«همیشه شعبون، یه دفعه هم رمضون!»
زبان فارسی در باب بازی روزگار و گردش احوال، ابیات و جملات و حکایاتj فراوانی میشناسد. از سیب هزار چرخ تا پوست و دباغ خانه. کم اما پیش میآید که مصداق عینی چنین پدیدهای نمایان شود. امری که امروز در ایران محقق شده. هوشیاری جنبش سبز و ربودن ابتکار عمل از جریان حاکم این سیب را چنان چرخانده که نقاط قوت سنتی رژیم را به کانونهای عجز و ضعف آن بدل ساخته است.
امسال روز قدسی که سه دهه عرصه دندان نشان دادن به دگراندیشان و به رخ کشیدن جمعیتی گردآوری شده در مناسبات داخل و خارج بود به کابوسی هولناک برای حاکمان استحاله یافت.
کابوسی که هماکنون و در شب 13 آبان هم خواب را از چشمان بستهشان ربوده. باز تظاهراتی قانونی که برای رژیم جمهوری اسلامی بحرانی است عمیق، این بار با تفاوتهایی بنیادین با روز قدس.
مشروعیت و محبوبیت رژیم در میان اقشار کماکان وفادارش از دو جبهه به صورت جدی به خطر افتاده. یکی همین ترس از حضور پر تعداد سبزهاست که در صورت تحقق، رفتار چهار ماهه اخیر حکومت را قاطعانه زیر سوال میبرد و نشان میدهد بر خلاف سرکوب همه جانبه شهروندان، موج سبز هنوز میخروشد و با یافتن روزنهای، سد سرکوب و انکار و دروغ را ولو برای ساعاتی از هم میپاشاند. حقیقتی که در روز قدس به پیروزی ارزشمندی برای جنبش انجامید. پیروزیای که تکرار محتمل آن هزینه به مراتب بیشتری را برای کودتا در پی خواهد داشت.
خطر دومی که متوجه جریام حاکم است اما همان تفاوت تاریخی 13 آبان با روز قدس است. 13 آبان روز «مرگ بر آمریکا» است. روز تسخیر «لانه جاسوسی» است. امروز رژیمی که به دادن غیرممکنترین امتیازات و به گذر از سختترین خطوط قرمز خودش برای مذاکره با آمریکه تن داده با چه رویی از دستهای هوادار میخواهد «مرگ بر آمریکا» بگویند؟
عالمان بیعمل با «جشن تولد» دشمن دیرینه خود چه میکنند؟ با 13 آبانی که سی سال مشکلگشا بوده.
یادم میآید در مدرسه «رازی» مسابقه مترسک آمریکا درست کردن میگذاشتند. مترسک برنده را مرگ بر آمریکا گویان آتش میزدند و با سوزاندن شیطان بزرگ دشمن را به ما دیکته میکردند.
خیلی مایلم بدانم امسال هم در مدرسه ما این مسابقه به راه افتاده یا نه؟! آیا اوباماها و عمو سامها باز در حیاط مدرسه در انتظار اعلام نام برنده صف میکشند؟
دلم میخواهد بخوانم بر روزنامه دیواریهای در راهروها چه نوشته امسال. آیا دانش آموزی هست که از مذاکره و میز و زیر میز قلم بزند؟
این را میدانم ولی که رسما عیدهای رژیم عزا شده. میبینم که پوست گذارش به دباغخانه افتاده. «همیشه شعبون، یه دفعه هم رمضون!»