نسخه آرشیو شده

اگر اصلاح‌طلب بودم هرگز میرحسین را نمی‌بخشیدم!
از میان متن

  • موسوی با حرکت انتحاری و عجولانه خود باعث ریزش این 5 دسته از حامیان اصلاحات شد. با خروج از دامنه قانون‌اساسی و ولایت فقیه، سه دسته اول را از دست داد و با ورود به عرصه فعالیت غیرقانونی و خشونت‌آمیز و پرریسک، دو دسته آخر را که تعداد قابل توجهی هم به شمار می‌رفتند از دست داد.
موضوع مرتبط

چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸ - ۲۰:۳۶ | کد خبر: 43361

مقاله‌ای انتقادی درباره عملکرد میرحسین موسوی که در روزنامه وطن‌امروز، از روزنامه‌های نزدیک به احمدی‌نژاد منتشر شده است.

بعضی از آنها که این روزها در دستگاه فکری معیوب ساخته دست میرحسین و اطرافیانش زندگی می‌کنند، بخاطر فضای ذهنی خلل‌ناپذیری که پیرامونشان ساخته شده، در این مدت نخواسته‌اند یا فرصت نکرده‌اند که اندکی هم درباره اینکه «آیا موسوی بهترین تاکتیک را برای حفظ و پیشبرد گفتمان اصلاحات به کار برد؟» بیندیشند.

از آنجا که یکی از ویژگی‌های اصیل این طرز تفکر «فرافکنی» و «عدم پذیرش نقص‌ها و مشکلات» است، برآن شدم که «نقد تاکتیکی و البته غیرگفتمانی عملکرد موسوی» را خود بر عهده بگیرم تا شاید دوستان اصلاح‌طلب درک کنند که میرحسین موسوی چه ضربات مهلکی به جنبش – از نظر ما به اصطلاح -«اصلاحات» وارد کرده است. نقدی که مطمئناً تا چندی بعد در محافل خصوصی رفرمیست‌ها و بعد از مدتی طولانی – برای حفظ پرستیژِ نپذیرفتن شکست- در نشریات و رسانه‌های اصلاح‌طلب منعکس خواهد شد.

1) خروج از استراتژی استحاله نرم

مهم‌ترین آسیب موسوی برای اصلاحات، خروج ناشیانه از استراتژی قراردادی فی‌مابین اصلاح‌طلبان مبنی بر «بازی در چارچوب نظام و قانون اساسی و تلاش برای نفوذ در حکومت از طریق انتخابات » بود. خروجی که عجولانه و در فضایی غیرعقلانی و عصبی و از سر استیصال و سرخوردگی انجام شد و نشان داد، اصلاحات فاقد یک مغز متفکر منطقی و آرام و مسلط به اوضاع است.

چهره‌های شاخص اصلاحات درباره این استراتژی قراردادی بارها در رسانه‌های خود سخن گفتند و مهم‌ترین نشانه آن استدلالات مکرر برای توجیه حضور در انتخابات و اقناع «تحریمی‌ها» بود. عبدالکریم سروش در مصاحبه‌ای با اعتماد ملی که در ویژه‌نامه نمایشگاه کتاب این روزنامه چاپ شد در اینباره چنین می‌گوید: «ببینید! من در ایران با دوستانی روبه‌رو بودم که معتقد بودند در انتخابات نباید شرکت کرد. من با دلایل آنها حقیقتاً قانع نشدم. می‌دانم که چه می‌گویند و از چه زاویه‌ای به مسائل نگاه می‌کنند. زاویه دید آنها این است که انتخابات به هرحال بساطی است که حکومت برپا می‌کند و بازی کردن در این بساط نهایتاً سودش به نظام می‌رسد. منتها وقتی از آنها می‌پرسیدم، پس چکار باید کرد جوابی نداشتند؛ یعنی راه دیگری نمی‌ماند. لابد باید انقلاب کرد، کارهای براندازی کرد... در اینجا من به آنها قصه چاه‌کنی را گفتم که چاهی کنده بود، نمی‌دانست خاک آنرا کجا بریزد. «دخو» به او گفت یک چاه دیگر بکن، این خاک‌ها را در آن بریز. بقیه داستان معلوم است. این آدم تا آخر عمرش چاه می‌کند. خاک اولی را می‌ریخت در دومی، دومی را در سومی... گفتم، ما یک انقلاب کردیم، یک عالم خاک از چاه جامعه آوردیم بیرون و حالا مانده‌ایم که این خاک‌ها را کجا بریزیم. شما می‌گویید، یک چاه دیگر بکنید؛ ولی باز همان سؤال مطرح می‌شود. خاک چاه دوم را کجا بریزیم؟ ما نمی‌توانیم عمری را به چاه‌کنی سپری کنیم... ما دیگر نمی‌توانیم چاه‌کنی را ادامه دهیم. واقعش این است که ما باید وارد همین بازی شویم و این بازی را آنقدر تقویت کنیم که به جایی برسد که نتایج واقعی داشته باشد. ممکن است ابتدا نتایجی بدهد نیمه مطلوب، اما به تدریج مطلوب خواهد شد. یعنی به مطلوبیت نسبی می‌رسد، مطلوبیت ایده‌آل که هیچ‌وقت وجود ندارد. دموکراسی ایده‌آل در هیچ‌جا وجود ندارد. در این جهان دنبال چیزهای خالص نباید گشت. به همین دلیل در ایران که بودم، همینطور در خارج ایران متوجه شدم نداهای تحریم بسیار آهسته یا به کل خاموش شده. حتی بسیاری از دوستان که تحریمیان بلندبانگ بودند، می‌گفتند، ما رأی نمی‌دهیم اما دیگران را به رأی ندادن دعوت نمی‌کنیم. علی‌ای‌حال افراد آزادند که به هرکسی می‌پسندند رأی بدهند. من اما معتقدم که بازی انتخابات، بازی دموکراسی است و دموکراسی هم همیشه از نقطه ضعیفی آغاز و به تدریج تقویت می‌شود. انتظار دموکراسی کامل را هم در ابتدای مسیر نباید داشت. به همین سبب من فعالیت کسانی را که الآن در این حوزه فعالیت می‌کنند گرامی می‌دارم و گمان می‌کنم کار نیکویی می‌کنند...».

میرحسین موسوی با عدم تمکین در برابر رأی شورای نگهبان و قانون اساسی و ولایت‌فقیه، عملاً بازی در خارج محدوده نظام را در پیش گرفت که به وضوح با استراتژی معهود و بلندمدت اصلاحات در تضاد است. شاید بتوان گفت عملکرد موسوی پس از انتخابات به منزله مهر پایانی بر استراتژی جوانمرگ شده اصلاحات است. البته پایانی «تقریباً» برگشت ناپذیر و غیرقابل جبران!

2) گمراه شدن باقی شخصیت‌های اصلاح‌طلب

موسوی با اعتماد به نفس بالا و به عبارت بهتر کله‌شقی ویژه خود در ایام پس از انتخابات چنان جوی در اردوگاه اصلاح‌طلبان به‌وجود آورد که همگی تمام برگ‌های خود را خرج کردند و تقریباً هیچیک از شخصیت‌های اصلی اصلاح‌طلب محض احتیاط هم درون چارچوب نظام باقی نماندند. مشارکت، مجمع روحانیون مبارز، خاتمی، کروبی، موسوی و صانعی همگی در کنار نوری و طاهری اصفهانی و موسوی‌خوئینی‌ها و مجاهدین انقلاب قرار گرفتند تا تمام اصلاحات یکپارچه در منجلابی قرار گیرد که میرحسین ایجاد کرد.

3) از دست دادن حامیان انقلابی، مذهبی، قانونگرا، محافظه‌کار و ترسو

موسوی با حرکت انتحاری و عجولانه خود باعث ریزش این 5 دسته از حامیان اصلاحات شد. با خروج از دامنه قانون‌اساسی و ولایت فقیه، سه دسته اول را از دست داد و با ورود به عرصه فعالیت غیرقانونی و خشونت‌آمیز و پرریسک، دو دسته آخر را که تعداد قابل توجهی هم به شمار می‌رفتند از دست داد.

4) دادن مجوز برخورد به نهادهای امنیتی

عملاً تا پیش از این هرگونه برخورد با اصلاح‌طلبان به علت پتانسیل بالای مظلوم‌نمایی غیرقابل انجام بود. بی قانونی و اغتشاش دلیل مورد نیاز را برای نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات و قوه قضائیه مهیا كرد تا با طیف گسترده‌ای از اصلاحاتیان برخورد شود. از این گذشته این حرکت در مقیاسی چند برابر تقابل ناکام تحصن مجلس ششم، مجوز رد صلاحیت‌های آتی را به شورای نگهبان می‌دهد با این تفاوت که ظرفیت مظلوم نمایی بخاطر بی‌قانونی آشکار ، لطمه زدن به مردم و مقابله مستقیم با نظام، بشدت پایین آمده است.

