نتایج یک پژوهش تازه نشان میدهد که همه دانشآموزان بهخصوص دانشآموزان با پیشرفت کم، از حضور در کلاس کمجمعیتتر سود بیشتری میبرند
تعداد کمتر دانشآموزان در سالهای اول ابتدایی، نمرات آزمون دانشآموزان را در سالهای تحصیلی بعد در همه سطوح پیشرفت، بهبود میبخشد اما دانشآموزانی که پیشرفت ضعیفی دارند از تعداد جمعیت کم در کلاس درس استفاده بیشتری میکنند.
یافته حاصل از این مطالعه یعنی اثرات درازمدت تعداد جمعیت کلاس بر پیشرفت دانشآموزان در شماره نوامبر2009 «مجله آمریکایی آموزش» منتشر شدهاست.
اسپایروس کنستانتوپولس از دانشگاه ایالتی میشیگان و ویکی چانگ از دانشگاه نورت وسترن دو مزیت اساسی کاهش جمعیت کلاس در سالهای اولیه تحصیل را اینگونه توضیح میدهند «کلاس با دانشآموزان کمتر در چند سال ابتدایی، پیشرفت همه دانشآموزان تا دوره راهنمایی را افزایش میدهد و نیز باعث کاهش شکاف بزرگی میشود که بین دانشآموزان با پیشرفت بیشتر و کمتر وجود دارد.»
بر اساس این مطالعه کلاس 13 تا 17 نفره در صورتی تعداد بهینه محسوب میشود که از دوره کودکستان تا کلاس سوم ادامه پیدا کند. دانشآموزانی که به طور مداوم در کلاسهای اولیه کم جمعیت حضور داشتند در مقایسه با دانشآموزانی که در کلاسهای با تعداد بیشتر درس خوانده بودند نمرات بالاتری در آزمونهای کلاسهای چهارم تا هشتم گرفتند.
تاثیر مثبت این امر در همه دانشآموزان با سطوح پیشرفت متفاوت دیده شد، اما دانشآموزان با پیشرفت کمتر، از اندازه کوچکتر کلاس در «خواندن» و «علوم» سود بیشتری بردند.
یافته جالب دیگر تحقیق این بود که اگرچه بودن در یک کلاس کمجمعیت در سال سوم ابتدایی نیز مزایای بلندمدت داشت اما این مزایا کمتر از زمانی بود که دانشآموز در چند سال متوالی در کلاسهای کم جمعیت حضور مییافت. ضمن اینکه این مزیتها در میان همه دانشآموزان با سطح پیشرفت متفاوت نیز یکسان بود.
کنستانتوپولس دراین زمینه گفت «یک سال حضور در کلاسهای کوچک به منظور تاثیرگذاری در شکاف پیشرفتی بین دانشآموزان کافی نیست. به عبارت دیگر کاهش اندازه کلاس برای همه دانشآموزان و به طورخاص دانشآموزان با پیشرفت ضعیف، زمانی بیشترین تاثیر را دارد که در سالهای اولیه صورت گیرد و به مدت چند سال ادامه یابد.»
در این مطالعه از دادههای پروژه معروف «استار» که یک مطالعه طولی درباره اثرات اندازه کلاس روی 11 هزار دانشآموز در آمریکاست استفاده شدهاست.
نویسندگان مقاله به این نکته نیز اشاره کردهاند که از آنجا که پروژه «استار» اطلاعات کیفی در باره عملکرد معلمان فراهم نکردهاست یافتن سازوکار تاثیر مثبت اندازه کلاس بر نمرات دانشآموزان با سطح پیشرفت پایین، بسیار دشوار است.
کنستاتوپولوس در این زمینه میگوید «یک فرضیه میتواند این باشد که معلم در کلاس کوچک احتمالاً بیشتر میتواند دانشآموزان با پیشرفت ضعیف را شناسایی کند و به طور خاص و با شیوهای متفاوت با آنها کار کند. ضمناً این نکته نیز وجود دارد که در کلاس کوچکتر دانشآموزان با پیشرفت کمتر فرصت بیشتر مییابند تا با معلم در تعامل قرار گیرند و در فرایند یادگیری بیشتر مشارکت کنند.»
در یک نتیجهگیری ساده از یافته پژوهش حاضر میتوان گفت که بدون درنظر گرفتن سازوکارهای اثربخش در این زمینه، تلاش به منظور کم کردن تعداد دانشآموزان در کلاس ـ اگر در سطح وسیع اجرا شود- میتواند به کاهش شکاف پیشرفتی دانشآموزان کمک اساسی کند.
یافته حاصل از این پژوهش بهخصوص با توجه به تعداد زیاد دانشآموزان در بسیاری از کلاسهای مدارس ابتدایی در شهرهای کوچک و بزرگ کشور ما بسیار قابل تعمق و برانگیزنده است.