مسیح علینژاد، روزنامه نگار در وبلاگ خود به آزرده شدن مردها از دیدگاه شادی صدر که با نام «چه فرقی است بین امامجمعه تهران و سایر مردان ایرانی؟» منتشر شده است، اشاره کرده و مطلب قدیمی خود درباره یک روز خیابانگردی در تهران را به آن افزوده است.
چه دلم قرص شد وقتی دیدم شادی صدر اینگونه نیست که تا موج خشم به راه افتاده در فضای مجازی را ببیند عقبنشینی کند و صد بار هم عذر بخواهد تا مبادا دل کسی بشکند.
به دردی مشابه گرفتار شده بودم وقتی از خشم آنچه در خیابان گذشت مطلبی نوشته بودم که در آن اگر چه همه مردان را مشابه مردان خیابانی نخوانده بودم اما لحنی تند داشت. تنها یک مطلب وبلاگی بود و تصویر یک روز خیابانگردی. درست در مورد همین ماجرای متلک گفتنهای مردان ایرانی. بعد از آن مطلب، دوستان مذکر زیادی از من ایمیل دریافت کرده بودند که بابت نوشته مشابه خودم در همین مورد از آنان عذر خواسته بودم.
حالا بازار انتقاد از شادی صدر داغ شده است، جالب است که لحن تند نقد زنانه برخی از مردان را بیشتر از لحن تند متلکها رنج میدهد. وقتی متفاوت از مردانی باشند که به راستی آسیب زدهاند به زنان، خب باید هم برنجند و حق هم دارند. ولی تصور کنید رنج زنانی که از کلمات مسوم و آلوده خیابانی روی تک تک اعضای بدنشان نشت و تحقیرشان کرد کجا و رنجی که کلمات از سر دلسوزی ما گاهی بر شما مردانی که حسابتان از مردان دیگر جداست تحمیل میکند کجا؟
کمی صبوری کنید مردان دگراندیش و همراه، منتقدان به لحن نقد شادی صدر شاید باید بیش از اینها صبوری کنند و اصل واقعه را دریابید.
شادی صدر در مورد خصیصه برخی از مردان ایرانی که زن را ضعیفه میپندارند و از تن و جان زن بالا رفتهاند تا مردانگیشان را در یک نشان مرسالارانه تثبیت کنند مطلبی نوشته است و آنان را برابر با امام جمعهای دانست که بیحجابی زنان را نشان زلزله عنوان کرده است. علیرغم نوشتههای منطقی و آرامی که همیشه از او منتشر شده است این بار ترجیح داده است تند و بیپروا و کمی خشمگین مردان ایرانی را در یک قالب کلی مورد عتاب و خطاب قرار دهد.
صرف نظر از نقد کسانی که به زیبایی به خود این ایراد جامعه مردسالارانه پرداختهاند و تنها از لحن شادی گلایه کردهاند موج خشم تندتری که در فضای اینترنتی به راه افتاده را که میبینم باورم میشود که انگشت روی خوب ایرادی گذاشته است. طبق معمول همیشه، از ریز و درشت زندگیش گرفته تا مراحل و دلال جایزه گرفتنش هم از دید کامنتگذاران فعال اینترنتی دور نمانده است.
حالا فقط یک سوال دارم آیا در میان همه منتقدان، کسی هست که واقعا فکر کند شادی صدر تا کنون حتی یک مرد هم ندیده است که حرمت زنان نگاه داشته باشد؟
آیا شادی صدر حتی یک مورد استثناء هم در تمام دوران فعالیت خود ندیده است که به حرمت همان یک مورد استثناء کمی از تعمیم دادن خصیصه مورد نکوهش متلکگویی و آزار جنسی زنان به کل جامعه مردان ایرانی کوتاه بیاید؟
معلوم است که او بهتر از خیلی از ایراد گیرندگان (نه منتقدان منطقی) به این موضوع آگاه است، بیشک او هم مثل خیلی از کسانی که خشمگین شدهاند آنقدرها دانش و تدبیر دارد که در یک آسیب شناسی اجتماعی نباید آمار را قربانی انگیزه کرد.
اما پرسشم این است که چرا دوستان هماندیش و همدغدغه، انگیزه بینظیر نقدی چنان صریح به بخشهای فراگیری از مردان ایرانی را ندیده گرفته و بار دیگر مشغول خودمان شدهایم؟
به کسی که سالها از نزدیک با زنان آسیبدیده بسیاری از جامعه کار کرده است، هزینه داده است، رنج کشیده است، آیا نباید کمی بیشتر اعتماد کرد و اصل موضوعی که او مطرح کرده است را در حاشیه نیانداخت؟
نمیگویم بر ایرادات خود چشم بپوشیم اما این همه انرژیمان آیا نباید معطوف به نقد حاکمیت و تفکری شود که همه زندگی ما را به یغما برده است و حالا به نام ما نماینده کرسیهای تصمیمساز در سازمانهای بینالمللی میشوند و بعد هم یک گوشه نشستهاند و نگاه میکنند که ما چه روشنفکرانه به جای پرداختن به ظلم آنها زیادی به خودمان مشغول میشویم.
بیشک به اندازه همه منتقدان، این رونامهنگار و فعال حقوق زن هم زیاد دیده است مردانی را که به زیبایی، همپای زنان به آرمانهای برابریخواهانه اندیشدهاند و یاریگر نیز بودهاند. بنابراین اگر در این تردیدی ندارید که او هم همانند همه منتقدان میدانست و میداند که همه مردان را نباید با چوب اکثریت چشمگیر مردان ایرانی در یک چهارچوب قضاوت کرد، پس دغدغه او که دغدغه خواهران و مادران و همسران همه مردان دگراندیش نیز هست را بیشتر جدی بگیریم.
هم او و هم همه زنان دیگری که در این سالها حریم خصوصیشان و زندگی شخصیشان را قربانی کردهاند تا ایران را آزاد و آباد بسازند، خوب میدانند که در این رهگذر مردان و زنان تنها در کنار و با هم میتوانند مطالبات به حق برابریخواهان را با سرعت بیشتری محقق سازند.
متن آن مطلب قدیمیام که گزارشی برای تصویر یک روز خیابانگردی در تهران پس از یک سال دوری از ایران بود را اینجا میگذارم و تردید ندارم که اگر هر کدام از مردان تنها یک بار همین پیشنهادی که در این مطلب داده بودم را آزمایش میکردند «شاید» لحن نقدشان به چنین جامعه از ما زنان تندتر و تلختر میشد.
مردان ایران وعده خانه میدهند این روزها!
خیابان دراز تخت طاووس را به ناز لباس پر از چینی که مادرم میپسندد، برای قدم زدن در سحرگاهی که همه خوابند برگزیدم و برای آنکه در برابر پرسش کسانی که از خواب بیدار میشوند و جای خالیام را در خانه پرسش میکنند جوابی بیابم، مقصدم را کله پاچهای روبروی پارک ساعی گفتم تا با دست پر برگردم و بیعلامت سوال. غافل از آنکه شهر به جای کلهپاچه، خروار خروار سوال توی تغارم میریزد و حالا چه فرقی میکند که بوی کلهپاچه هم بدهی. مهم این است که تو زنی و از قضا کیفی هم به شانه آویزان نداری و این خود هزار معنا در فرهنگ لغت مردان شهر دارد. میگویی نه؟ خب امتحان کن. زن شو.
روی صحبتم با کسانی نیست که این روزها برای تنبیه و تحقیر، لباس زنانه به تن مردان بدکاره شهر میپوشند. روی سخن با سادهترین مردانی است که این روزها «اندوه زن بودن» را هنوز یک طنز کهنه یا یک شعر روشنفکرانه میدانند و باز در جمعهای مردانهشان بساط همان شوخیهای معمولی برای هر زن تنهایی که از کنار پنجره باز خانه یا ماشینشان میگذرد، مهیاست.
رودربایستی که نداریم. در هر اردوگاه و جایگاه فکری که باشی حتما متلک و نگاههای ریز و تیزی که بر پیکره نیمی از جمعیت این کشور رژه میرود را خوب میشناسی اگر باز هم میگویی نه، خب امتحان کن.
یک روز لباس زنانه بپوش تا ببینی دوستان و مریدان و مرشدان و روشنفکران شهرت نیز ناگهان رنگ عوض میکنند. زن شو و هنوز خورشید نزده بزن به خیابان، بزک لازم نیست، کسی به سرخی و زردی رویت کاری ندارد، فقط زن باش. همین بس تا در امتداد یک خیابان کوچک، ناباورانه دریابی که مساله ساده حمل نکردن کیف بر شانه هم میشود یک معمای بزرگ یعنی اینکه تو بیمقصد و منظور به خیابان آمدی و نیتت جز خدمت به مردان گرسنه شهر نیست.
یادت باشد اگر اولین «پیشنهاد بیشرمانه» را یک افغانی در میان خاک و خل یک آسمان خراش نیمهکاره به تو داد از کوره در نروی، آخر تو زن نیستی و هنوز میتوانی این خیابان دراز را تا انتها بروی. برو و ببین که انتشار فیلم تجاوز یک افغانی به دختر ایرانی تنها بهانهای است برای بالیدن به غیرت «خصوصی» مردان ایرانی.
برو تا با چشم خودت ببینی که مردان اتوکشیده شهر هم به همان اندازه در برابرت هرز میشوند که کارگر محرومیت کشیده افغانی. زن باش تا ببینی در همین شهری که بیخانمانی و اجارهنشینی بیداد میکند، چنان پرو پیمان وعده بارانت میکنند که گویی همین تهران به اندازه تمام زنان شهر، «خونه خالی» دارد.
یادت باشد آنقدر مرد باشی که اگر تکرار کریه اسم اجزای تن یک زن توسط همجنسانت حالت را بد کرد بالا نیاوری و برای امن شدن، لباس زنانهات را از تن در نیاوری. تا انتهای خیابان همین لباس زنانه را طاقت بیاور و به جای یک زن برو یک قابلمه کلهپاچه برای خانه بیاور. باور کن بوی کلهپاچه قابل مقایسه نیست با بوی تند دهان کسانی که نوستالژی را به لجن کشیدهاند.
صبح خنکی است. شهر پر از نگاههای هیز است. از در و دیوار شهر نگاههای هیز میماسد روی پیراهن پرچین و شکنی که مادرم دوست دارد. روزهای انتخابات است و روز زن. در و دیوار شهر پر از عکس و نگاه «نامزد»هایی است که میخواهند امنیت برای «عروس» شهر بیاورند.
شهر پر از نگاه است. پر از چشمهایی که به من به زن خیره شدهاند و تا بنا گوش میخندند و مهربانی نثارم میکنند.
هنوز نمیدانم برای ستون روزنامه از نگاههای هیز مردانی که در خیابانهای شهر میخندند بنویسم یا از نگاههای تیز مردانی که بر دیوارهای شهر میخندند. تفاوتشان چیست؟
شگفتا که در این بیخانمانی هر دو وعده «خانه» (مسکن) میدهند و هر دو نگاه چیزی را در درونم میشکند یا شاید بیهوده به این مقایسه عبث مجال دادهام؛
مردان شهر وعده خانه میدهند!
farhange matalak parani farhange b farhangie mardane ma dastane b kelasie m wa chendeshi ajib ardane ma ghesseie mahroomiate zanane ma iad oon roozhaii ke dar rahe madrese dochare setame pesarane late 2charkhesawar wa motori mishodam ehsase enzejar
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/05/post_24.html
تو لینک بالا مقاله ای نوشته شده که من براش کامنت گذاشتم. همون کامنت رو دوباره اینجا کپی میکنم:
متاسفانه تو جو شدیدآ فمنیستی و “زن ذلیلی” که جامعهء ما دچارش شده، واقعآ به مردها تلقین شده و باورشون شده که موجوداتی ذاتآ پست و ظالم و بدهکار هستن! واسه همین هم تقریبآ تمام آقایونی که به شادی صدر اعتراض کردن در نقش متهم و بدهکار ظاهر شدن و بجای اینکه بطور ریشه ای به مسئله بپردازن، فقط (در نقش متهم) از اتهام شادی صدر اعلام برائت کردن و گفتن “ما نبودیم”! درواقع خودشون رو تو همون تله ای انداختن که امثال شادی صدر میخواستن! یعنی بعنوان “متهم” بیان از بقیهء مردان “کثیف و بدذات” اعلام برائت کنن و بگن ما از اونها نیستیم!! مثلآ هیچکس نگفت که “متلک پرونی” هیچ ربطی به “زن ستیزی” نداره، بلکه فقط یه نوع اعلام آمادگی برای شروع رابطهء جنسیه ، هرچند از نوع ناهنجار و غلط! ناهنجار و بیمارگونه بودن این نوع رابطه هم فقط وفقط برمیگرده به قوانین عقب افتادهء جمهوری اسلامی که جلوی هرنوع رابطهء صحیح و سالم زن و مرد رو میگیره ولاغیر!
______________________
سوالی که برام پیش میاد اینه که اصلآ چرا از دید نویسندهء مقاله و همچنین زنانی که از شنیدن متلک بیزار هستن، نمایان شدن هویت جنسی زن اثبات کنندهء “فرودستی” زن هست؟؟! مثلآ چرا اگه هویت جنسی مرد به رخش کشیده بشه، احساس “فرودستی” بهش دست نمیده؟؟ آیا این به معنی این نیست که زنها “خودشون” هویت جنسی زن رو “شرم آور” میدونن؟!! اگه اینطوره و زنها از هویت جنسی خودشون بیزار هستن پس چرا مردم “مردها” رو دراین مورد مسئول و مقصر جلوه میدن؟!! اصلآ چرا هویت جنسی زن باید تا حد امکان “مخفی” باشه تا بتونه به عنوان “انسان” شناخته بشه؟؟! مثلآ زمانی که یک زن و یک مرد درحال همخوابگی(سکس) هستن، “در همون لحظه” زن از ویژگی انسانی در میاد و تبدیل به موجودی “فرودست” میشه؟!! چون در اون لحظه “هویت جنسی”ش نمایان شده و مرد داره به زن با “هویت جنسی” نگاه میکنه!
نخیر! کار ما منتقدین شادی صدر شده مصداق همون ضرب المثل که میگه کسی رو که بخواب رفته میشه بیدار کرد ولی کسی رو که خودشو بخواب زده هرگز! کسیکه “انتقاد” به مقالهء شادی صدر رو فقط “موج خشم” تصور میکنه و عدم پاسخگویی شادی صدر به منتقدینش رو “عقب نشینی نکردن” میبینه، کاملآ مشخصه که چه دیدگاهی داره! چنین آدمی اصلآ نظرات و کامنت ها رو نخونده یا این نظرات وارد “مغزش” نشده، بلکه فقط اونها رو “دیده” و تعدادشون رو شمرده تا به میزان “دشمنانش” (مردها!) پی ببره و “دلش قرص شده” از اینکه شادی صدر دربرابر این دشمنان(مردها!) از سنگرش عقب نشینی نکرده!
با کسی که وارد منجلاب فاشیسم (تبعیض نژادی و جنسیتی و...) شده متاسفانه نمیشه گفتگو کرد و باهاش به حداقلی از “تفاهم” رسید. یعنی خود طرف فاشیست به هیچوجه قصد این کار رو نداره! چون فرد فاشیست بهیچوجه به فکر “راه حل” نیست که بخواد در موردش با کسی به “تفاهم” برسه! شما فقط با کسی میتونی “گفتگو” کنی که تو رو مظهر شر و “دشمن” خودش نبینه، بلکه تو رو هم آدمی مثل خودش فرض کنه که فقط درمورد “راه حل” با هاش اختلاف نظر داری. نه اینکه انتقاد تو رو خشم و کینه ای فرض کنه از طرف دشمن خونیش! مثلآ شما فکر میکنین اگه با احمدی نژاد هزار سال هم بشینین بحث کنین، ممکنه بتونین تغییری در نظراتش بوجود بیارین؟؟ هرگز! چون تصورات چنین آدمی براساس “تفکر” و تعمق برای حل مشکلات جامعه شکل نگرفته، که بتونین قانعش کنین که این افکارت به “این دلیل و به این دلیل” اشتباهه! بلکه تصورات این فرد فاشیست بر مبنای انواع عقده های روانی و کینه های شخصی شکل گرفته. بنابراین مشکل فاشیستها قبل ازاینکه “فکری” یا عقیدتی باشه، مشکل روانیه. فاشیستها هرگز به دنبال “راه حل” نیستن بلکه فقط بدنبال تخلیهء عقده های روانی شون هستن. چنین افرادی هرگز نمیتونن “مصلح اجتماعی” باشن، چون خودشون “قربانی” مشکلات اجتماعی هستن. هرچند خیلی از این بیماران در نقش مصلح اجتماعی ظاهر میشن تا جامعه رو از وجود دشمنان فرضی ساختهء ذهنشون پاک کنن! از احمدی نژاد بگیرین تا هیتلر! زندگینامهء هیتلر بخوبی به ما نشون میده که چطور یه آدم ضعیف و تحقیرشده ای (در دوران کودکی و جوونی) به راحتی تبدیل به هیولایی میشه در اندام رهبر آلمان نازی!
فمنیسمی که بر اساس کینه و نفرت از جنس مرد شکل گرفته هم از این قائده مستثنا نیست. برای همین هم هست که ما منتقدین “زن سالاری” هرچی تلاش میکنیم تا به اینها بفهمونیم بین حقوق زن و مردستیزی تفاوت اساسی وجود داره، نه تنها فایده ای نداره بلکه اونها رو به واکنشی عصبی تر وا میداره! اتفاقآ باید به همین دلیل به انتقاداتمون ادامه بدیم تا صف طرفداران برابری حقوق زن از صف “مردستیزان” جدا بشه و مردم به اشتباه بیماران مردستیز رو در جایگاه مصلح اجتماعی و روشنفکر قرار ندن.
تنورش خوب تنوریه شما هم خمیرتو بچسبون خوب نونی میشه!
بیا سوته دلان گرد هم آییم!
از امسال هم یک ماه در سال عزاداری به خاطر ظلمی که در تاریخ از طرف مردان چشم دریده متلک پرون زن ندیده جز جیگرزده به تمام زنان نجیب و زیبا و با وقار و با متانت مظلوم که اصلا نمی خواهند کسی نگاهشون بکنه و زیبایی هاشون همینجوری الکی انداختن بیرون باد بخوره روا داشته شده
در ضمن افغان قشنگتره
افغانی طعم فاشیستی داره
شما که نیستی?