5) مأیوس کردن اپوزیسیون تحریمی

موسوی عملاً با طرح بحث تقلب گسترده در انتخابات کاری کرد که دیگر هیچوقت کس دیگری نتواند تحریمی‌ها را پای صندوق رأی بیاورد، چرا که اولین شرط آنها برای آمدن پای صندوق اعتماد به این است که رأی‌شان مؤثر خواهد بود. از سوی دیگر طرح بحث تقلب تعدادی از هواداران اصلاحات را به صف تحریمی‌ها می‌افزاید و میرحسین از این طریق هم –علاوه بر نکته یاد شده در شماره1- عملاً راه حضور دموکراتیک اصلاحات در حکومت را مسدود کرد، چرا که حضور دوباره در رقابت دموکراتیک مستلزم پاک کردن ذهن‌های حامیان از احتمال تقلب خواهد بود که با توجه به پل‌هایی که این روزها پشت سر خود خراب می‌کنند، کار غیرممکنی به نظر می‌رسد!

6) زود سوختن بی‌بی‌سی فارسی و اوباما

اتفاقات اخیر باعث شد که شبکه تازه رسیده بی‌بی‌سی فارسی که از دی‌ماه شروع به کار کرده بود و همینطور اوبامای دموکرات که کلی برای موجه جلوه دادن خود برنامه‌ریزی کرده بود، در حرکت‌هایی ناشیانه به سرعت دست خود را رو کرده و برنامه‌های بلندمدت آتی خود را نقش بر آب کنند و بهانه مقابله را به‌دست ایران بدهند.حضرت امام خمینی(ره) در جریان کشتار حجاج ایرانی به دست سفاکان آل سعود در بیانیه‌ای به همین موضوع می‌پردازند: «خداوند بزرگ را سپاس می‌گذاریم که دشمنان ما و مخالفان سیاست اسلامی ما را از کم‌عقلان و بی‌خردان قرار داده است، چرا که خودشان هم درک نمی‌کنند که ‌ حرکت‌های کورشان سبب قوت و تبلیغ انقلاب ما و معرف مظلومیت ملت ما گردیده است و در هر مرحله‌ای سبب ارتقای مکتب و کشورمان را فراهم کرده‌اند که اگر از صدها وسیله تبلیغاتی استفاده می‌کردیم و اگر هزاران مبلغ و روحانی را به اقطار عالم می‌فرستادیم تا مرز واقعی بین اسلام راستین و اسلام آمریکایی و فرق بین حکومت عدل و حکومت سرسپردگان مدعی حمایت از اسلام را مشخص کنیم، به صورتی چنین زیبا نمی‌توانستیم...» (صحیفه امام، جلد20، صفحه 350)

7) از بین رفتن امکان نقد دولت در چارچوب نظام

مهم‌ترین و کارآمدترین نقد وارد بر دولت احمدی‌نژاد، نقد آن در چارچوب نظام و با معیارهای عرفی و قانونی جمهوری اسلامی بود. نقدهایی همچون «قانون گریزی»، «عدم هماهنگی با نهادهایی همچون مجمع تشخیص و مجلس»، «کاهش قدرت و عزت ایران در جامعه جهانی» و مواردی از این دست ابزارهایی هستند که با اقدام اخیر اصلاح‌طلبان به صورت کامل از دست آنها خارج شده‌اند. عدم التزام به قوانین جمهوری اسلامی و جهت‌گیری آن و خروج از محدوده آن و تقابل با ولایت فقیه و همسویی با بیگانگان و دشمنان ملت، عملاً امکان نقد درون گفتمانی را از دست اصلاح‌طلبان خارج کرد و اکنون آنها چاره‌ای ندارند جز اینکه با ادبیاتی اپوزیسیونی و برون‌گفتمانی، مشابه ادبیات نهضت آزادی به نقد کلیت نظام و دولت بپردازند و حال آنکه هر انسانی بخوبی می‌داند که نقد برون گفتمانی هیچگاه باعث اصلاح درونی سیستم نخواهد شد مگر اینکه به براندازی اساسی آن بپردازد.

8) فاصله گرفتن اذهان از واقعیت و رفع نواقص درونی

آخرین ضربه‌ای که دستگاه فکری و جهت‌گیری سیاسی میرحسین موسوی به اصلاحات وارد کرده است، گرفتن امکان نقد درون گفتمانی در جبهه اصلاحات است. طرح ادعای تقلب و انداختن «همه» تقصیرات برعهده دولت و حکومت مانع از درک دلایل واقعی مسائل می‌شود. طرح ادعای تقلب باعث ایجاد ذهنیت مجازی و خوش‌خیالی در هواداران می‌شود و اگر واقعاً تا حدی صورت گرفته باشد باعث حل تک پارامتری مسأله و عدم اشراف به مشکلات خودی و نقاط قوت جبهه مقابل می‌شود و از سوی دیگر یأس و سرخوردگی را برای آینده نهضت به ارث خواهد گذاشت.
و اینها را نوشتم، چرا که جهل و خوش‌خیالی کاذب را حتی برای مخالفانم نمی‌پسندم.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی