اولین نوشتهای که ژیلا بنییعقوب پس از آزادی از زندان در وبلاگ خود نوشته است
دو روز است که از اوین آمده ام بیرون.شصت شب گذشته اش را در بند 209 اوین خوابیده ام و چقدر خواب در آنجا راحت تر از خوابیدن در اینجاست.چون در میان دوستان زندانی ات بودی .در کنار شیوا نظر آهاری و سعیده کردی نژاد .چون می دانستی کمی آنسوتر سمیه و مهسا و زهرا و ناهید هم هستند .چون می دانستی کمی دورتر بهمن عزیز و بقیه دوستان خوبت هستند :احمد زید آبادی ،عبدالفتاح سلطانی ، عبدالله مومنی ،کیوان صمیمی ،سعید لیلاز،محمد رضا جلایی پور، مسعود باستانی ، محمد قوچانی و خیلی های دیگر.
حالا دو شب است که نمی توانم بخوابم .چون لحظه لحظه قلبم با شیوا و بهمن و بقیه عزیزان در بند است .هر لحظه به خودم می گویم :تو چطور می توانی زیر کولر بخوابی و دوستانت در گرمای طاقت فرسای سلول باشند؟اگر در این دو روز نبود دیدار دهها دوستی که به خانه ام آمده بودند ،چقدر تحمل این آزادی سخت تر می شد.
دوستانم برایم صدها شاخه گل آورده اند و دهها جعبه شیرینی و شکلات .اما حتی یک شکلات و یا شیرینی هم نخورده ام.وقتی یادم می آید سعیده هوس شیرینی کرده بود و مامور خرید برایش شیرینی نمی خرید نمی توانم شیرینی بخورم.امروز یک دوست عزیز برایم هندوانه آورده بود ،گفت می داند که تابستانم را بدون هندوانه خوردن طی کرده ام .اما من این هندوانه را نمی خورم وقتی یادم می آید که شیوا بارها هندوانه هوس کرده بود و مامور خرید اجازه نداشت برای ما هندوانه بخرد.
شیوای دوست داشتنی و مقاوم ،بهمن عزیزم ،سعیده پر شر و شور و بقیه عزیزان در بند تا شما هم مثل من نتوانید هوای آزاد را تنفس کنید ،هیچ شیرینی و شکلاتی نخواهم خورد و مطمئن باشید هیچ شبی آرام نخواهم خوابید.من منتظرتان می مانم تا در جشن آزادی تان با هم شیرینی بخوریم
به نظر میرسد زندان آنچنان هم که شایع هست شرایط نامناسب ندارد و مشکلات زندانیان به مواردی چون نداشتن شیرینی و هندوانه محدود میشود، خوب من هم انتظار نداشتم که در زندان برای آدم شیرینی و هندوانه بیاورند. مگر اینکه این متن چنان نوشته شده باشد که چنین چیزی را بخواهد القأ کند
وای وای وای که این حس بد ، بد تجربه ای است . وقتی آزاد می شوی و نگاه می کنی و می بینی بیش از 80 درصد از بهترین دوستانت در بند اند آرزو می کنی که ای کاش آزاد نمیشدی .
بیرون از زندان هم خود زندان است . برایمان زندانی ساخته اند به بزرگی ایران .
کاش بچه ها آزاد بودند . کاش شیوا و بقیه آزاد بودند . ای لعنت بر هر چه کاش ...
این که هتل بوده نه زندان!
مامور خرید بدجنس شکلات بخر دیگه، آخه شسوا جان هوس کرده!
.
.
این بچه ها زندان شاه ندیده اند، والا از این هوسها نمی کردند!
هر کی تو بهار خربزه می خوره؛ تابستانش خراب می شه!!
آزادیت مبارک - ما هم در این مدت که شما و همرزمانتان در زندان بوده اید روزهای ناخوشی را گذرانده ایم -به امید پیروزی- اللهم فک کل اسیر
مامعتقدیم عشق سرخواهدزد
برپشت ستم کسی تبر خواهد زد
آیا تحمل آزادی ( بیرون از زندان بودن) تنها سخت است چون زندانیان در سلولهای گرم هستند و نمیتوانند شیرینی یا شکلات یا هندوانه بخورند؟
یا تحمل بیرون از زندان بودن سخت است چون کسانی زیر بدترین ضرب وشتم ، و شلاقها هستند ، به آنها توهین میشود ، تحقیرشان می کنند در انفرادی و تنهایی و بیخوابی و وحشت و ... نگهشان میدارند تا بشکنند و به اصطلاح اعتراف کنند.
خوشحالم که شما و برخی دیگر این شرایط را تجربه نکرده اید ولی بیایید به فکر زندانیانی باشیم که در بدترین شرایط بسر برده یا بسر میبرند .
ضمنا بدانیم که خیلی از مردم که بیرون از زندان هستند هم پول کافی ندارند که شیرینی و شکلات و هندوانه بخرند و بخورند و زیر کولر بخوابند.