آرش، نویسنده وبلاگ آرش کمانگیر در یادداشتش برای مردمک میگوید چطور اینترنت به حاکمیت رسانهای حکومت در ایران پایان داده است و چطور مخالفان، حاکمیت را وادار کردند در آینه رسانه، تصویر متفاوتی از خود ببیند.
بهار 1388 با انتخابات ریاست جمهوری دوره ی دهم تمام شد. حضور خاتمی و میرحسین موسوی، میزگردهای تلویزیونی، و امید به بازشدن فضا، برای همه ی آنهایی که از محمود احمدی نژاد و فضای سیاسی- اجتماعی کشور دلخون بودند، نوید آغاز دوباره فضایی بود که در سالهای اولیه دوران پس از دوم خرداد شاهد آن بودیم. اینهمه با اعلام مشکوک نتایج انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم و خشونت های خیابانی پس از آن رنگ باخت. از این زمان فضایی بوجود آمد که خشمگین ترها به آن نام «کودتای انتخاباتی» دادند. در این رخدادها، طبق آمارها، چند ده نفر کشته شدند، بسیاری به زندان افتادند و شکنجه شدند، و ساختار اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران بیشتر از پیش آسیب دید. با اینهمه، و بدون کوچک نشان دادن اهمیت این حوادث، سال 1388 سال برابری بود.
رسانه در نظام جمهوری اسلامی بطور سنتی یک ابزار حکومتی بوده است. در دوره سی ساله پس از انقلاب، رادیو و تلویزیون در خدمت حاکمیت بوده اند و روزنامهها و مجلههای غیردولتی مجبور بودهاند زیر نگاه تیزبین حکومت و با ترس همیشگی از تعطیلی فعالیت کنند. در چنین فضایی، کانالهای ارتباطی ِ بین شهروندان در تملک حکومت بوده است و آنها از این ابزارها برای ایجاد موج اجتماعی، در زمان های مقتضی، یا سکوت و رخوت، در لحظات لازم، استفاده کرده اند. برنامه های تلویزیونی نظیر «هویت» و ستونهای روزنامههای مانند «نیمه پنهان» به حاکمیت این امکان را داده بودند که به راحتی مخالف سیاسی/اجتماعی را بعنوان فردی مشکوک، مساله دار، معتاد، و هرزه به جامعه معرفی کند. کارکرد محافظه کارانه این ابزارهای اطلاعات رسانی توسط نهادهای مذهبی ِ کنترل شده کامل می شد و بدین ترتیب حاکمیت قادر بود در زمان مقتضی جمعیتی را به خیابان بکشد و به این وسیله مشروعیت خیابانی بدست بیاورد. در سال 1388 حاکمیت متوجه شد که از این ابزارها بیش از آنکه باید استفاده کرده است. در این سال دیدیم که شهروندان ِ همین جامعه، در تمام این سالها تنها به زندگی ِ روزانه زیر نگاه حکومت تمامیت خواه مشغول نبوده اند: در سال 1388حاکمیت خود را در آینه دید.
آیت الله حسینعلی منتظری در سال 1388به نماد مذهب ِ مخالف حاکمیت تبدیل شد. زمانی که برای سوگواری فوت آیت الله منتظری مردم در راهپیمایی ِ پرجمعیتی شرکت کردند، موافقین دولت دست به خط کش و پرگار شدند تا نشان بدهند که تعداد افراد شرکت کننده در این تجمع اصلا زیاد نیست. اینها هواداران نظامی بودند که با هلیکوپتر از جمعیت شرکت کننده در نمازهای جمعه و راهپیمایی های دولتی عکس و فیلم میگرفت و با افتخار آن را در رسانه دولتی نمایش میداد. حالا اندازه گیری تعداد افراد شرکت کننده در راهپیمایی و چند و چون در اینکه این افراد نماینده چه کسی هستند و به خیابان آمدن آنها چه مفهومی دارد در گفتمان سیاسی ایران قابل انجام بود. اما این فقط نماد کوچکی از لرزان شدن پایه های نظام دموکراسی نمایشی در ایران بود.
انتشار اخبار دروغ، فضاسازی به کمک ابزارهای رسانه ای، شلوغ کاری برای مدفون کردن اخبار، اینها رفتارهایی است که هر رسانه هدفمندی قادر به انجام آنها است. زمانی که در روزهای پس از 18 تیر 1378 تلویزیون دولتی ایران تصاویری از دوستی یک موش و یک گربه را در بخش های مختلف خبری خود پخش کرد، عملا قدرت رسانه در فضاسازی اجتماعی به نمایش گذاشته شده بود. در سال 1388 رسانه از تملک حاکمیت بیرون آمد و وبسایت های مختلف تبدیل به منابع خبری شدند. زمانی که برخی از این تازه به قدرت رسیدگان اقدام به رفتارهایی کردند که شبهه ی اطلاع رسانی جهت دار به آنها می رفت، باز این هواداران نظام حاکم بودند که زبان به شکایت باز کردند. در سال 1388 فضای وب فارسی نشان داد که اگر رفتارهای جهت داری، از جنس آنچه رسانههای دولتی انجام می دهند، پذیرفتنی تلقی شود، هر کسی می تواند یک بنگاه رسانهای دروغ پرداز سرهم کند.
خشونت، تمسک به مشروعیت خیابانی، دروغ پردازی، و رفتارهایی نظیر این، که پیش از این تنها در جعبه ابزار حاکمیت پیدا می شد، در سال 1388 علیه همین حاکمیت مورد استفاده قرار گرفت. گذشته از سالهای ابتدایی پس از انقلاب، این شاید اولین باری بود که حاکمیت متوجه می شد اگر قرار بر استفاده از رفتارهای غیردموکراتیک باشد، گروههایی از شهروندان به خوبی قادر به پیشی گرفتن از حکومت هستند. به همین دلیل معتقدم سال 1388 سال برابری بود.
سال 1388 سال سرباز کردن دمل، سال برابری، و سالی بود که در آن فهمیدیم هیچ راه حل ساده ای برای حل مشکل وجود ندارد. در سال 1388 کم کم یاد گرفتیم که باید حرف بزنیم. نمی دانم در سال 1389 چه خواهیم کرد، اما امیدوارم بیشتر حرف بزنیم.