نسخه آرشیو شده

تخريب روانی در سلول های انفرادی
از میان متن

  • برخی از فعالان سياسی دوران اصلاحات، با مطالعه مداوم رفتار دستگاه امنيتی ايران، مدلی بسيار ساده را ابداع کرده‌اند که می‌تواند برای گمانه زنی «طول بازداشت فعالان سياسی»، «ميزان مجازات احتمالی ايشان» و انگيزه و دامنه برخورد فيزيکی و روانی با بازداشت شدگان، به کار گرفته شود.
موضوع مرتبط

دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۸ - ۱۱:۱۷ | کد خبر: 46715

يادداشت من گشايش روزنه ای است برای آغاز گفتگو، اولاً با قربانيان شکنجه و سلول انفرادی و تشويق آنان به صحبت درباره مشکلات پس از رهايی و ثانياً با دانشجويان روانپزشکی، روانشناسان و مددگران برای 1- شناخت ابعاد تخريب روانی متهم در زندانهای جمهوری اسلامی 2- توليد ادبيات کنترل و درمان ضايعات و ثالثاً جلب توجه مراجع مذهبی به اين حقيقت که تأثير فشارهای روانی زندان ها بر زندانيان انفرادی، دائمی و غيرقابل درمان کامل بوده، فرسنگ ها از آموزه های مذهبی، اخلاقی و حتی انسانی به دور است.

يادداشت من گشايش روزنه ای است برای آغاز گفتگو، اولاً با قربانيان شکنجه و سلول انفرادی و تشويق آنان به صحبت درباره مشکلات پس از رهايی و ثانياً با دانشجويان روانپزشکی، روانشناسان و مددگران برای 1- شناخت ابعاد تخريب روانی متهم در زندانهای جمهوری اسلامی 2- توليد ادبيات کنترل و درمان ضايعات و ثالثاً جلب توجه مراجع مذهبی به اين حقيقت که تأثير فشارهای روانی زندان ها بر زندانيان انفرادی، دائمی و غيرقابل درمان کامل بوده، فرسنگ ها از آموزه های مذهبی، اخلاقی و حتی انسانی به دور است.

مقدمه

من زندان انفرادی را بيش از يکماه در بند 209 وزارت اطلاعات در اوين تجربه کرده‌ام. پس از آزادی، از خانواده و دوستان نزديکم، بارها پرسيده ام، آيا تغييری در رفتار و خصوصيات من قبل و بعد از زندان مشاهده می کنيد؟ پاسخ عمدتا - خير- بوده است.

زندانی سلول انفرادی، پس از تطبيق با ساعات خواب خارج از زندان، تماس و تطبيق مجدد با محرکهای زيست محيطی، عاطفی و اجتماعی، فرد طبيعی و حتی سرزنده ای به نظر می رسد. ساختارهای اجتماعی، سياسی ما نيز با خوشحالی اوليه خانواده و دوستان، رفت و آمد و ديد و بازديد اين گمان مثبت را تقويت می‌کند که زندان انفرادی، به ضايعه روانی خاصی نيانجاميده.
در تجربه شخصی من، حداقل چند هفته طول کشيد تا مشاهده و تشخيص آثار سلول انفرادی، تدريجا ممکن شد.

مجموعه يادداشتهای حاضر، تجربه شخصی و مطالعه اندک من از جوانب، عوارض و ضايعات سلول انفرادی است که با معرفی تکنيکهای بازجويان برای درهم شکستن مقاومت روانی افراد آغاز می شود. متأسفانه عليرغم گستردگی حبس انفرادی در ايران، رسانه‌ها و مؤسسات پژوهشی فارسی زبان تا کنون به سراغ صاحبنظران اين رشته نرفته و ادبيات درخور و کاربردی کنترل ضايعات مغزی منتج از حبس انفرادی توليد نشده است.(در کدام رشته شده است؟!)

