر احساسی که برای حمایت از حرف‌های نامستند کسانی، خونشان سنگفرش خیابان‌های پایتخت را رنگین کرد، از کسانی که در حمایت از حرف و فکر آنها جوانان این ملت کشته شدند اما خودشان یکهو در زندان متحول شدند؟!

از آنها که دل رهبری را خون کردند، وقتی که دانشجویان مسلمان را زیر مشت و لگد می‌گرفتند و در همان حال شعار دفاع از ولایت می‌دادند؟!! از آنها که فرزندان این ملت را در بازداشتگاه‌ها بیماراندند!! و فوتاندند! و به خیال خود لابد داشتند به تکالیف الهی خود در برابر اسلام و رهبری عمل می‌کردند! آن هم رهبری که اگر چه در مقابل بدخواهان و دشمنان خدا و قرآن و ایران چون «حدید» است در برابر ملتش و مردمی که بارها و بارها وفاداری خود را به آرمانهای امام و او اثبات کرده‌اند، تا دلت بخواهد لطیف است، رهبرشاعر، رهبر هنرشناس، رهبر فروتن، رهبر مودب، رهبر حکیم، رهبر لطیف الطبع، رهبر جانباز، رهبری که نشستن و برخاستنش برای آنها که او را می‌شناسند، درس است... ای کاش خامنه‌ای چون خمینی، مبلغانی خوش ذوق و بصیر چون خامنه‌ای داشت ـ به این جمله فکر کنید ـ ... از دست تفرق دوستان، از دست اتحاد دشمنان از دست این همه بی‌اعتدالی و کم بصیرتی و کم ذوقی و زمان نشناسی به کجا باید داد برد؟ و چه باید نوشت؟... چه باید نوشت؟

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی