احزاب و تشکلهای تاثیرگذار در انقلاب 1357
پر بیراه نیست که میگویند پیروزی هزار پدر و مادر دارد و شکست یتیمی یک لاقبا است. این قاعده زمانی طنزآمیز می شود که گرد زمان مفهوم «پیروزی» و شکست و شاید برنده و بازنده را تغییر میدهد. این قضیه در مورد انقلاب سال 1357 نیز صدق میکند.
در مراحل مختلف شکلگیری انقلاب سال 1357 و پس از آن استقرار نظام جمهوری اسلامی، سران و هواداران احزاب و تشکلهای سیاسی موثر در انقلاب در مقاطع زمانی مختلف، روایتی متفاوتی از نقش خود ارایه کردهاند.
بنابراین تهیهی نقشهای کامل از نقش از تشکلهای سیاسی فعال در انقلاب 57 امری به غایت دشوار است. در اینجا به برخی از این تشکلها اشاره می شود.
جبهه ملی ایران (جبهه ملی چهارم)
جبهه ملی ایران، تشکلی بود که در آستانهی شانزدهمین دورهی مجلس ملی بنیان نهاده شد. هیات موسس 19 نفرهی این جبهه از جمله دکتر محمد مصدق به نشانهی اعتراض به عدم آزادی در انتخابات، در مقابل دربار تحصن کردند.
کریم سنجابی، مظفر بقایی، حسین مکی، حسین فاطمی، و آیتالله غروی از جمله اعضای هیات موسس جبهه ملی بودند.
اگرچه نام جبهه ملی با کودتای 28 مرداد و ماجرای ملی شدن صنعت نفت گره خورده، اما در غائله 28 مرداد فقط سه یا چهار نفر از اعضای هیات موسس به مصدق وفادار ماندند. پس از وقوع کودتا و دستگیری سران وفادار به مصدق، فعالیت جبهه ملی تعطیل شد.
بعدها در سال 1329 مهندس بازرگان، شاپور بختیار، آیتالله طالقانی، مهندس زیرکزاده، الهیار صالح، غلامحسین صدیقی و دیگران با صدور اعلامیهای تشکیل جبهه ملی دوم را اعلام کردند. اما پس از آن که تلاشهای جبهه ملی برای برگزاری تجمع اعتراضآمیز علیه سیاستهای انقلاب سفید ناموفق ماند، با بازداشت اعضای اصلی در بهمن ماه 1341 این دور از فعالیت جبهه ملی هم پایان یافت.
جبهه ملی سوم در مرداد ماه 1344 با حضور نهضت آزادی ایران، جامعه سوسیالیستها، حزب مردم ایران و حزب ملت ایران شکل گرفت. سه هفته بعد با دستگیری بازرگان، خلیل ملکی، داریوش فروهر، دکتر سامی و عدهای دیگر از فعالان این جبهه، جبهه ملی سوم منحل شد.
جبهه ملی چهارم در نیمهی اول سال 1356، زمانی که حکومت شاه رو به قهقرا نهاده بود، موجودیت یافت و تا زمان انقلاب تاثیرگذار باقی ماند. کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار، سه عضو بلند پایهای بودند که با نوشتن نامهای به شاه خواستار پایان استبداد حکومت او شدند.
با این حال تا 26 آبانماه طول کشید تا جبهه ملی چهارم با ائتلاف حزب ایران، حزب ملت ایران و جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران موجودیت یابد. از جمله چهرههای شناخته شدهی شورای مرکزی چبهه ملی چهارم، فریدون مشیری، شاعر بود.
جبهه ملی چهارم در ابتدا تنها خواستار اصلاح حکومت شاه و عمل به قانون مشروطه بود. اما یک سال بعد، کریم سنجابی که به قصد شرکت در اجلاس سوسیالیستها قصد سفر به لندن داشت، با اعلام حمایت دولت انگلیس از اقدامات شاه، به پاریس رفت و با آیت الله خمینی دیدار کرد. نتیجهی این ملاقات اعلام موضع جدید جبهه ملی چهارم مبنی بر سرنگونی رژیم شاه بود.
کمتر از دو ماه مانده به پیروزی انقلاب، یکبار دیگر نام جبهه ملی ایران بر سر زبانها افتاد. شاپور بختیار، یکی از اعضای این حزب پیشنهاد نخستوزیری شاه را پذیرفت. اما جبهه ملی با صدور بیانیهای ضمن تقبیح این کار، بختیار را از عضویت در این تشکل کنار گداشت.
بهطور کلی، جبهه ملی ایران به دلیل خوشنامی در سالهای ملی شدن صنعت نفت با پیوستن به انقلابی که آیتالله خمینی آن را رهبری میکرد، بر اعتبار این جنبش افزود.
حزب توده ایران
حزب توده ایران آنطور که از روایات تاریخی بر میآید، نقش مستقیمی در مبارزات در سال آخر رژیم شاه نداشت. هر چند گروههایی که گرایشات چپ داشتند با نامهای دیگر فعال بودند.
حزب توده پس از آن چه که راویان تاریخی «خیانت به دکتر مصدق در 28 مرداد 32» توصیف کردهاند، وجههی خود را از دست داد و تا سالهای آخر سلطنت محمدرضا پهلوی تقریباً غیرفعال بود.
پس از کودتا بسیاری از سران این حزب زندانی و کشته شدند، اما بعضی از رهبران گریختند و حزب را از اروپای شرقی اداره کردند و از طریق تاسیس یک ایستگاه رادیویی به فعالیت علیه رژیم پرداختند.
در آستانهی فروپاشی حکومت پهلوی، حزب توده دوباره فعال شد. نورالدین کیانوری از اروپای شرقی به ایران آمد و جای اسکندری را گرفت و به عنوان دبیرکل حزب توده انتخاب شد.
اولین اقدام حزب توده، حمایت از حرکت انقلابی به رهبری آیتالله خمینی بود. اگرچه اساس فکری حزب توده هیچ سنخیتی با مذهب و مذهبیون نداشت، اما در آستانهی انقلاب، هنگامی که حرکت خمینی ضدآمریکایی تلقی میشد، حزب توده نیز وجه اشتراکی بین آرمانهای خود و نهضت خمینی دید. پس از بازگشت آیتالله خمینی به ایران و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حزب توده از اولین تشکلهایی بود که حمایت کامل خود را از خمینی ابراز کرد.
همانطور که گفته شد در مبارزات سالهای پایانی حکومت شاه، تودهایها نقش پررنگی نداشتند، اما اگر به سالها قبل برگردیم و روند فروپاشی را نه فقط در دو سال پایانی، بلکه در 37 سال حکومت محمدرضاشاه بررسی کنیم، نمیتوانیم سهم حزب توده را بهعنوان یکی از مخالفان اصلی حکومت شاه نادیده بگیریم.
در دهه اول حکومت محمدرضا پهلوی، حزب توده فعالیت پررنگی داشت و شاه همواره از نفوذ چپها در ایران وحشت داشت. در سال 1327 و به دنبال سوء قصد نافرجام به جان او، حزب توده را منحل اعلام کرد.
بیشتر فعالیت موثر حزب توده از این سال 1333 و بهصورت مخفی انجام شد. حزب توده توانست در ارتش ایران نفوذ کند. رهبری سازمان نظامی حزب را خسرو روزبه برعهده داشت. در سال 1333، سازمان نظامی حزب توده کشف و اعضای آن دستگیر شدند. شاه سران این سازمان ازجمله خسرو روزبه را اعدام کرد و بدین ترتیب خسرو روزبه به یکی از سمبلهای مبارزهی آزادیخواهانه در ایران تبدیل شد.
حزب توده برخلاف نامش و اهداف اعلام شدهاش، در ایران بیشتر روشنفکران و نخبگان را جذب خود میکرد. بزرگ علوی، فرید توللی، ابراهیم گلستان، جلال آلاحمد، بهآذین، صادق چوبک، احمد شاملو، نادر نادرپور و سیاوش کسرایی از جمله چهرههای مشهوری بودند که در مقاطعی در حزب توده عضویت داشتند.
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
در کنار تشکلهای سیاسی فعال علیه حکومت محمدرضا پهلوی، سازمانها و گروههایی هم بودند که مسلحانه به فعالیت علیه رژیم پرداختند. مشهورترین این گروهها، سازمان چریکهای فدایی خلق بود.
با گسترش فعالیتهای چریکی در کشورهای آمریکای لاتین، گروهی از مارکسیستهای ایرانی در سال 1350، شبکهای زیرزمینی را راهاندازی کردند که سازمان چریکهای فدایی خلق نام گرفت.
سازمان چریکهای فدایی خلق از ادغام دو گروه مستقل معتقد به فعالیتهای مسلحانه تشکیل شد. گروه اول، گروه بیژن جزنی بود. جزنی در عید سال 1342 با چند فعال دانشجویی ازجمله ضیاء ظریفی و عباس سورکی، گروهی را تشکیل داد که گروه جزنی ـ ظریفی نام گرفت. جزنی و عباس سورکی 17 بهمن 46 بازداشت شدند. گفته میشود که یک شبکهی سری ساواک به درون گروه جزنی نفوذ کرده بود که باعث دستگیری اکثر اعضای گروه شد.
گروه دوم، گروه مسعود احمدزاده بود. مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان از موسسان این گروه بودند. امیر پرویز پویان رسما اعلام کرد که تنها راه شکستن «طلسم شکستناپذیری رژیم» وارد آوردن جراحتهای سنگین بر پیکره آن است.
گروه جزنی معتقد به فعالیت در شهر و روستا بهصورت مسلحانه بود و برای شروع عملیات مسلحانه، جنگلهای گیلان را انتخاب کرد و به همین دلیل به گروه جنگل مشهور شد. درمقابل، گروه احمدزاده به جنگهای چریکی شهری اعتقاد داشت.
این دو گروه، 12 بهمن سال 1349 به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند. گروه جنگل 22 نفر بودند که برای عملیات به کوه رفتند و بقیه در شهرها ماندند. از مجموع دو گروه، 17 نفر دستگیر شدند که از این تعداد 13 نفر در 26 اسفندماه 1349 توسط رژیم اعدام شدند و در این روز دو گروه جزنی و احمدزاده بههم پیوستند و چریکهای فدایی خلق ایران را شکل دادند که اندکی بعد «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» نام گرفت.
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در فاصلهی سالهای 1350 تا 1357 عملیات مسلحانه زیادی علیه حکومت پهلوی انجام دادند که از آن جمله میتوان به ترور رییس دادگاه نظامی اشاره کرد. از سال 1350 تا سال 1354، سازمان چریکهای فدایی خلق براساس نظر امیرپرویز پویان فعالیت میکرد و به سازماندهی عملیات مسلحانه پرداخت.
با کشته شدن جزنی و شش نفر از اعضای گروه جنگل و همچنین کشته شدن حمید اشرف و نه عضو دیگر اعضای فداییان، سازمان به این نتیجه رسید که تنها عملیات مسلحانه جواب نمیدهد. بنابراین تز بیژن جزنی در دستور کار سازمان چریکهای فدایی خلق قرار گرفت. شکافی در سازمان ایجاد شد و گروهی که از سازمان جدا شدند به آموزش تودهها و تاسیس گروههای مخفی پرداخت و گروه بازمانده همچنان بر جنگهای چریکی پافشاری میکرد.
در سال 1356 با کشته و زندانی شدن اکثر اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق، فعالیتهای این سازمان کمرنگ شد، اما این گروه بهدلیل کارهای جسورانه از محبوبیت زیادی در بین مردم برخوردار بود.
در اواخر سال 1357 که مواجهه انقلابیها به رهبری آیتالله خمینی و رژیم به برخوردهای مسلحانه در خیابانها انجامید، چریکهای فدایی به کمک انقلابیها آمدند و چون سابقه ساماندهی عملیات مسلحانه را داشتند، در این روزها موثرتر از دیگر گروههای چریکی عمل کرد.
هیاتهای موتلفه اسلامی و جامعه روحانیت
هیاتهای موتلفه اسلامی از ائتلاف سه هیات مذهبی مسجد شیخ علی، اصفهانیها و موید در خانه آیتالله خمینی شکل گرفت. این تشکل در سال 1342 بسیار فعال بود و در ساماندهی غائله 15 خرداد 42 نقش اصلی را برعهده داشت. موتلفهایها که به کار سیاسی اعتقاد داشتند، پس از تبعید آیتالله خمینی به نجف، به مبارزهی مسلحانه هم روی آوردند. ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر شاه از مهمترین اقدامات مسلحانه موتلفه بود.
در دو سال پایانی سلطنت محمدرضا پهلوی، اعضای موتلفه که پس از سال 42 به سازماندهی تجمعات اعتراضی میپرداختند با عدهای دیگر، ستاد هماهنگی فعالیتهای نهضت انقلابی علیه شاه را تشکیل دادند. از مهمترین اعضای حزب موتلفه، بهشتی، رجایی، باهنر، عراقی، مطهری، بخارایی و اندرزگو بودند.
از سال 1356 این گروه به گروهی از روحانیون پیوست که به اصرار آیتالله خمینی و تحت عنوان جامعه روحانیت با رهبری مرتضی مطهری شکل گرفت. این گروه که چند عضو بلندپایه نهضت آزادی همچون آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان را درکنار خود داشت، تظاهرات عید فطر و تاسوعا و عاشورا را رهبری کردند.
نهضت آزادی ایران
نهضت آزادی ایران را شاید بتوان کیفیترین تشکل سیاسی تأثیرگذار در جریان انقلابی سال 57 دانست. این حزب در واقع با انشعاب عدهای از مذهبیونی تأسیس شد که از جبهه ملی بهعنوان تشکلی سکولار جدا شده بودند. آیتلله طالقانی، مهندس بازرگان، و دکتر سحابی در 27 اردیبهشت 1340، نهضت آزادی را تاسیس کردند. دربارهی مشی سیاسی نهضت آزادی میتوان به این گفتهی مشهور مهندس بازرگان اشاره کرده: «ما ایرانی هستیم، ما مسلمانیم، ما مصدقی هستیم.»
در بهمن ماه سال 1341، نهضت آزادی ایران با صدور بیانیهای «انقلاب سفید» را محکوم کرد. این بیانیه باعث شد که رهبران این حزب یعنی آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، مهندس سحابی و دکتر سحابی دستگیر و روانه زندان شوند. حکومت همچنین فعالیت نهضت آزادی را غیرقانونی اعلام کرد. به این ترتیب، فعالیت نهضت آزادی در ایران متوقف شد. اما علی شریعتی، مصطفی چمران، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده، نهضت آزادی ایران را در خارج از کشور تأسیس کردند و در کشورهای اروپایی و آمریکا به فعالیت علیه حکومت پهلوی پرداختند.
علی شریعتی از اعضای این حزب در اواسط دههی 1340 به ایران بازگشت و با سخنرانیهای خود طیف زیادی از نخبگان و تودهی مردم را به فعالیت علیه رژیم برانگیخت. شریعتی را یکی از نظریهپردازان اصلی انقلاب اسلامی میدانند.
در زمان اقامت آیتالله خمینی در پاریس نیز اعضای نهضت آزادی اصلیترین همراهان او بودند و به نوعی پل ارتباطی بین آیتالله و انقلابیون داخل ایران شدند.
سازمان مجاهدین خلق ایران
یکی دیگر از سازمانهایی که در سالهای پیش از انقلاب به فعالیت مسلحانه علیه حکومت محمدرضا پهلوی دست زد، سازمان مجاهدین خلق ایران بود. این سازمان در سال 1344 توسط محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان تاسیس شد.
این هر سه از فعالان مسلمان جبهه ملی و از اعضای نهضت آزادی ایران بودند که پس از دستگیری رهبران نهضت آزادی، این سازمان را که با تلفیق تفسیر تندروانه از اسلام و نظریات انقلابیهای آمریکای لاتین، مشی مسلحانه را پیش گرفت، بنیان نهادند. این سازمان مخفی و مسلح تا زمان وقوع انقلاب 57 به فعالیت خود ادامه داد.
اگرچه در سال 1350، 13 نفر از سران سازمان مجاهدین خلق دستگیر و 12 نفرشان اعدام شدند و تنها مسعود رجوی نجات یافت که بعدها رهبری این سازمان را برعهده گرفت. در سالهای دههی 1350، سازمان مجاهدین که از سوی حکومت به «مارکسیستهای اسلامی» شهرت یافته بود، مورد حمایت بعضی از روشنفکران مذهبی و روحانیون شیعی بودند.
در سال 1354، تقی شهرام یکی از سران مجاهدین با فرار از زندان ساری به ساماندهی سازمان پرداخت. او به همراه بهرام آرام و وحید افراخته در اطلاعیهای با عنوان «تغییر ایدئولوژی» اعلام کردند که اعتقادشان را به مذهب از دست دادهاند و به مارکسیسم روی آوردهاند. این گروه پس از انقلاب نام سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر را بر خود نهادند. اما مسعود رجوی در بیانیهای در برابر اقدامات گروه تقی شهرام موضع گرفت و اعلام کرد که دشمن اصلی، رژیم شاه است.
کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی
کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی، اتحادیه ملی ـ سازمانی متشکل از گروههای دهگانه انجمنهای دانشجویان ایرانی مقیم خارج بود.
کنفدراسیون در دههی 1340 و 1350 گروه زیادی از دانشجویان را علیه حکومت شاه شوراند. این سازمان در اعتراضات دانشجویی علیه «امپریالیسم» نیز شرکت میکرد.
کنفدراسیون در سال 1962 با ائتلاف سه سازمان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران و سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا تاسیس شد و در سال 1975، به دلیل اختلافات سیاسی از هم گسیخته شد، اما انشعابات مختلف کنفدراسیون در سالهای پایانی حکومت شاه به فعالیت خود علیه رژیم ادامه دادند.