من از افرادی که مدتی هر چند اندک را در سلول انفرادی گذرانيده اند، خواهش می‌کنم نوشته حاضر را به دقت مطالعه کنند. عدم توجه به ضايعات مغزی ناشی از حبس انفرادی زندگی فردی، شغلی و خصوصا خانوادگی – عاطفی فرد را قطعاً دچار اختلال خواهد کرد. نگاه تصادفی- آماری به ايرانيانی که در دهه 1360 درگير زندان انفرادی و سرکوب قضايی – امنيتی بوده‌اند، واقعياتی تلخ را در برابر چشمان بيننده قرار می دهد.

بسياری از زندانيان دهه 1360، در روابط و مبادلات اجتماعی – عاطفی خود دچار مشکل اند. از قابليت تطبيق ايشان با محيط پيرامونی به شکل قابل توجهی کاسته شده است. در انبوهی از منازعات پيچيده عاطفی – اجتماعی با اعضای خانواده خود اعم از همسر، همسر يا همسران سابق، فرزندان، والدين و … گرفتار آمده اند. توقع ايشان از زندگی و جايگاه شغلی به روشنی با وضعيت فعلی شان در ستيز است. در اشکال پيشرفته، ضايعات جدی به مشکلات حاد و کلينيکال روانی نظير افسردگی دائمی، پارانويا، توهم، سوءاستفاده از الکل، Drug abuse و اقدام به خودکشی انجاميده است.

بخش عمده اين ضايعات با مراجعه زودهنگام به روانشناس قابل کنترل و درمان است. در حقيقت مراجعه به پزشک متخصص بخش مهمی از زندگی و عمل سياسی قربانی سلول انفرادی محسوب می شود. کارگزاران دستگاههای امنيتی با سوء‌استفاده از زندان انفرادی تلاش می کنند، سايه تهديد خود را تا پايان عمر، بر زندانی ظاهراً آزاد شده بگسترانند.

قربانيان سلولهای انفرادی دنيای کمونيسم، جمله بسيار تکان دهنده ای را در تشريح اين وضع به کار می‌برند :رفقای بازجو و شکنجه گر، گرچه در حفظ ديوار آهنين شکست خوردند اما واقعاً موفق شدند زندگی ما را برای هميشه خراب کنند.

دنيا برای قربانی سلول انفرادی- هيچ‌گاه و تأکيد می‌کنم هيچ‌گاه- به حالت سابق بازنخواهد گشت، انکار اين واقعيت به فاجعه می انجامد. تنها راه پيش رو درمان مداوم عوارض سلول و تلاش برای کنترل اين ضايعات، دورماندن از شرايط سنگين روانی در زندگی روزمره و در يک کلام مراجعه، مشاوره و پرهيز مداوم است.

بيشترين دغدغه من در مطلب حاضر وارد نشدن به جزئيات دستکاری و ايجاد اختلال جدی روانی سوژه (در ادبيات بازجويان)، قربانی (در ادبيات مدافعان حقوق بشر)، مورد يا بيمار (در ادبيات روانکاوی) است.

من ارائه عمومی فهرست و دستورالعمل تکنيکهايی که در سی سال اخير مورد استفاده دستگاه امنيتی قرارگرفته است را، اخلاقاً صلاح نمی دانم. اين تکنيکها به سهولت می‌تواند حتی در زندگی روزمره، برای سوءاستفاده های متأسفانه معمول در جوامع بشری، سوءاستفاده از کودکان، سوء استفاده در خانواده، سوء استفاده در محل کار يا سوء‌استفاده سياسی به کارگرفته شود. به همين خاطر يادداشت من گشايش روزنه ايست برای آغاز گفتگو، اولاً با قربانيان شکنجه و سلول انفرادی و تشويق آنان به صحبت درباره مشکلات پس از رهايی و ثانياً با دانشجويان روانپزشکی، روانشناسان و مددگران برای 1- شناخت ابعاد تخريب روانی متهم در زندانهای جمهوری اسلامی 2- توليد ادبيات کنترل و درمان ضايعات و ثالثاً جلب توجه مراجع مذهبی به اين حقيقت که تأثير فشارهای روانی زندانها بر زندانيان انفرادی، دائمی و غيرقابل درمان کامل بوده، فرسنگها از آموزه های مذهبی، اخلاقی و حتی انسانی به دور است.

بخش اول: از بازداشت تا بازجويی

هر فعال سياسی، درست مانند من و شما، در درجه اول انسان است. اعضای جامعه انسانی، محصور و مشترک در نيازهای مشخصی اند. برپايه نظريه آبراهام ماسلو، اساسی‌ترين نيازهای آدمی به ترتيب عبارتند از:
1 - فيزيولوژيک : تنفس، غذا، آب، سکس، خواب، تمايل بازگشت به وضعيت پايدار و دفع مواد زايد.
2- امنيتی: امنيت بدن، امنيت شغل، امنيت منابع، امنيت اخلاقی، امنيت خانواده، امنيت سلامتی، امنيت داراييها.
3- عشق و تعلق: دوستی، خانواده، خلوت و عشقبازی
4- منزلت: احترام به نفس، اعتماد، قوت قلب، موفقيت، احترام به ديگران، جلب احترام ديگران
5- خودشکوفايی: اخلاق، خلاقيت، کنشگری ناگهانی، حل مشکلات، رهايی از پيشداوری، قبول واقعيات.

در تجربه شخصی من سطح يک اين هرم يعنی نيازهای فيزيولوژيک مورد تهديد قرار نگرفت. گرچه در شرايط فعلی گزارش های بسياری از تهديد نيازهای فيزيولوژيک مانند خواب، تغذيه و قضای حاجت وجود دارد. عمده عمليات روانی بازجويان در ايران بر سطح دو در هرم ماسلو متمرکز است. انتخاب سطح دوم هرم تصادفی نيست، روانشناسان و آنتروپولوژيستها سطح دوم نيازها را به خاطر گذشته حيوانی ما و ترس غريزی مان از انواع مختلف تهديدهای طبيعی و بشری بسيار بسيار مؤثر می دانند. مثال مشخص و رايج اين پديده گزاره روبروست « تهديد به تنبيه غالباً دهشتناکتر و موثرتر از تنبيه فيزيکی است».

چند مثال ساده دستکاری روانی

در آدمی و حيوانات پيشرفته، انگيزه بسيار قوی روانی و حتی بيولوژيک- هرمونی، برای دفاع و محافظت از فرزندان خردسال و خصوصا نوزادان، وجود دارد. هر چه قابليت دفاع کودکان در برابر خطرات محيطی کمتر باشد، گرايش غيرارادی ما به محافظت از ايشان قويتر است. از هزاران سال پيش کارگزاران جنگهای روانی – از اين نقطه ضعف بشر – برای ارعاب و تسلط بر اقوام ديگر استفاده کرده اند. حکايت سرباز مغول، شمشير سرد وی و مک زدن نوزاد به گمان پستان مادر، تا جايی که جستجو کرده ام در دو جين فرهنگ ديگر به صورت cross cultural موجود است، نمونه عربی‌اش داستان عرب جاهلی است که دختر نوزاد خود را زنده به گور می‌کرد و نوزاد انگشت کوچک وی را به جای پستان مادر مکيدن گرفت.

در همه اين داستانها مکانيسم‌های دفاع درونی ما از نوزدان برای هيولاسازی از مغول و يا اعراب جاهلی دستکاری می شود. کاربرد اين تاکتيک کنترل روانی در سلولهای انفرادی جمهوری اسلامی ايران همين امروز نيز رايج است. در مورد برخی از روزنامه نگاران بازداشتی پايان دهه 70 تا کنون، که نوزاد و يا فرزند خردسال داشتند. بازجويان با اطلاع از واقعيت « دلواپسی غيرارادی متهم روی فرزند خردسال » به تشديد اين دلواپسی می پردازند. بدون ورود به مشخصات فنی اين تکنيک، هدايت متهم به تمرکز روی تهديد جنين، نوزاد و فرزندان خردسال از موثرترين شيوه‌های از بين بردن مکانيسم های دفاع روانی انسان و فراهم آوردن زمينه آسيب مانا و دائمی است.

من بعدها تلاش خواهم کرد راهبردهای و تاکتيکهای کنترل روانی در زندانهای ايران را تا حد امکان و بدون ورود دستورالعملی، تشريح کنم در اينجا تنها چند مثال می‌آورم:
1- پس از يک دوران طولانی فشار روانی استفاده از سيکل- بازجويی مداوم روزانه و سپس بی‌اعتنايی و ايزولاسيون بدون بازجويی برای دو هفته و يا بيشتر- امکان تماس تلفنی برای متهم فراهم می شود، متهم با مادر، همسر و يا فرزند خردسال خود برای يک دقيقه مکالمه می کند. اين مکالمه ضبط می‌شود.

2- متهم به سلول هدايت می‌شود و به او زمان کافی برای فرونشستن خوشحالی هرمونی (دوپامين و...) و رضايت روانی (يا پاداش جويی)، از تماس تلفنی داده می شود. بلافاصله پس از آنکه متهم مجدداً به لحاظ روانی خود را در سلول انفرادی بازيافت، بخشی از مکالمه متهم، خصوصا صدای مخاطب او برای مدت زمان بسيار کوتاهی در سلول پخش و سپس قطع می شود. تکرار اين تکنيک در‌واقع بمباران روانی مخاطب با واقعيت و تخيل است. (خوانندگانی که تحصيل روانپزشکی دارند، دقيقاً متوجه می‌شوند، تيم بازجويی به دنبال دستکاری مانای کدام ساختارهای روانی فرد است و طبيعی است باور نکنند يک نظام سياسی به اين مرحله بی سابقه از سقوط و انحطاط اخلاقی رسيده است. اما به قدر کافی شواهد و مستندات غيرقابل به طور مثال در کاربرد همين تکنيک وجود دارد.)

يک روزنامه‌نگار جوان ايرانی که اکنون دراروپا زندگی می‌کند به من گفت: … ترديدی نداشتم که خواهرم در يکی از سلولهای زندان است، صدای او را دائماً می‌شنيدم، برخورد تيم بازجويی با او يک ثانيه از جلوی چشمانم کنار نمی رفت، روی زمين چنگ می‌زدم و با گريه فرياد می‌کشيدم با او کاری نداشته باشيد ...

جرج، آشپز سريلانکايی سفارت استراليا در تهران که به اتهام جاسوسی 8 ماه را در زندان انفرادی گذرانيده و بعداً به بند نعل اسبی 10 وزارت منتقل شده بود، به من گفت : هر شب نزديک به صبح صدای همسرم را می‌شنوم که به زبان تاميلی نوزاد تازه متولدم صحبت می کند، من مطمئن هستم آن‌ها در بند نسوان، همينجا پشت 209 يا در خود 209 زندانی هستند.

سناريوهای بازداشت و بازجويی

فرض کنيد قصد داريم يک سناريوی بازداشت – با ادبيات تيم بازجويی- برای سوژه های فرضی طراحی نماييم.
1- سوژه A: مرد، متاهل، دهه چهارم زندگی، بيوگرافی شغلی: مسئول رده بالا يا ميانی جمهوری اسلامی ايران، مسلمان، شيعه معتقد، گرايش سياسی اصلاح طلب
2- سوژه B: مرد، متاهل، دهه چهارم زندگی، شغل : روزنامه نگار، مسلمان، غيرمقيد به احکام، گرايش سياسی اصلاح طلب چپ و يا ليبرال
3- سوژه C: مرد، متاهل، دهه سوم زندگی، مسلمان نسبتاً مقيد، فعال دانشجويی، گرايش سياسی : هوادار اصلاحات ساختاری
4- سوژه D: مرد مجرد، دهه دوم زندگی، روزنامه نگار، غيرمقيد به احکام، ليبرال يا چپ تغييرطلب
5- سوژه E: زن متاهل دهه سوم زندگی، روزنامه‌نگار يا فعال سياسی، مقيد به احکام
6- سوژهF: زن متاهل، دهه سوم زندگی، روزنامه‌نگار يا فعال زنان، غيرمقيد به احکام
7- سوژه G: زن مجرد دهه دوم زندگی، روزنامه‌نگار يا فعال زنان. غيرمقيد به احکام

ليست فوق را می‌توان با تغيير متغيرهای فعلی يا وارد نمودن متغيرهای جديد ادامه داد، اما برای اختصار در ادامه بحث از همين هفت سوژه استفاده خواهيم کرد.

هدف تيم بازجويی می‌تواند يکی يا آميخته ای از موارد ذيل باشد:
1- نياز پليسی به اطلاعات سوژه
2- نياز پليسی يا سياسی به اطلاعات سوژه برای فهم و پردازش اطلاعات سوژه ای ديگر
3- نياز سياسی به اطلاعات سوژه
4- تثبيت کنترل سياسی – امنيتی موثر بر سوژه بدون وارد آوردن ضربه مانای روانی
5- تخريب و فلج نمودن روانی سوژه و تثبيت کنترل سياسی – امنيتی دراز مدت بر وی
6- اخذ اعتراف دروغی اجباری برای سناريوهای جنگ روانی عمومی يا ارائه به مقامات سطح عالی سياسی
7- استفاده از سوژه برای فشار آوردن به سوژه ديگری که امکان بازداشت وی مهيا نيست.

به فهرست فوق موارد بسياری را می‌توان افزود. همچنين آميخته ای از موارد بالا می‌تواند اهداف بازداشت کنندگان را تشکيل دهد.

برخی از فعالان سياسی دوران اصلاحات، با مطالعه مداوم رفتار دستگاه امنيتی ايران، مدلی بسيار ساده را ابداع کرده‌اند که می‌تواند برای گمانه زنی «طول بازداشت فعالان سياسی»، «ميزان مجازات احتمالی ايشان» و انگيزه و دامنه برخورد فيزيکی و روانی با بازداشت شدگان، به کار گرفته شود.

مثلاً اگر بازداشت به صورت « عمليات شوک» (توضيح داده خواهد شد) نباشد، متهم در کمتر از 48 ساعت به سلول عمومی منتقل شده، اجازه اعلام محل نگهداری وی و تماس تلفنی به او داده شود، سناريوی تخريب شديد روانی متهم منتفی است. (اگر مطمئن بودم به دلخوری دوستانم نمی انجامد، مثالهای واقعی از اين برخورد را ارائه می کردم.)

سناريوی تخريب روانی

تخريب روانی متهم، حتی قبل از بازداشت آغاز می شود. در عملکرد سازمانهای امنيتی، پليسی خصوصا در غياب کنترل مؤثر نهادهای حقوق بشری اصول و راهکارهای مشترکی وجود دارد. من در اين فصل از تاکتيکهای مورد استفاده در جهان کمونيسم و همچنين دانش فنی خارج شده از طبقه بندی محرمانه در غرب استفاده کرده‌ام.

حمله روانی به متهم حتی قبل از بازداشت آغاز می شود، يک اصل بسيار ساده و ثابت همه گونه عمليات بازداشت به قرار زير است:
«سوژه به هنگام بازداشت می بايستی در آسيب پذيرترين حالت روانی ممکن باشد تا بازداشت بزرگترين شوک روانی ممکن را بر او وارد سازد، اين شوک ابتدايی عظيم يکی از الزامی ترين موارد تخريب روانی متهم برای عمليات بعدی است.»
در ساعات اوليه بامداد، سيستم عصبی اغلب افراد به دلايل بيولوژيک، هورمونی ودلايل ديگری نظير سطح قند خون، در حالتی بسيار آسيب‌پذير قرار دارد.(برخی ديگر از محققان پيشينه جانوری انسان را که در ساعات نخستين بامداد طعمه حيوانات وحشی قرار می گرفته دليل ديگر اين آسيب‌پذيری می دانند) هدف بازداشت در ساعات اوليه بامداد يا ساعات ابتدايی خواب ايجاد بيشترين ضربه روانی به سوژه است. بازی تخريب روانی از اينجا شروع می‌شود از يک‌سو متهم تلاش می‌کند سيستم عصبی خود را برای تطبيق با شرايط موجود فعال و تسريع کند و از سوی ديگر تيم بازداشت به هر شکل ممکن بايستی جلوی تطبيق ارادی و يا غير ارادی متهم با شرايط پيش رو را بگيرند. يکی از روشهای مؤثر اين امر استفاده سريع از چشم‌بند و دستنبد است. بلافاصله پس از ربودن متهم، يا وارد شدن به منزل او، بايد فرصت مشاهده بصری تيم بازداشت از وی سلب و چشمان وی پوشانده شوند. بايد در نظر داشت اساسی‌ترين دغدغه متهم فهم اتفاق در حال رخ دادن است. چشم آدمی از ميليونها سال پيش يکی از اساسی‌ترين و شايد اصلی‌ترين دريچه تماس او با محرکهای بيرونی است. پوشاندن چشم به يکباره سيستم عصبی و روانی فرد را وارد مرحله‌ای دهشتزا و ناآشنا می‌کند به طوريکه همه مکانيسمهای مواجهه او با محرکهای بيرونی به يکباره دچار اختلال شده و سيستم دفاع روانی فرد تا حد قابل ملاحظه ای از کار می افتد. بدون سيستم مقاومت روانی، سوژه در اقيانوسی از بدترين کابوسهای ممکن دست و پا می زند. چون مقاومت روانی موثری در کار نيست ديگر ضربات تيم بازداشت يکايک بر درونی ترين لايه‌های روان سوژه به صورت دراز مدت حک می شوند.

عوامل بازداشت بايستی بر اين نکته تمرکز کنند که متهم در دريايی از احتمالات و ترسهای مختلف دست و پا می‌زند و ذهن او بيشترين تلاش را برای فهم هويت سازمانی يا شخصی ايشان به کار خواهد گرفت به همين خاطر سکوت کامل ماموران در تمام مدت بازداشت و عمل‌کرد سريع و حرفه‌ای آنان، تلاش ذهن متهم برای سناريو سازی و بازگشت به نوعی تعادل تدافعی را با شکست روبرو می کند. Homeostasis و equilibria adjustment از اساسی‌ترين نيازهای بشر مثل هوا و آب اند. تيم بازداشت که گارد متهم را با شوک ورود اوليه به منزل شکسته است بيشترين تلاش خود را به کار می‌بندد تا از گارد بندی مجدد او و ايجاد تعادل روانی جلوگيری کند. پاسخ به همه سؤالات متهم و افراد خانواده اش در درجه اول سکوت و در صورت اجبار: بعداً خواهی فهميد خواهد بود، ديدگاه ديگری نيز پاسخی شبيه به : خودت بهتر می دونی را توصيه می کند.

يک ترفند ديگر بازداشت، بازداشت داخل هواپيما است. بازجويان با علم به اينکه، سفر هوايی در هر حال قدری استرس برای همه مسافران به همراه دارد، اجازه می‌دهند سوژه سياسی که خود از خروجش مطمئن نيست، مرحله کنترل گذرنامه و حتی سالن ترانزيت را رد کند. سوژه که در شبها و روزهای قبل از پرواز خود را برای ممنوع الخروجی آماده کرده است. پس از موفقيت از عبور غرفه گذرنامه به صورت غيرارادی مکانيسمهای دفاع روانی خود را تا حد بسيار بالايی رها می‌کند و با نوعی آسودگی خاطر وارد سالن ترانزيت می شود، در هنگام ورود به هواپيما و قبل از پرواز، سوژه در بی دفاعترين و آسيب پذيرترين شکل ممکن قرار دارد و ضربه بازداشت در داخل هواپيما، ضربه‌ای کارا و دائمی خواهد بود.

در ادامه اين گفتار به ورود متهم به مرحله بازجويی، تکنيکهای بازجويی و تخريب و سپس نمادها و نشانه های بيرونی ضايعات ناشی از سلول انفرادی و تشخيص اين عوارض خواهم پرداخت.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی