نسخه آرشیو شده

گذشته‌ای که نمی‌گذرد
شادی صدر، فعال حقوق زنان
از میان متن

  • آزادی، دموکراسی و رعایت حقوق بشر، اصلی‌ترین خواسته‌های جنبش مردمی در ایران امروز هستند و بدون طی روند دادخواهی و بازخوانی تاریخ نقض حقوق بشر و بازشناسی نقش آمران و عاملان آن نمی‌توان مطمئن شد که در آینده، دوباره همه آن فجایع تکرار نخواهد شد.
دوشنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۸ - ۲۱:۵۲ | کد خبر: 47930

آیت‌الله منتظری در روزی درگذشت که حامد کرزای، رییس‌جمهوری افغانستان، کابینه پیشنهادی خود را به مجلس این کشور معرفی کرد. شاید در نگاه اول این دو رویداد سیاسی برای ما ایرانیان بی‌ربط و فاقد وزنی یکسان به نظر برسد اما هر دو این رویدادها، یک‌بار دیگر بحث ناقضان حقوق بشرو لزوم برقراری عدالت در مورد عاملان و آمران جنایت علیه بشریت را زنده می‌کند.

آیت‌الله منتظری در روزی درگذشت که حامد کرزای، رییس‌جمهوری افغانستان کابینه پیشنهادی خود را به مجلس این کشور معرفی کرد. شاید در نگاه اول این دو رویداد سیاسی برای ما ایرانیان بی‌ربط و فاقد وزنی یکسان به نظر برسد اما هر دو این رویدادها، یک‌بار دیگر بحث ناقضان حقوق بشرو لزوم برقراری عدالت در مورد عاملان و آمران جنایت علیه بشریت را زنده می‌کند.

در افغانستان، کسانی در میان کابینه یا بدنه دولت جدید وارد یا ابقا شده‌اند که به عنوان جنایتکاران جنگی یا به قول افغان‌ها، جنگسالاران در مظان اتهامند؛ با این همه، تغییر نظام سیاسی، هنوز برای افغانستان، عدالت نیاورده است ولی فعالان جامعه مدنی افغانستان می‌دانند بدون برقراری عدالت در مورد میراث نقض حقوق بشر، گذار به سوی دموکراسی ممکن نیست و از این روست که حرکت عدالت انتقالی را مطرح کرده‌اند.

آیت‌الله منتظری با نامه‌ای که در مخالفت با کشتار گسترده زندانیان سیاسی در تابستان 1367 نوشت که در همان سال از رادیوی بی‌بی‌سی پخش شد و نیز، در جزییاتی که بعدها در خاطرات خود منتشر کرد، نه تنها واقعیت این نسل‌کشی سیاسی را به عنوان یکی از بلند پایه‌ترین مقامات جمهوری اسلامی، مسجل ساخت، بلکه نام آمران و تصمیم گیرندگان کمیسیون‌های مرگ را فاش کرد.

آیت‌الله منتظری تنها مسئول دولتی بود که در دهه 60، دغدغه وضعیت زندانیان سیاسی را داشت. او در نامه 17 مهر 65 درباره وضعیت زندانیان سیاسی به آیت‌الله خمینی می‌نویسد: آیا می‌دانید در زندان‌های جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد دراثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانی‌های دختر جوان، بعدا ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند... آیا می‌دانید در بعضی زندان‌های جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی رویه کور یا کر یا به دردهای مزمن دچار شده‌اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد؟... آیا می‌دانید در بعضی از زندان‌ها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ دارند، نه یک روز و دو روز بلکه ماه‌ها؟

اما مهم‌ترین فراز زندگی آیت‌الله منتظری، به زعم من، جایی است که از مسئولیت حقوقی خود به عنوان قائم مقام رهبری، در مورد کشتار 3800 نفر از زندانیان مجاهد و 500 نفر از زندانیان چپ (این اعداد از کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری استخراج شده است) در مدت کمتر از دوماه در تابستان 67 سخن می‌گوید.

به روایت خاطرات آیت‌الله منتظری، پنجشنبه روزی، فتوای آیت‌الله خمینی درباره اعدام زندانیان مجاهد، چه آن‌ها که حبس خود را بر حسب حکم‌شان کشیده بودند و چه آن‌ها که در اثنای کشیدن حبس‌شان بودند، اگر هنوز بر سر موضع نفاق خود پافشاری می‌کنند، صادر می‌شود. روز شنبه فتوا به دست آیت‌الله منتظری می‌رسد. پیغام‌های آیت‌الله منتظری به آیت‌الله موسوی اردبیلی که در آن زمان رییس شورای عالی قضایی (قوه قضاییه کنونی) بوده است، و هم‌اکنون، یکی از مراجع تقلید منتقد دولت است، بی‌فایده می‌ماند و پس از قطع ملاقات همه زندانیان سیاسی، اعدام‌ها آغاز می‌شود.

آیت‌الله منتظری در خاطرات خود می‌گوید: ...من همین‌طور ناراحت بودم... فکر می‌کردم که بالاخره به من می‌گویند قائم مقام رهبری، من در این انقلاب سهیم بوده‌ام، اگر یک نفر بی‌گناه در این جمهوری اسلامی کشته شود من هم مسئولم...  و بر مبنای همین مسئولیت است که نامه‌های 9مرداد و 13مرداد 67 را درباره کشتار زندانیان سیاسی به آیت‌الله خمینی می‌نویسد و از او می‌خواهد دستور پایان خشونت‌ها و کشتن‌ها را صادر کند؛ درخواستی که هیچ‌گاه اجابت نشد اما در کنار دیگر دلایل، باعث شد که او مقام خود را، که در واقع رهبری آینده بود برای همیشه از دست بدهد.

مسئولیت حقوقی مقامات دولتی و حکومتی در پیگیری موارد نقض حقوق بشر و به خصوص جنایات علیه بشریت، بحثی است که همواره در کشورهایی که انتقال از دیکتاتوری به دموکراسی را تجربه کرده‌اند، مطرح بوده است. در این روند، مسئولان حقوقی خشونت و نقض حقوق بشر، یا باید از همان ابتدا که نسبت به موضوع، آگاهی می‌یافتند، هم‌چون آیت‌الله منتظری با آن صریحا مخالفت می‌کردند و یا اگر در آن زمان هم‌دستی یا حتی سکوت کرده‌اند، در زمان انتقال جامعه به سوی دموکراسی، باید از قربانیان و یا بازماندگان نقض حقوق بشر عذرخواهی کنند.

آزادی، دموکراسی و رعایت حقوق بشر، اصلی‌ترین خواسته‌های جنبش مردمی در ایران امروز هستند و بدون طی روند دادخواهی و بازخوانی تاریخ نقض حقوق بشر و بازشناسی نقش آمران و عاملان آن نمی‌توان مطمئن شد که در آینده، دوباره همه آن فجایع تکرار نخواهد شد.

کافی نیست گفته شود حالا وقت این است که صف متحد ما حفظ شود، یا به بهانه تفکیک قوا، مسئولیت حقوقی خود را انکار کرد و یا با این جمله که، گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن‌چه هست گیرند، سکوت یا مشارکت در نقض سیستماتیک حقوق بشر را لاپوشانی کرد و یا با انداختن بار همه گناهان به گردن روحیه مستبد پسند ایرانیان، صورت مساله را پاک کرد. در واقع، به نظر می‌رسد برخی از سرسخت‌ترین پیروان امروز آیت‌الله منتظری، به سنت سیاسی او در شکستن سکوت و مستند کردن نقض حقوق بشر و نقش آمران و عاملان آن، یکسره بی‌اعتنا هستند.

تجربه افغانستان، همین‌جا، جلو چشمان ماست. بیش از هشت سال از سقوط طالبان می‌گذرد اما جنگ‌سالارانی که در دوران طالبان و نیز در دوران حکومت مجاهدین، عاملان قتل مردم و نیز نقض حقوق بشر بوده‌اند، امروز در کابینه کرزای و در بدنه دولت او صاحب مقام هستند. تاکنون هیچ برخوردی با جنایتکاران جنگی در افغانستان نشده و جنبش‌های مدنی که برای عدالت‌خواهی شکل گرفته، با بی‌اعتنایی دولت و دادگستری افغانستان مواجه شده است. به این ترتیب، هیچ اطمینانی نیست افغانستانی که نتوانسته تاریخ خشونت و نقض حقوق بشر را با روند دادخواهی بازگشایی کند، در آینده، باز هم شاهد خشونت، جنگ، نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت نباشد. روبه رو شدن با گذشته، دردناک است، در ایران نیز مانند برخی از کشورهای دیگر، بسیاری از رهبران اپوزیسیون را درگیر می‌کند و خلاف مصلحت حفط اتحاد نیروهایی که برای دموکراسی مبارزه می‌کنند دانسته می‌شود.

اما اگر مرگ آیت‌الله منتظری، فرصتی باشد برای خواندن زندگی او و خاطرات او، فرصتی نیز هست برای بازخوانی تاریخ نقض سیستماتیک حقوق بشر در دهه اول جمهوری اسلامی و یادآوری این واقعیت که حقوق بشر، نه گزینشی است و نه استثنایی. نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی هم از 22خرداد 88 آغاز نشده است. برای آن بخش از رهبران فعلی اپوزیسیون که در دهه 60، بر سر کار بوده‌اند و لاجرم در نقض سیستماتیک حقوق زندانیان سیاسی، دگراندیشان، زنان، بهاییان و قومیت‌ها، مسئولیت حقوقی دارند، و مثل آیت‌الله منتظری، در همان زمان با موضوع، برخورد و مخالفت نکرده اند، تنها راه باقی مانده، اعتراف به اشتباه و طلب بخشش از قربانیان است؛ قربانیانی که به قول پل ریکور که از تجربه برخورد جامعه آلمان با گردانندگان اردوگاه‌های آدم‌سوزی دوران فاشیسم سخن می‌گوید، حق دارند ببخشند یا نبخشند.

اما تقاضای عفو از قربانیان، تازه آغاز روند بازگشت‌ناپذیر ساخت تاریخ خودمان بر مبنای حافظه جمعی است که تضمین خواهد کرد در ایران آینده، نقض سیستماتیک حقوق بشر اتفاق نخواهد افتاد. تنها از این طریق است که چرخه خشونت یک‌بار برای همیشه قطع و بسته خواهد شد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی