مریم اقدمی، دانشجوی دکترای فلسفه در واکنش به نوشتهای از شادی صدر «چه فرقی است بین امام جمعه تهران و سایر مردان ایرانی؟» در جستوجوی نقطه اختلاف و منشا این همه بدفهمی و استدلالهای نامربوط است.
این یک شرطی خلاف واقع است، اما اگر حامد قدوسی یادداشتاش را درباره مقاله شادی صدر در مردمک ننوشته بود آیا شادی صدر و مقالهاش با این همه واکنش مواجه میشد؟ یا اگر با چند روز فاصله یادداشتی از جنس ایراد حامد قدوسی منتشر میشد، آیا همه این ماجرا پیش میآمد؟
در اینجا نمیخواهم به چرایی آن واکنش اولیه و واکنشهای بعدی بپردازم. یعنی منظور این نیست که چرا شادی صدر نقد شد، یا نباید نقد میشد، یا باید شدیدتر نقد میشد یا هر باید و نباید و گزاره تجویزی دیگری از این جنس. هدفم از طرح این سوال تحلیل جریانی است که به وجود آمده و به خیال خودم شرلوک هلمز وار به دنبال علتها، دلایل و ضعفها و قدرتهای واکنشها متنوع از افراد درگیر در بحثها و مخاطبها و کامنتهای آنها میگردم.
طبیعتا وقتی در پوست کاراگاه، پژوهشگر، روزنامهنگار جستجوگر یا دانشپیشه میروم، با پرسیدن همان اولین سوال فرضیهی هرچند ابتدایی خودم را بیان کردهام. ممکن است با جستجو، پژوهش، مشاهده، بحث، تحلیل و استدلالهای بعدی نظر و حدس اولیه خودم را محکمتر کنم، یا در مقابل به این نتیجه برسم که فرض بیربط، ناکارامد یا نادرستی بوده است و باید آن را کنار بگذارم. اما در هر حال باید از جایی شروع کنم.
با دنبال کردن ایدهای که در سوال ابتدای این یادداشت طرح کردم، به نظر میرسد گویا همه مقاله شادی صدر را با عینک حامد قدوسی خواندهاند. یعنی آن مقاله قبل از طرح آن اشکال استدلالی مورد بحث، یعنی تعمیم نادرست یا استقرای ناقص، اصلا خوانده نشده بود. این البته حدسی است که باید بررسی شود و جامعهی مخاطب و درگیر این مباحث جواباش را بدهند. اما اگر همچنان بخواهم این فرض را بسط دهم، به نظر میرسد بسیاری یادداشت شادی صدر را نخواندهاند یا وقتی آن را خواندهاند که قبلتر نقد آن را مثلا در اولین واکنش دیدهاند. پس با این حساب انگار آن چیزی که کل این جریان را ساخته، نقد شادی صدر بوده است، نه اصل یادداشت او.
خب ظاهرا دارم به بنبست میرسم و باید فرضام را کنار بگذارم یا اصلاحاش کنم. اینکه کل جریان این بحثها، دوقطبی شدنها و لشگر کشیها را نقد شادی صدر ساخته و نه خود مقاله شادی صدر نتیجه مهمل و بیمعنایی است. با این استدلال میتوان هر ادعایی را مطرح کرد و بعد با مواجه شدن با اولین نقد همه چیز را به پای منتقد نوشت. نکته این است که در هر حال اگر یادداشت حامد قدوسی هم منتشر نمیشد، یا دیرتر منتشر میشد یا هر اما و اگر دیگری، نقدی دیگر و در زمانی دیگر به آن مقاله نوشته میشد. بنابراین در اینکه خود مقاله ایراد دارد بحثی نیست.
اما من در این بلندبلند فکر کردنهایم که سعی میکنم آن را به عنوان جستجوگری و اکتشاف جا بزنم، به دنبال این نیستم که حق با کیست. سوالم چیز دیگری است که از همان ابتدا به شکلی نه چندان واضح مطرح کردهام. مسئله پیدا کردن نقطه اختلاف و منشا این همه بدفهمی و استدلالهای نامربوط است. سوال این است که افراد درگیر در بحثها چه اختلاف نظری دارند که به نظر میرسد هیچ کدام حرف دیگری را نمیفهمند یا یکدیگر را به نفهمیدن آن دیگری متهم میکنند.
از یادداشت شادی صدر شروع میکنم که در گامهای قبلی پذیرفتم همه چیز از آنجا شروع شد. با استفاده از اصطلاحهای منطق صوری ارسطویی، این یادداشت یک «برهان» نیست. این متن مجموعهای از استدلالهای معتبر و دقیق منطقی نیست و چیزی را هم اثبات نمیکند. البته در این مورد که آیا اصلا خودش این ادعا را دارد یا نه باید بحث کرد. در همان دستهبندی منطق صوری، فرض را بر این میگذارم که این متن «شعر» هم نیست که فرض نادرستی هم به نظر نمیرسد. «سفسطه»، «جدل» و «خطابه» انتخابهای باقیمانده هستند که میتوان آنها را پیگیری کرد.
در مورد سفسطهآمیز بودن این متن در نقدها و واکنشهای متنوع و مختلف نسبت به آن، مغالطههای موجود به خوبی نشان داده شدهاند. اما فراتر از متن مورد بحث به طور کلی میتوان مغالطهها را به مغالطههای متن اصلی، مغالطهها در مقام نقد و مغالطهها در مقام دفاع تقسیم کرد. در مورد مغالطههای متن اصلی و همچنین مغالطههای دفاع از نقدها حرفهای زیادی گفته شده، اما در مورد مغالطههای موجود در نقدها یادداشت دیگری باید نوشت.
حال متن شادی صدر را با تمام سفسطهآمیز بودنش با فرضهای دیگر هم میآزمایم. اینکه چنین متنی جدلی و خطابی است. جدل یا خطابه قصد اثبات چیزی را ندارند و تنها با هدف تحریک مخاطب یا درگیر کردن او در بحث یا حتی ساکت کردن او بیان میشوند. شادی صدر در یادداشت دیگری به متن اولیهاش صفت «تحریکآمیز» داده است. به نظر میرسد همین نکته یکی از کلیدهای یافتن نقطه اختلاف است.
شاید این متن با آن تیتر جنجالی در واقع به قصد برانگیختن واکنشها نوشته شده باشد. اگر با همین فرض جلو بروم، شاید اصلا نویسنده با آگاهی از همه ایرادهای منطقی موجود در متن، عمدا و برای توجه مخاطب به اهمیت موضوع، یا حتی برای به وجود آوردن بحثها و جریانها این لحن و ساختار را برای یادداشت خود انتخاب کرده باشد. البته اینها خوشبینانهترین هدفهای احتمالی مورد نظر نویسنده هستند و انگیزههای بسیار زیاد دیگری را میتوان برای آن پیدا کرد، همانطور که در واکنشها و نقدها این انگیزههای احتمالی بیان شدهاند.
این نکته که آیا این کار درست است یا توجیه قانعکننده و قابل قبولی برای نویسنده فراهم میکند، بحث دیگری است. اما با این توصیف یک قدم به جواب این سوال که نقطه اختلاف در کجا قرار دارد نزدیکتر میشوم. از نگاه یک طرف بیان ادعاهای جنجالبرانگیز و حتی نادرست، روشی برای رسیدن به هدفهایی مشخص است.
اما از دیدگاه طرف مقابل چنین روشی، به خصوص اگر حاوی استدلالهای به وضوح نامعتبر و غیرمنطقی باشد، به هیچ وجه قابل قبول نیست. این دو دیدگاه از اساس و همینطور در روش با یکدیگر اختلاف بنیادی دارند. یکی دیگری را به نکتهسنجی و دقت بیمورد و زیاده از حد محکوم میکند که روش او را درک نکرده است، طرف مقابل نیز اصلا آن به عنوان یک روش به رسمیت نمیشناسد. بنابراین خیلی ساده است که حرفهای یکدیگر را نفهمند، به استدلالهای هم ایراد بگیرند، در مقابل هم بایستند و در نهایت وضعیت به گونهای شود که گویا هرکدام در فضایی جداگانه و مستقل از آن دیگری در دو دنیای کاملا متفاوت حرف میزنند.
بحث بر سر حق و ناحق یا پیروز و مغلوب نیست. برای همین این توصیه که هر کس باید اشتباه خود را بپذیرد و دیگری را درک کند، فقط در حد یک توصیهی ناکارامد باقی میماند. اما من که از چارچوب مقابل شادی صدر به او نگاه میکنم و همواره از استدلال غیرمنطقی، مغالطه و شبهعلم برآشفته میشوم، از بحثهای پیرامون این ماجرا یک نکتهی بدیهی فهمیدم.
اینکه چقدر بیسوادم و کم میدانم. میتوانم مثل گذشته در ذهنم طبقهای بسازم از موضوعها، بحثها و حوزههایی که با ادعای غیرعلمی، غیرمنطقی یا غیرفلسفی و شبهفلسفی بودن، بیمعنا و مهمل دانستهام. اما در حوزه همین علاقههایی که دارم به دنبال مطالعه مقدماتی فلسفه، روششناسی و معرفتشناسی فمینیسم خواهم رفت. اینکه دیگران مبانی مقدماتی منطق و روشهای استدلال و فرضیهسازی را بخوانند، انتخاب خودشان است.
شادی صدر اگر مرد بود، بسیار مستبد و خودرأی می شد. شادی صدر بخاطر احقاق حقوق زنان، تمام زنانگی خود را زیر پا گذاشت و تبدیل به یک مرد غد کله شق شد. مدل موی پسرانه شادی صدر هم حکایت از تمایل شدید او به مرد بودن دارد. او از جنسیتش متنفر است و آن را تقصیر مردان می داند. شادی صدر بسیار ناراحت است که چرا زنان و مردان ما بجای اینکه سر جنسیت به جان هم بیفتند، با هم متحد هستند بر ضد دشمن مشترک.
نوشته خانوم صدر به نظر من آنقدر هم قابل توجه نبود که آقایان واکنش نشان دادند . روشن بود که این نوشته در مقابل سخنان واعظ شهر منتشر شد و چون ایشان به زنان در سخنان خود بسیار بیحرمتی نمودند خانوم صدر نیز پاسخ دادند اما این بار نه از جایگاه یک انسان مترقی و فعال اجتماعی بلکه از طرف یک زن که بسیار از شکستن حرمت خود عصبانی بود . درست مانند عیال بنده که هر گاه در سریال های شبکه فارسی ۱ مردی به زنی خیانت میکند ایشان میفرمایند : همه مردها خائن هستند . که البته اینجانب هیچگاه در صدد دفاع از خود و مردان دیگر بر نمیایم و صحبتهای ایشان را کاملا تائید مینمایم .