نسخه آرشیو شده

هاشمی‌ها و قوه قضائیه در تنگنای «جُلنبر»ها
از میان متن

  • شاید کشور ما در زمان هاشمی هیچ راهی جز ساختن نداشت و سرعت در ساختن هم بالاخره اقشاری از مردم را قربانی می کند، اما مشکل اصلی با هاشمی این نبوده است. مشکل اصلی این بود که هاشمی قربانی کردن قشر مستضعف و در معرض خطر را طبیعی ـ یا حتی ضروری ـ می دانست، مخالفت با خودش را برنمی تابید و طرفداران اقشار مستضعف را هم با الفاظ تحقیر آمیزی (مثل جُلنبر ها، بیل به دستان و افراد نوک دماغ بین و …) یاد می کرد
تریبون
پنج‌شنبه ۰۵ فروردین ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۸ | کد خبر: 50993

زرگترین نقطه ضعف هاشمی همان سیاست های غلط اقتصادی و زبان ناملایمش در خطاب به مردم مستضعف و طرفداران مستضعفین بود. و انتقادناپذیری او… نحوه پیگری قوه قضائیه کاملا نشان می دهد که نه تنها مهدی هاشمی که حتی فائزه هاشمی هم خیالش از عدم رسیدگی به پرونده اش راحت است! هاشمی ها از مصونیت قضائی برخوردارند و حیاط خلوتی دارند که کسی اجازه ورود به آن را ندارد.

خاطره قاطبه مردم از دولت هاشمی رفسنجانی خاطره تلخی است و وقتی عده‌ای خلاف این را اصرار می‌کنند معلوم است که باید منتظر چه واکنشی از طرف مردم باشند.

آنهایی که در دوره سازندگی بهشان خوش گذشته است البته بزرگنمائی ها را باور می‌کنند، اما آنهایی که از رنج تورم کمر خم کرده‌اند و بدتر از آن، بی‌توجهی و توهین‌های رئیس دولت سازندگی را شاهد بوده‌اند، از هاشمی دل چرکین هستند و از اصرارها و تقدیس های وابستگان هاشمی دچار غیظ و بغض می شوند.

اطرافیان هاشمی حالا چاره‌ای ندارند جز اینکه مخالفت‌ها را به «هواداران تندروی دولت» نسبت بدهند و همه آنها را دستپخت «احمدی‌نژادی ها» تلقی کنند، اما مشکل اکثریت مردم با هاشمی هیچ ارتباطی به دولت یا هواداران تندروی آن ندارد.

مشکل تاریخی‌تر از این حرفهاست! منتها رئیس دولتی که بر سر کار است روانشناس خوبی است، او از زخم‌های دل مردم با خبر است و می‌داند چطور از ما فی‌الضمیر رنج کشیدگان برای جا انداختن شعارهایش و پیروزی در انتخابات استفاده کند.

شاید کشور ما در زمان هاشمی هیچ راهی جز ساختن نداشت و سرعت در ساختن هم بالاخره اقشاری از مردم را قربانی می‌کند، اما مشکل اصلی با هاشمی این نبوده است.

مشکل اصلی این بود که هاشمی قربانی کردن قشر مستضعف و در معرض خطر را طبیعی ـ یا حتی ضروری ـ می دانست، مخالفت با خودش را برنمی‌تابید و طرفداران اقشار مستضعف را هم با الفاظ تحقیر آمیزی (مثل جُلنبرها، بیل به دستان و افراد نوک دماغ‌بین و …) یاد می‌کرد، گویی هیچ کس جز او از فرمول‌های معجزه‌آسای توسعه و رفاه خبر ندارد!

هاشمی سیاست «گداسازی» را قبیح نمی‌دانست و با خیال راحت مردم رنج کشیده را به حمایت نهادهایی مانند کمیته امداد(!) دلخوش می کرد و حالا وقتی همان مردم به کسی جز او اقبال می‌کنند اثرات بدکاریهایش را یکسره به طرفداران تندروی دولت نسبت می‌دهد.

مخالفت و انتقاد به هاشمی در میان وفادارن به انقلاب از همان دولت سازندگی آغاز شد (و در انتخابات 72 هم توکلی بخشی از آن انتقادات را نمایندگی کرد)، اما هاشمی هیچ وقت گوش شنوایی برای مخالفت با خودش نداشت.

اشتباهات هاشمی آنقدر فراوان است که اصرارش به ماندن در صحنه سیاست و تصمیم گیری، او را کاملا ضربه پذیر کرده است. اواخر دولت هاشمی مردم کاملا خسته و به دنبال فضای تازه ای بودند. خاتمی بر رقیبی که مردم او را دنباله هاشمی می دانستند پیروز شد و جمعیتی از «اصلاح طلبان» شکل گرفت که هوشمندانه ترین! راهکار تبلیغی شان تخریب دولت ماقبل بود.

وفادران به انقلاب هرگز شخصیت هاشمی را به زبان تند و توهین آمیز تخریب نکرده بودند، اما تازه به دوران رسیده های اصلاح طلب هاشمی را بت بزرگی می دیدند که لازم بود شهوت پیروزی‌شان را با «لجن مالی» او تخلیه کنند.

آنها در معادله سیاست فقط خودشان و هاشمی‌ها را دیده بودند و از طفیلی بودن خودشان نسبت به سیاست‌های هاشمی هم بی‌خبر! علاوه بر این، اصلاح طلبان کینه پرور جریان خاموشی را که تلاش می‌کرد در سالهای آینده هاشمی و اصلاح طلبان را با هم به زمین بزند ابدا به حساب نیاوردند، آنها با تمام قوا هاشمی را تخریب کردند.

دریغ از این که به زودی به عالیجناب سرخ پوش احتیاج پیدا می کنند! با این قید که نمی‌توان آب (روی) رفته را بازگرداند.

در همین ارتباط مهدی هاشمی درباره جریان مبارزات انتخاباتی 84 به بعضی از فعالان روزنامه‌های اصلاح‌طلب گفته بود: «شما پدر پدر من را درآورید! پدر من تا قبل از دوم خرداد و این موج روزنامه‌ها، قدرت زیادی داشت. اما شما با او بد کردید و قدرتش را از بالای 95 درصد به پائین 5 درصد رساندید! حالا هم خودتان چوبش را می‌خورید!»

و فائزه هاشمی هم قبل از او اظهارات مشابهی را عنوان کرده بود: «هاشمی را تخریب کردند تا خودشان بالا بیایند. تمام ناکامی‌های خودشان را به گردن آقای هاشمی انداختند تا تقصیر را از گردن خودشان بردارند… مثلا می‌‌گفتند چرا آقای هاشمی باید رئیس مجمع تشخیص مصلحت شود؟ یا می‌گفتند که ما وارث پروژه‌های شکست‌ خورده و بدهی‌های خارجی دولت آقای هاشمی هستیم.»

بزرگترین نقطه ضعف هاشمی همان سیاست‌های غلط اقتصادی و زبان ناملایمش در خطاب به مردم مستضعف و طرفداران مستضعفین بود. اشتباهات بعدی انتقادناپذیری و بسته عمل کردن او بود، خدمتی که اصلاح طلبان به مخالفان خودشان کردند فریاد زدن همین فضای بسته و برخورد زشت و درشت دولت هاشمی با مخالفین و منتقدین (به اصطلاح خودشان دگراندیشان) بود.

اما در میان این اشتباهات هیچ خبطی به اندازه فرزندسالاری و آقازاده پروری برای هاشمی گران تمام نشده است. هاشمی اولین متهم رانت خواری و فساد در خاندان و اطرافیانش بوده اما به جای کوتاه آمدن و تجدید نظر، همواره با گرفتن چهره ای توجیه گر و مدافع، تنها درصدد مداهنه و فرافکنی برآمده است.

علی مطهری، که بعدها دچار نوسان سیاسی شد و دفاع از هاشمی را دفاع از مظلوم! دانست، در سال‌های اصلاحات گفته بود: «بعد از جنگ و در دوران سازندگی واقعا اشکالات غیرقابل توجیهی به‌وجود آمد که البته همه آنها را نمی‌توان متوجه آقای هاشمی دانست. به عقیده من در دوره سازندگی آزادی بیان به اندازه کافی وجود نداشت و در نتیجه بسیاری از تخلفات مکتوم می‌ماند مثل قتل‌های سیاسی که بعدها معلوم شد کسی از آن خبر نداشت. اگر مطبوعات تا حدی آزاد بودند اینها برملا می‌شد و افرادی که این کارها را می‌کردند یک ترسی داشتند. خوب این واقعا یک خطا بود که در آن دوران اتفاق افتاد، کسی هم از مسوولان بلندپایه راضی به این اعمال نبوده است، ولی این کارها شد؛ یا مثلا ورود و دخالت اقوام رییس‌جمهور در تمام شئون سیاسی و اقتصادی واقعا درست نبود. اینکه اینها بیایند در اکثر مراکز حساس اقتصادی مسلط شوند، این چه دلیل موجهی دارد؟ مثلا در وزارت نفت آنجایی که باید معاملات مهم انجام شود حتما باید از نزدیکان ایشان باشد.»

و ادامه داده بود: « حتما باید «کیش» هم دست اینها باشد، وزارت نفت هم زیر نفوذ اینها باشد، فلان کارخانه خودروسازی هم مال اینها باشد و انحصار صادرات فلان محصول در اختیارشان باشد؟ اینها هم توجیه امنیتی دارد؟ اینها را که دیگر نمی‌شود براساس مصالح ملی توجیه کرد. خب، وقتی یک خانواده‌ای اینقدر دست‌شان در امور اقتصادی و قدرت سیاسی باز باشد، کم‌کم جسارت پیدا می‌کنند و متعرض امور مقدس هم می‌شوند. مثلا دختر ایشان به چه مجوزی باید آزاد باشد که احکام اسلام را به راحتی زیر سوال ببرد؟ خب این خانم در آن روزنامه‌ای که داشت خیلی راحت نوشت چرا باید دیه مرد دو برابر زن باشد یا چرا حکم اثر چنین و چنان است؟ اصلا باب حمله به مقدسات از آن موقع باز شد و اینها فسادهایی بود که از آن وقت جان گرفت و در جامعه گسترش پیدا کرد.»

تا وقتی که فرزندان هاشمی به طور جدی وارد مسئولیت های اقتصادی و سیاسی نشده بودند هاشمی قسمت جدانشدنی از نظام به شمار می رفت. هاشمی معتقد است فرزندان او همه با استعداد و انقلابی هستند و همین مصادره به مطلوب کافی است تا فرزندانش برای ورود به هر کاری مجاز باشند. فرزندان او با استعداد و انقلابی هستند پس «باید» در ساختن کشور مشارکت داشته باشند و کسانی که با کارکردن آنها مخالف اند یا جُلنبر اند یا قصد تخریب هاشمی را دارند!

اما این روایتی است که مردم چپ چپ به آن نگاه می کنند. باب ورود فرزندان هاشمی به نظام «خود هاشمی» بوده و هر منصفی باخبر است که فرزندان هاشمی نه چندان با استعداد هستند و نه چندان انقلابی! و مهم ترین چیزی که آنها را مطرح و صاحب نفوذ کرده «رانت پدری» است.

ممکن است از نظر شخص هاشمی پسرش محسن هاشمی پسر فداکاری باشد که زمان جنگ خاله‌اش را در اروپا ول کرده تا بیاید در موشک سازی خدمت کند اما از نظر مردم او مهندسی است که با رانت پدر مطرح شده و با حمایت او به مدیریت متروی تهران رسیده و بلد است مشکلاتی هم برای مترو درست کند که به وسیله آن دولت تخریب یا تحت فشار قرار بگیرد.

ممکن است از نظر هاشمی پسرش مهدی هاشمی ابن سینای دوم! باشد و لایق ترین فرد برای مدیریت شرکت های نفتی، مثل شرکت تأسیسات دریایی ایران، ریاست سازمان بهینه سازی مصرف سوخت و آدم مناسبی برای بستن قرادادهای مهم نفتی اما از نظر مردم او آدم کاملا مشکوکی است که نامش همراه با اتهام ارتشاء در قرادادهای توتال، استات اویل و کرسنت می آید و اگر بعد از آمدن احمدی نژاد به ریاست جمهوری استعفا می کند یک کار آماده در دانشگاه آزاد(تیول هاشمی‌ها) انتظارش را می کشد!

ممکن است از نظر هاشمی دخترش فائزه زنی انقلابی و به درد بخور باشد اما مردم او را با مدیریت ولنگار ورزش زنان، دوچرخه سواری، افتضاحات روزنامه زن و رفتن به درب زندان برای استقبال از کرباسچی و افتخاراتی از این دست می شناسند.

پس نظر شخص هاشمی درباره فرزندانش چندان مهم نیست، این مردم و نهادهای قانونی هستند که باید نظر بدهند. مسئولین قضائی از ترس برکناری (که سابقه آن در وزارت اطلاعات وجود دارد) یا ایجاد تنش های سیاسی از برخورد صریح با هاشمی ها امتناع می کنند اما مردم در قید این مصلحت سنجی ها نیستند.

سال 88 سالی بود که اطمینان به نفس هاشمی‌ها در برابر مردم بازهم کار دستشان داد و نامزدی هم که به حمایت هاشمی‌ها دلگرم بود تاوان همین اعتماد کاذب را پرداخت.

احمدی نژاد در مناظره با رقیب با تیزهوشی تمام طرف مقابل را در تنگنای اظهار نظر درباره هاشمی قرار داد و نتیجه دلخواهش را هم گرفت: «جنابعالی فرمودید افتخار می‌کنید به حمایت آقای هاشمی، معنایش چیست؟ بالاخره یک معنایی دارد. باور ما این است که صحنه‌گردان اصلی آقای هاشمی است!»

شاید این خطاب و اشاره به قانون شکنی های فرزندان هاشمی تلافی ناقصی بود بر تخریب و سیاه نمایی ها در انتخابات گذشته و مناظره ای که نماینده هاشمی (نوبخت) همه کارهای شهرداری تهران را عوامفریبانه و به جهت کسب رأی معرفی کرده بود، تلافی ای که در سفر به تبریز آن را تازه اول راه خوانده بود! هر چه بود تکلیف چنین انتخاباتی از قبل مشخص بود، ورود عنصر هاشمی به انتخابات مساوی است با مغلوبه شدن انتخابات به نفع رقیب.

هاشمی نه تنها به خودش اعتماد فراوانی دارد (و خودش را در همه انتخابات نفر اول و شکست هایش را ناشی از تقلب و کارشکنی می داند) بلکه به اعضای خانواده اش هم به شدت وابسته و حساس است. هاشمی به محض کوچکترین اشاره‌ای به فرزندانش نقطه ضعف نشان می‌دهد.

نامه تهدید آمیز او به رهبری که در آن اتهام های یاد شده علیه خودش و خانواده اش را به شباهت با تخریب منافقین(!) متهم کرده بود نتیجه همین حساسیت بیش از اندازه به فرزندانش است. شاید ریشه این حساسیت در منزل هاشمی باشد، جایی که عفت مرعشی(همسر هاشمی) چنان از سخنان احمدی نژاد در مناظره عصبانی بوده که پای صندوق رأی عنان سیاست از دست داد و تکلیف حوادث بعد از انتخابات را روشن کرد.

عنوان کردن اینکه در صورت پیروزی احمدی نژاد مردم باید به خیابان ها بریزند اشتباهی بود که برنامه شکست خوردگان را افشا و هاشمی ها را بی آبروتر و ضعیف تر از گذشته کرد.

شخص هاشمی هم در اثر عصبانیت نتوانست به تحلیل درستی برسد و طی چند ماه دست از مواضع دوپهلو (یا به قول آیت الله یزدی بیش از سه پهلو) بر نداشت.

در نماز جمعه 26 تیر هاشمی بهترین فرصت را از دست داد و به جای پافشاری بر اصول قانون اساسی دقیقا حرفها و خواسته های شکست خوردگان و آشوب طلبان را تکرار کرد و در موقعیتی قرار گرفت که دیگران او را متهم به طرفداری از سران فتنه یا یکی از آنان معرفی کردند.

در جریان مبارزات انتخاباتی، مهدی هاشمی از پایگاه دانشگاه آزاد فعالانه به نفع رقیب رئیس جمهور وارد انتخابات شده بود. فائزه هاشمی هم چند بار برای نامزد رقیب سخنرانی کرده و در جشن دوم خرداد در ورزشگاه آزادی سخنان تندی به زبان آورده بود: «مطمئن هستم که اگر در اثر خطای ما این دولت پیروز شود، امر بر این آقای مشتبه می‌ شود که خود را امام زمان می‌ نامند و خطاهای گذشته را با قدرت بیشتر ادامه می‌‌دهد چرا که می‌ گوید مردم با من و برنامه‌هایم موافق بودند و روش من درست بوده است.»

فائزه هاشمی اضافه کرده بود: «در شرایطی به سر می‌بریم که نکبت، خفت و خواری نصیب ملت ایران شده است».

اما اکثریت مردم درباره اینکه نکبت واقعی چه کسی است و چه کسانی واقعا باعث خفت و خواری مردم ایران نظر دیگری دارند. کسی که خودش را روشنفکر می داند به خودش اجازه می دهد دیگران را «رمّال» خطاب می‌کند و کسی هم که خودش را صاحب اختیار مردم تصور کرده مخالفانش را «نکبت» (یا جُلنبر و بیل به دست) می داند! اما اینها فقط نتیجه توهم و اعتماد کاذب است و تنها در ذهن و خیال صاحبان خودشیفته آن اعتبار دارد، نه در واقعیت.

پس از برگزاری دادگاه انتخابات و پرده افکنی از پشت پرده اغتشاشات، مهدی هاشمی در شهریورماه به لندن فرار کرد. پدر او در مشهد عنوان کرد که مهدی خیالش راحت است و گفته‌ام که نیاید!

هاشمی ادعا کرد پسرش برای سرکشی به شعب دانشگاه آزاد خارج شده و خود مهدی هاشمی خروجش را به ادامه تحصیل و مأموریت دانشگاه آزاد مربوط کرده بود.

هاشمی در مشهد جای قوه قضائیه نشست و از طرف خودش وظیفه قضاوت و صدور حکم را انجام داد: «من مطمئنم که مهدی در این انتخابات هیچ دخالتی نداشت و در هیچ یک از اغتشاشات و در هیچ نقطه‌ای نبوده است. او فقط تنها دخالتی که کرده بود این بود که تجربه خودشان را در کمیته صیانت از آرایی که در مجلس خبرگان خوب جواب داده بود به دیگران انتقال داد. وگرنه مهدی ما پول ندارد که به بقیه بدهد.»

اما الیاس نادران از نمایندگان مجلس گفته بود: «او در مقایسه با برخی از مجرمانی که هم اکنون در زندان به سر می‌برند و انتظار محاکمه را می‌کشند، اتهاماتش کمتر نیست منتهی برخی از آنهایی که هم اکنون در زندان هستند متصل به مقامات‌ و افراد بزرگ نیستند از این رو هیچ تفاوتی بین اتهامات آنان با این فرد نیست.»

اما به غیر از مهدی هاشمی اسنادی از دخالت و آشوب آفرینی و هتاکی‌های فائزه هاشمی در دسترس هست که انکار آنها غیرممکن است.

نادران با اشاره به ارسال نسخه‌ای از سخنان توهین‌آمیز فائزه هاشمی به پدرش اضافه کرده بود: «اگر این صحبت‌ها منتشر شود معلوم می‌شود که مواضع و اقدامات فائزه هاشمی چه بوده است و همین سخنان او برای اقامه کیفرخواست و رسیدگی به اتهاماتش در دستگاه قضایی کفایت می‌کند.»

انجام مأموریت یا حتی تحصیل دکترا در خارج از کشور منافاتی با حاضر شدن در قوه قضائیه و ارائه توضیحات ندارد اما گویا قرار نیست اساسا چنین اتفاقی در مورد هاشمی ها رخ بدهد.

با گذشت هشت ماه از آشوب های پس از انتخابات پرونده ای درباره اتهامات مهدی و فائزه هاشمی در قوه قضائیه تشکیل شده که همچنان در دادسرا در حال بررسی(!) است و هنوز به دادگستری و بخش محاکم ارسال نشده است.

بنابراین نه خبری از احضار است و نه خبری از جلب! نحوه پیگری قوه قضائیه کاملا نشان می دهد که نه تنها مهدی هاشمی که حتی فائزه هاشمی هم خیالش از عدم رسیدگی به پرونده‌اش راحت است!

هاشمی ها از مصونیت قضائی برخوردارند و حیاط خلوتی دارند که کسی اجازه ورود به آن را ندارد، ولو اینکه هزینه این حیاط خلوت به سخره گرفتن قانون و قوه قضائیه باشد. مهم نیست که آنها با چه ابزارهای قدرتی دست و پای قوه قضائیه را بسته اند، مهم وجود این موقعیت استثنائی برای هاشمی‌هاست.

همان کسانی که دلسوزانه هاشمی را متوجه عواقب سیاست هایش می‌کردند و از طرف او «جُلنبر» خطاب می‌شدند امروز هاشمی‌ها و قوه قضائیه را توأمان در تنگنا قرار داده‌اند.

هر چند جلنبرها کاری در این زمینه از پیش نبرند دیگر هاشمی ها نزد مردم وجهه و اعتبارشان را از دست داده اند (آنهایی هم که به هاشمی ها اقبال می‌کنند بیشتر طمع استفاده از قدرت هاشمی برای مقابله با رقیب را دارند نه سودای دنباله روی از هاشمی را.)

همینکه هاشمی محاکمه فرزندانش را محاکمه خودش می‌داند و از برخورد قانونی با آنها جلوگیری می‌کند بهترین راه برای تضعیف بیشتر اوست. هاشمی‌ها از فرط اعتماد به نفس فقط و فقط خودشان را دیدند، برای پیروز شدن دست به تخریب رقیب زدند، خط قرمزهای فرهنگی را نادیده گرفتند، مخالفت با خودشان را تحقیر کردند، بد دهنی کردند، حد خودشان را نگه نداشتند، قانون شکنی کردند و دهانشان را برای مردم و رهبری بیش از اندازه باز کردند و حالا در تنگنایی قرار گرفته اند که چاره ای از آن ندارند.

به نظر نمی‌رسد که ملاقات هاشمی با گروه های سفارش شده از دانشجویان دانشگاه آزاد یا انجمن اسلامی های خاص یا نامه نوشتن های محسن هاشمی یا ادعای محمد هاشمی در مشغول بودن فرزندان برادرش به کشاورزی در رفسنجان و ادعاهایی از این دست تفاوتی در وضعیت تنگنا ایجاد کند.

شاید خود هاشمی ها واقف نباشند اما دیگران به خوبی می دانند آنچه تا به حال هاشمی ها در حاشیه امن نگه داشته فقط و فقط مصلحت سنجی مسئولین و اراده مبتنی بر صبر و مدارا در جمهوری اسلامی است.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی