نسخه آرشیو شده

اتحاد ملل اسلامی؛ از رویا تا واقعیت
طرح روزنامه نیویورک‌تایمز در کنار این یادداشت درباره اختلاف کشورهای اسلامی
از میان متن

  • حکومت اسلامی ايران که در سال 1979 به قدرت رسيد، ناسيوناليسم ايرانی را به عنوان توطئه‌ای امپرياليستی از سوی جهان غرب برای تضعيف امت مسلمان قلمداد کرد.
یکشنبه ۰۹ اسفند ۱۳۸۸ - ۱۱:۵۰ | کد خبر: 50191

نويسنده نيويورک تايمز، در مقاله خود رويای اتحاد کشورهای اسلامی را در پرتو ناسيوناليسم عربی مورد بررسی قرار داده است.

افرايم کارش، رييس بخش مطالعات خاورميانه مديترانه در کينگز کالج لندن، در مقاله‌ای که با عنوان «مسلمانان با يکديگر بازی نمی‌کنند» که در روزنامه نيويورک تايمز چاپ شد، نظريه اتحاد ملل اسلامی را به چالشکشیده است.

نویسنده کتاب‌های «امپریالیسم اسلامی: یک تاریخ» و «فلسطین خیانت شده» در شروع مقاله اش، لغو بازی‌های همبستگی اسلامی (به علت تحریم کشورهای عربی در اعتراض به درخواست ایران برای استفاده از نام خلیج فارس در لوگوی رسمی رقابت‌ها و مدال‌ها) را که قرار بود در فروردین آينده در تهران برگزار شود، به عنوان نشانه‌ای از تشتت در جهان اسلام و تناقضی در نظريه وحدت کشورهای اسلامی ‌ارزيابی کرد.

او نوشت: «اين يک جنجال کوچک اما پرمعنی است. اين رويداد، دروغ ايده جهان اسلام را به عنوان بلوک متحدی که بر مبنای ارزش‌های مذهبی و در دشمنی با غرب شکل گرفته است، برملا می‌کند. اين موضوع همچنين به ايالات متحده آمريکا و متحدانش خط می‌دهد که چگونه دو مسئله فوری سياست خارجی خود يعنی برنامه هسته‌ای ايران و درگيری بين اسرائيل و فلسطين را حل کنند.»

به نوشته افرايم کارش، اين نخستين بار نيست که کشورهای عربی با نام خليج فارس، به عنوان آبراهه‌ای که ايران را از شبه جزيره عربستان جدا می‌کند، مخالفت می‌کنند. موضوعی که به اعتقاد نويسنده، بر زندگی سياسی اعراب در قرن بيستم سايه انداخته و بر ايده ايجاد امپراتوری بزرگی که پهنه‌اش «از اقيانوس اطلس تا خليج عربی» را دربرمی‌گيرد، پافشاری می‌کند و عامل مناقشه‌های تند و تيز بين ايران و دولت‌های اسلامی‌از دهه شصت تا کنون بوده است.

آقای کارش در بخشی از مقاله خود به بررسی نظريه ضد ناسيوناليستی انقلاب اسلامی‌ و رهبر اولیه آن آيت الله خمينی در مورد استفاده از لفظ « امت اسلامی» در مقابل « ملت ايران»، پرداخته و می‌نويسد: «حکومت اسلامی‌ ايران که در سال 1979 به قدرت رسيد، ناسيوناليسم ايرانی را به عنوان توطئه‌ای امپرياليستی از سوی جهان غرب برای تضعيف امت مسلمان قلمداد کرد و در آغاز کار خود، گسترش پيام اسلامی ‌را بر هويت ايرانی خليج فارس ترجيح داد و گفت که انقلاب اسلامی‌ تنها به ايران تعلق ندارد چرا که اسلام متعلق به کشور خاصی نيست.»

به اعتقاد نويسنده، همان گونه که استالين برای بسيج مردم اتحاد جماهير شوروی عليه اشغال قوای نازی از شعارهای ميهن پرستانه به جای شعارهای کمونيستی استفاده کرد، آيت الله خمينی نيز بعد از حمله عراق به ايران در سال 1980، به شعارهای ناسيوناليستی متوسل شد.

به نوشته افرايم کارش، آيت‌الله خمينی از جنگ، به عنوان حرکتی نظامی‌ و سياسی عليه دولت‌های کوچک تر جهان عرب مثل قطر و کويت استفاده کرد تا قدرت و برتری ايران را در حوزه خليج نشان دهد.

آنگاه نويسنده به ريشه‌های تاريخی پارادوکس اتحاد ملل اسلامی‌اشاره می‌کند و با ارجاع به اختلاف‌ها و درگيری‌های مذهبی و قومی‌در صدر اسلام بعد از درگذشت پيامبر اسلام، می‌نويسد: «تنها 24 سال طول کشيد تا بعد از درگذشت پيامبر اسلام، بر سر رهبری جهان اسلامی، خليفه عثمان به دست رقبای سياسی اش کشته شود.»

به نوشته آقای کارش، اين قتل سياسی عامل رقابت تنگاتنگ و پيوسته‌ای بر سر کسب قدرت و رهبری در دارالاسلام شد که هرگز متوقف نشد.

نويسنده آنگاه به برتری طلبی‌های قومی، قبيله‌ای، خانوادگی و ملی در ميان مسلمانان عرب اشاره می‌کند و می‌نويسد: «به عنوان مثال، عرب‌ها نه تنها خود را برتر از مسلمانان ديگر شمردند، بلکه  ساکنان حجاز ،منطقه‌ای در شمال غربی شبه جزيره عربستان و محل تولد اسلام، خود را عرب‌های واقعی قلمداد کردند و به تحقير جوامع عرب زبان ديگر پرداختند.»

به اعتقاد نويسنده نيويورک تايمز، به همين دليل جهان اسلام (دارالاسلام) هرگز نتوانست جبهه متحدی را در برابر جهان غير مسلمان (دارالحرب) ايجاد کند.

به نوشته او، مسلمانان حتی در برخی از دوره‌های تاريخی با رقبای سياسی غير مسلمان خود بر عليه مسلمانان ديگر متحد شدند. در اين مورد وی به اتحاد صلاح الدين ايوبی با امپراتور مسيحی بيزانس به عنوان يک نمونه تاريخی اشاره می‌کند.

نويسنده در ادامه مقاله خود رويکرد پراگماتيستی مسلمانان و اعراب را در روابط سياسی‌شان با قدرت‌های «کافر» مورد بررسی قرار می‌دهد که از يک طرف به بدگويی در مورد اين قدرت‌ها پرداخته و از سوی ديگر دست دوستی به طرفشان دراز می‌کنند.

در اين مورد وی به همکاری جمال عبدالناصر «قهرمان ملی مصر» با دولت شوروی سابق در جنگ با اسرائيل در دهه شصت و خريد اسلحه از دولت‌های غربی از جمله آمريکا به وسيله آيت الله خمينی در جنگ با صدام اشاره می‌کند.

نويسنده در ادامه اين پرسش را مطرح می‌کند که : «اگر بلوک مسلمان، همانند ساير ملت‌های به ظاهر متحد، اين قدر از هم گسيخته است، در اين صورت سياست خارجی ايالات متحده در برابر جهان اسلامی‌چه معنايی خواهد داشت؟»

به نوشته نويسنده نيويورک تايمز، ورای حرف‌های تکراری در باره «امپرياليسم غربی» و « جنگ صليبی» غرب عليه جهان اسلام، بيشتر کشورهای مسلمان عرب از اينکه رژيم اسلامی‌تندرو ايران مهار شود، خوشحال می‌شوند.

افرایم کارش می‌نويسد: «قابل ذکر است که دو کشور مسلط جهان عرب يعنی مصر و عربستان سعودی پرچمدار تلاش‌های اخير بين‌المللی برای توقف فعاليت‌های هسته‌ای ايران بوده‌اند.»

نويسنده همچنين در پايان مقاله خود، نزاع تاريخی اسرائيل و فلسطين را مورد بررسی قرار داده و می‌نويسد که اين تصور که صلح بين دو طرف باعث حل مناقشات منطقه‌ای و انزوای القاعده می‌شود، يک درک غلط تاريخی و برداشت نادرست از سياست‌های جهان امروز است.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی