افشین شاهرودی عکاس و مدیر مسئول نشریه عکاسی خلاق نقطه نظرات خود را درباره برگزاری نمایشگاه عکس توسط سینماگران که در ماههای اخیر مورد انتقاد بسیاری از عکاسان کشور قرار گرفته است در یک یادداشت عنوان میکند.
دوستان عکاس، علاقمندان به عکاسی و خانواده بزرگ عکاسی ايران با سلام به يکايک شما که رشد واعتلای عکاسی ايران در گرو کوششهای خلاقانه شما است.
تاسيس انجمن عکاسان ايران به عنوان نخستين انجمن فراگير عکاسی در کشور ما پس از سالها کوشش و تلاش شرايطی را فراهم آورده که انتظار میرود در آينده نزديک رشد اين هنر در کشور ما شتاب فزايندهای به خود بگيرد.
افزايش روز افزون دستاندرکاران اين رشته، افزايش قابل توجه تعداد کلاسها، برگزاری مداوم نمايشگاهها، سمينارها، گردهمآییها و تورهای آموزشی عکاسی و انتشار کتابها ونشريات مرتبط همه گواهی است بر اين که اين هنر در ايران اگر چه به خاطر شرايط خاص سياسی و اجتماعی با محدوديتها و مشکلات غيرقابل انکاری روبروست اما در مسير اميدبخشی قرار دارد.
همين موقعيت اميدبخش شرايطی را فراهم آورده که با توجه به اقبال عمومی مردم به عکس وعکاسی طی سالهای اخير، حرکتهای ضد فرهنگی نفعطلبانهای با ظاهر فرهنگی درعکاسی ما شکل بگيرد.
بنابراين لازم میدانم به عنوان کسی که طی سی سال گذشته کم و بيش درهمه رويدادها و تحولات عکاسی کشورمان حضور داشتهام نکاتی را با شما در ميان بگذارم.
طی چند هفته گذشته سوژه داغ صفحات هنری بسياری ازمطبوعات ما و حتی برخی رسانههای برون مرزی، برگزاری نمايشگاه عکسی از خانم هديه تهرانی در خانه هنرمندان ايران بود.
نمايشگاه عکسی که نه بهخاطر کيفيت و محتوا بلکه بهخاطر حاشيههایی که معمولا بازيگران سينما با خود به همه جا میبرند با حرفها و حديثهایی همراه شد.
چندی پيش هم شاهد برگزاری نمايشگاههای عکس ديگری ازخانم نيکی کريمی در يک گالری خصوصی و رضا کيانيان در فرهنگسرای نياوران بوديم.
درجريان برگزاری اکسپوی عکس صبا هم در آبان و آذر 87 عدهای ازاهالی سينما با عکسهايی که در اينجا صحبت از ارزشهای هنری آنها نيست حضور داشتند.
درعرض يک سال گذشته شاهد برگزاری نمايشگاههای متعدد عکس ازبازيگران سينما بودهايم.
در اينجا سوالی وجود دارد و آن اينکه چه عاملی اهالی سينمای ما را يکی پس ازديگری بهسویعکاسی و برگزاری نمايشگاه عکس میکشاند؟
اقبال گسترده اهالی سينما به عکاسی طی يکی دوسال گذشته به عنوان يک پديده قابل تامل در عکاسی ايران میتواند و بايد مورد تحليل قرار گيرد.
نفس برگزاری نمايشگاه عکس از جانب هرکس و در هر جا و هر زمانی به خودی خود نه تنها ايرادی ندارد بلکه جای خوشحالی نيز دارد زيرا نشان دهنده گستردگی و عمق اين هنر در کشور ماست.
همه میتوانند عکاسی کنند. همانطوری که همه میتوانند شعر بگويند، نقاشی کنند، داستان بنويسند و يا به سراغ هر رشته ديگری که فکر میکنند استعداد و قابليت آن را دارند بروند. در مورد کيفيت و ارزش کارشان جامعه و زمان به درستی قضاوت خواهد کرد.
بنابراين من به هيچ روی معترض عکاسی کردن اهالی سينما که مستمسک بعضی از دوستان و حتی برخی از عزيزان مطبوعاتی شده نيستم.
حرف من طرح اين پرسش است که دليل اين پديده تازه که دارد با استفاده از روحيه قهرمانپنداری و اسطورهانگاری هنرپيشگان سينما نزد مردم، سليقهای عوامپسندانه و سطحی را در عکاسی ما اشاعه میدهد چيست؟
متاسفانه با وجود انعکاس مطبوعاتی بسيار گستردهای که نمايشگاه خانم تهرانی داشت هيچ يک از نشريات به اين موضوع نپرداخت و کسانی که در اين مدت دراين ارتباط اظهار نظر کردند اين مساله را مورد توجه قرار ندادند.
ظاهرا حاشيههای نمايشگاههایی از اين دست آنقدر جذابيت دارد که ما را از اصل مهمتر قضيه غافل کرده است.
علاقهمندی مردم به سينما باعث میشود به هر بازيگر دست چندمی هم به عنوان قهرمان و اسطوره نگاه کنند.
گرايش فزاينده اين بازيگران هم به عکاسی نشاندهنده تلاشی است که میخواهد از علاقهمندی مردم به اهالی سينما استفاده کرده و سياه مشقهای کم ارزش و بسا بیارزش را با نام و امضا اين قهرمانان انگارهای به عنوان اثر هنرمندانه به مردم سادهپسند قالب کنند.
در اين ميان سودی برای عکاسی حاصل نمیشود اما جيب اين حضرات و عليامخدرات و احيانا کارگزاران آنها در اين کسادی بازار سينما پر میشود.
آيا اين توهين به شعور، بينش، آگاهی و درک مخاطبان واقعی عکاسی نيست؟ متاسفانه اين جريان ضد فرهنگی تنها به عکاسی محدود نمیشود اما به دليل قرابتها و نزديکیهایی که ميان سينما و عکاسی وجود دارد آسيب بيشتری متوجه عکاسی است.
چرا اين همه نمايشگاه خوب از جوانان با استعداد و خلاق برگزار میشود ولی حتی در حد خبر انعکاس رسانهای پيدا نمیکند؟
در حالیکه نمايشگاههای عکسی از اين نوع که تعدادشان هم هر روز بيشتر میشود با وجود سطح کيفی نازلی که تا کنون داشتهاند اينهمه بحث وگفتوگو به دنبال میآورد؟
چه کسانی اين بحثها و گفتوگوها را دامن میزنند؟ چرا پيدا نمیشوند سازمانها، موسسات، گالریها و مراکز هنری يا ناشرينی که حاضر شوند با اينهمه جوان هنرمند با استعداد و خلاق برای ارایه کارهایشان همکاری و همراهی کنند اما خانه هنرمندان که انتظار میرود محلی برای حمايت از هنرمندان راستين باشد در يک اقدام بیسابقه تمام فضای خود را به ارايه صدها کار تکراری و کسلکننده ازخانم هديه تهرانی اختصاص میدهد؟
نمايشگاهی که بيش از آنکه معرف يک کارهنرمندانه عکاسی باشد يک بازی نمايشی و يک شو عامهپسند بود.
چرا کمتر پيدا میشوند نهادها، موسسات، ناشران و حتی اشخاصی که حاضر شوند برای ارایه کارهای هنرمندان جوان و با استعداد سرمايهگذاری کنند و اگر هم حاضر شوند نامشان پشت جلد کتاب يا بروشور نمايشگاهی بيايد پيشاپيش مزد و سود خود را طلب میکنند اما سازمان ميراث فرهنگی که حتی از کار عکاسان (به زعم بخشنامههای خود سازمان، عکاسان حرفهای) در اماکن تاريخی و فرهنگی جلوگيری کرده و به آنان به سادگی اجازه عکسبرداری در چنين اماکنی را نمیدهد؛ به قولی هشتاد ميليون تومان (اگرچه ارقام ديگری نيز نقل شده است) به عنوان وام يا کمک در اختيار خانم تهرانی قرار میدهد؟
کدام دانشجوی عکاسی، عکاس علاقهمند وآماتورو حتی عکاس هنرمند سرشناسی تاکنون ازچنين مساعدتی ازسوی اين سازمان بهرهمند شده است؟
با اين پول چند کتاب خوب و ماندگار و سودمند از آثار هنرمندان راستين عکاسی میشد انتشار داد؟ حيات و دوام چند نشريه عکاسی را برای سالها با چنين پولی میشد تضمين کرد؟
چرا اين سازمان هيچگاه از ميان اينهمه کتابهای عکاسی که اکثرا با هزينه خود عکاسان از آثار فرهنگی و تاريخی ما با رنج و مشقت فراوان تهيه شده و میشود اقدام به خريد هيچ کتابی نکرده و خود نيز در اين زمينه سرمايهگذاری نمیکند؟
چرا هرگز در نمايشگاههای عکاسی، هيچ عکسی توسط اين سازمان از هيچ عکاس جوانی که حتی هرينه آمادهسازی و ارایه کارهايش را به زحمت فراهم میکند حتی به قيمت چند هزار تومان خريداری نشده است؟ سوالاتی از اين دست بسيار است.
متاسفانه طی يک سال گذشته شاهد برگزاری نمايشگاههای عکس بسيار ضعيفی از سوی بعضی از بازيگران سينما بودهايم که در واقع حاکی از رواج سطحینگری عوامانهای از سوی اين پديدههای تازه در عکاسی ما است.
به نظر من يکی از ريشههای اصلی اين مساله را بايد در اقدام ضد فرهنگی موسسه فرهنگی هنری صبا در جريان برگزاری اکسپو عکس صبا در آبان و آذر سال 87 جستجو کرد.
اکسپوی تقليدی و بیمحتوایی که ناشيانه کوشيد از حساسيت مردم نسبت به بازيگران سينما استفاده کرده و عکسهايی سطحی و عوامانه را با نام و امضای بعضی از بازيگران شکستخورده در عرصه سينما که هنرشان مورد پسند بچه بازاریهای بیخيال و شيوخ شکمگنده و خرفت عرب است به مردم سادهپسند قالب کند.
اگرچه توفيقی برای برگزارکنندگان اکسپو حاصل نشد اما زمينهای ايجاد گرديد که ظرف يک سال گذشته درشرايط کسادی بازار بازيگری، دکانهای عکاسی دو نبش و لوکسی با فروش بسيار بالا برای تعدادی از اين بازيگران باز شود.
کدام کارگردان و تهيه کنندهای به يک بازيگر هر قدر هم که معروف و شناخته شده باشد ظرف يکی دو هفته چند صد ميليون نه ولی اگر خوشبينانهتر بگوييم هشتاد نود ميليون تومان میپردازد؟
البته گفته میشود نمايشگاه خانم تهرانی حدود يک ميليارد تومان فروش داشته که من در مورد صحت و سقم آن چيزی نمیدانم. نکته اصلی اينجاست. در اينجا نيز مانند هميشه هزينه به عهده مردم است!
همانطور که گفتم درآبان و آذر 87 مجموعه فرهنگی هنری صبا به تقليد از اکسپوهای بیريشه و دست چندمی مانند دبی و شارجه، اکسپوی عکسی را برگزار کرد که چند تن از بازيگران سينما هم مانند بسياری از علاقمندان به عکاسی با کارهای آماتوری ضعيفی در آن شرکت کردند.
برگزارکنندگان اکسپو اين موضوع را مستمسک قرار داده و برای جلب توجه عکاسانی که اکسپو را قبول نداشته و در آن شرکت نکرده بودند و همچنين جلب مخاطب، حضور آنان را در بوق تبليغاتی خود کردند.
آنان دربزرگ نمايی حضور ضعيف اين بازيگران در اکسپو آنقدر اغراق و زياده رفتند که عدهای از عکاسان با رنجيدگی خاطر اکسپو را تحريم نموده و از آن خارج شدند.
اما متاسفانه مسئولين صبا به جای آنکه واقعبينانه به اين موضوع انديشيده و سياستهای اقتصادیای را که در پشت نقاب فرهنگ پنهان کرده بودند اصلاح کنند موضوع را به عنوان مخالفت عکاسان با بازيگران سينما تبليغ نمودند، تا جايی که اين موضوع انعکاس مطبوعاتی نيز پيدا کرد.
متاسفانه امروز تبعات جهت گيریهای هدفمند آن موسسه را از حضور ضعيف بازيگران درجه چندم سينما و آثارسطحی آنان به صورت گستردهای شاهديم.
شاهديم که سازمان معظم ميراث فرهنگی به نمايشگاهی که هيچ قرابتی با اهداف آن سازمان ندارد وام هشتاد ميليون تومانی میدهد و يک مقام مسئول هم که لااقل نويسنده اين سطور تا کنون خبری از حضور ايشان در نمايشگاههای هنری نشنيده است در شب افتتاح نمايشگاه با دسته گل حاضر شده و عکسی را هم به چند ميليون تومان میخرد. کدام مقام مسئولی تا کنون در يک نمايشگاه عکس حضور پيدا کرده و احيانا عکسی را حتی به يک تومان خريده است؟
خانم تهرانی میگويد که برای برگزاری نمايشگاهش که عکسهای آن را از ميان شصت هزار (!) عکس انتخاب کرده از کشورهای مختلفی پيشنهاد داشته ولی او ترجيح داده است که آن را در ايران برگزار کند.
نمیدانم چقدر اين گفته صحت دارد ولی به ياد نقاشی میافتم که عدهای باسمههای توليدی را به عنوان نقاشی ايرانی در اکسپوهای دبی و شارجه به شيوخ هنرنفهم قالب کردند و نام و حيثيت واعتبار هنری ما را زير سوال بردند. نقاشی کم بود حالا نوبت عکاسی است.
دست آخر اينکه میگويند يکی از دوستان خود ما عکاسان که نشريهای را سالی يک بار منتشر میکند دراين قضايا دست دارد و حتی قيمتگذاری عکسهای اينان را هم او انجام میدهد ولی من باور نمیکنم.
اين را هم بگويم که درجريان نمايشگاه خانم تهرانی بارها ازسوی رسانهها و خبرگزاریهای مختلف و حتی رسانههای خارجی برای گفتوگو و اظهار نظر در مورد عکاسی و سينماگران با من تماس گرفته شد ولی با توجه به سوء برداشتی که از اين امر در جريان برگزاری اکسپوی عکس صبا بهوجود آمده و در بعضی از رسانهها به عنوان مخالفت عکاسان با سينماگران بازتاب پيدا کرده بود از هر اظهار نظری در اين خصوص خودداری کردم اما اينک که تب رسانهای آن نمايشگاه فروکش کرده و احتمال برداشت نادرست و احيانا جوسازی در اين مورد کمتر شده است لازم دانستم توجه شما را به اصل و اساس اين پديده قابل تامل جلب کنم.
در پايان، اميد داشته باشيم به اين که انجمن عکاسان ايران که با هدف اعتلای عکاسی ايران و بالا بردن فرهنگ ديداری جامعه پا به عرصه فعاليت گذاشته در تامين اين هدف خود که وظيفه سنگينی را بر دوش دستاندرکاران آن میگذارد به درستی عمل کند.
اگر مردم شناخت کافی ازعکس و تصوير پيدا کرده و با فرهنگ درست ديدن آشنا شوند ديگر نمیتوان گنجشک را به جای قناری به آنها فروخت.