نسخه آرشیو شده

دو پارگی ملت‌سازی دولتی و ملت خودبنیاد
از میان متن

  • این مردم که روز قدس به خیابان آمدند و در کنار ملت دولت-ساخته راه رفتند و شعار دادند و خود را به رخ آن‌ها کشیدند، به صد زبان می‌گویند دیگر زمانی که بتوانید ما را نادیده بگیرید گذشته است. تا دیروز راه را برای شما باز می‌گذاشتیم و کنار می‌رفتیم تا میدان‌داری کنید و خود بنمایید و خود را به جای همه ملت جا بزنید. اما دیگر تمام شد. هر جا که آمدید ما هم می‌آییم. ما حرف‌های خود و شعارهای خود و خواسته‌ها و رهبران خود را داریم.
شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۸ - ۲۲:۰۸ | کد خبر: 44795

من در تاریخ سی‌ساله انقلاب روزی را مانند روز قدس امسال نمی‌شناسم که بروشنی نشان داده باشد ملت ما تقسیم شده است. دو ملت بیگانه از هم در کنار هم. ملتی که ساخته دولت است و ملتی که خودساخته و خودبنیاد است. به زبان دیگر، روز قدس پایان راه ملت‌سازی دولتی در ایران بود. تمام قرن بیستم دولت‌ها کوشیدند ملت بسازند و آن ملت را پشت سر خود جمع کنند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.

 من در تاریخ سی‌ساله انقلاب روزی را مانند روز قدس امسال نمی‌شناسم که بروشنی نشان داده باشد ملت ما تقسیم شده است. دو ملت بیگانه از هم در کنار هم. ملتی که ساخته دولت است و ملتی که خودساخته و خودبنیاد است. به زبان دیگر، روز قدس پایان راه ملت‌سازی دولتی در ایران بود. تمام قرن بیستم دولت‌ها کوشیدند ملت بسازند و آن ملت را پشت سر خود جمع کنند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. مثال عالی آن شوروی بود. مثال دانی‌اش، کوبا. این میان هم بسیاری جا گرفته‌اند از ناصر و تیتو تا مائو. مساله با فروپاشی شوروی دگرگون شد اما پیش از آن چند سالی بود که مساله رهبران انقلاب ایران شده بود. این پایان آن راه است برای رهبران ایران هم.

همه ما و خاصه نسل انقلاب این دوگانه شدن ملت را بروشنی دیده و بر آن شهادت می‌دهد. عاقبت این راه همین بود که یکی به احمدی‌نژاد ختم شود و رهبری که کسی نمانده تا بر او ولایت داشته باشد و یکی به آزادی از این تبعیض بزرگ و ملی؛ نفی گرایش به نادیده گرفتن هر کس که با دولت نیست. این راهی بی‌بازگشت است. ازیرا که ملتی که امروز می‌بینیم سال‌هاست که دارد تمرین می‌کند چگونه بی‌دولت زندگی کند. حالا دیگر حوصله‌اش سر رفته است. نمی‌تواند ببیند که همه عده و عده کشور با همین ملت سبز است و دولت غاصبانه او را نادیده می‌گیرد. تمام سی‌سال تبعیض و توهین و تحقیر در همین ادعای دروغ جمع است که معترضان اندک بودند و چند صد تنی بیش نبودند. این شاهد آن است که آن‌ها ما را نمی‌بینند. اما مساله این است که اگر تا دیروز فکر می‌کردند نباید ببینند چون حق با آن‌ها ست و روح انقلاب جهانی در آن‌ها دمیده و ایشان برگزیده خداوند قهارند امروز که همه پر-و-پوش‌شان ریخته و چیزی جز اسکله‌های قاچاق برایشان نمانده و حلقه متقلبان و حمایت آزادی ستیزانی چون روسیه و چین، به دروغ وا می‌نمایند که نمی‌بینند. آن‌ها امروز متوحش‌اند از این‌که برایشان کسی نمانده است. هیچ نخبه و فرهیخته و صاحبنام و خوشنامی در اردوی آن‌ها نیست هیچ منصف و دینداری به ایشان دیگر باور ندارد. آن‌ها بر باور مردمی سوارند که دیر یا زود بیدار می‌شوند چون از روی ایمان و سادگی و خوش قلبی به این جماعت غاصب دروغ‌زن اعتماد کرده‌اند. این‌که غاصبان از رسانه می‌ترسند از همین جاست. آ‌ن‌ها باید مردم را در بی‌خبری نگه دارند. مردمی که به آن‌ها باور دارند. با آگاهی دچار تردید خواهند شد بعد این آگاهی پوست می‌ترکاند. به قول سروش علم آدم را یا می‌کشد یا زنده می‌کند اما وقتی دانستی دیگر بی‌تفاوت نمی‌توانی ماند. همه هنر دولتمداران ولایت محور به تاخیر انداختن این آگاهی است.

اما آن‌چه در حال حاضر به وجود آمده است دوپارگی جامعه ایرانی است. این دوپارگی چنان آشکار است که به هیچ رفو آن‌را پنهان نمی‌توان کرد. صدا و سیما و مقامات و منابر رسمی همه تلاش خود را می‌کنند اما موفقیتی ندارند. فیلم‌های سال‌های قبل را با فیلم‌های امسال تدوین می‌کنند و به اسم گزارش روز  تحویل مردم می‌دهند. مصاحبه‌های قلابی می‌کنند. دوربین‌شان همیشه فقط یک گوشه معین را می‌گیرد. تا می‌توانند دروغ می‌گویند و وقایع را دستکاری می‌کنند و حقایق را وارونه می‌سازند. مرتب برای خود وقت می‌خرند و با خود می‌گویند امروز را هم سر کنیم از این ستون تا آن ستون فرج است بلکه اوضاع آرام شود. هر که را بخواهند به کوچک‌ترین بهانه یا بی‌بهانه بازداشت می‌کنند و هر قدر میل‌شان کشید در بازداشت نگه می‌دارند و هر طور دلشان خواست با او رفتار می‌کنند. روزنامه‌ها را می‌بندند و سانسور می‌کنند. اما وضع به نفع آن‌ها تغییر نمی‌کند. مردم تغییر می‌خواهند. تغییری به سود مردم.

این دوپاره شده جامعه ایرانی بی‌شک و شبهه باید بود که نمی‌تواند ادامه یابد. با بگیر و ببند هم چاره نمی‌شود. رفو کردن و مهرورزی‌های احمدی‌نژادی و یا تهدیدهای سردار جعفری هم اثری نمی‌بخشد. حتی رهبر هم به میدان می‌آید اما حرف‌اش وزنی ندارد و تاثیر نمی‌کند. این راه ادامه‌اش غیرممکن است. نمی‌توان ملتی را به دوپاره تقسیم کرد و به پاره کوچک‌تر تکیه کرد. اگر هم می‌شد دیگر دوره‌اش به سر آمده است. این مردم که روز قدس به خیابان آمدند و در کنار ملت دولت-ساخته راه رفتند و شعار دادند و خود را به رخ آن‌ها کشیدند به صد زبان می‌گویند دیگر زمانی که بتوانید ما را نادیده بگیرید گذشته است. تا دیروز راه را برای شما باز می‌گذاشتیم و کنار می‌رفتیم تا میدان‌داری کنید و خود بنمایید و خود را به جای همه ملت جا بزنید. اما دیگر تمام شد. ما هم مردمی هستیم. ملتی هستیم. هر جا که آمدید ما هم می‌آییم. تا وزن خودتان دست‌تان بیاید. ما حرف‌های خود و شعارهای خود و خواسته‌ها و رهبران خود را داریم. برای هیچ دولت اقلیتی ممکن نیست که بتواند به راه اقلیت‌گرای خود ادامه دهد وقتی اکثریت مردم راه دیگری را نشان می‌دهند و آن دولت را اصلا به رسمیت نمی‌شناسند. اگر عقل و منطق و تدبیر مدینه‌ای هنوز باقی باشد باید تن به خواست مردم بدهد. مردمی که با هم دشمن نیستند مگر به تحریک دولت. این تبعیض آشکار و مردم را برابر مردم گذاشتن باید تمام شود. این ایده فرعونی که مردم را تحقیر کن تا از تو اطاعت کنند (فاستخف قومه فاطاعوه) تقویم‌اش کهنه شده است. ورق برگشته است. تا بر سرتان آوار نشده است بجنبید.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی