سینا جامی در مطلبی که بر وبلاگ خود «بیداری» و در واکنش یه یادداشت شادی صدر «چه فرقی است بین امامجمعه تهران و سایر مردان ایرانی؟» قرار داده تنها توزيع عادلانه قدرت را عامل اصلی رشد فرهنگی و تغيير در مردان و زنان میداند.
پس از آنكه امام جمعه موقت تهران (آقای صديقی)، بدحجابی زنان را زمينهساز بروز زلزله دانست و اعتراضات و انتقادات زيادی را عليه خود برانگيخت، شادی صدر در گلهگزاری از تمام مردان، همه مردان را كم و بيش در تصديق اهريمنانگاری زنان مقصر دانست. او در قسمتی از مقاله خود میگويد:
«اين یادداشت کوتاه نه درباره فرهنگ اهریمنانگاری زنان و نه رویکرد بنیادگرایان مذهبی به زن و بدن و ذهن زن است. این یادداشت کوتاه فقط برای تلنگر زدن به خودمان نوشته شده است؛ به مصداق سوزنی که باید به خودمان بزنیم در مقابل جوالدوزی که مثلا به حجتالاسلام صدیقی میزنیم. ارتباطی که امام جمعه تهران بین حجاب و رفتار زنان با زلزله برقرار کرده، با هیچ توجیه منطقی و علمی همخوانی ندارد اما بسیاری سیاستمداران، حتی بسیاری از روشنفکران و به تبع آنان آدمهای عادی، بارها نسبتهایی به همین اندازه ضد زن، میان حجاب و رفتار زنان با ناهنجاریهای عمومی برقرار کردهاند و هیچگاه این چنین از سوی جامعه مورد سرزنش یا تمسخر قرار نگرفتهاند.»
هدف شادی صدر تلنگر زدن به مردان مدعی حقوق زن است و بس؛ مردانی مدعی كه با رفتار متناقض خود آب به آسياب ستم عليه زن میريزند. من با انتقاد و تلنگر زدن شادی صدر موافقم، به خصوص كه بسياری از مردان مدعی و غافل را متوجه نگاهها و رفتارهای مشابه آقای صديقی میكند.
مقاله خانم صدر در حد گلهگزاری روشنگریهايی دارد، اما نه مقصود را روشن میكند و نه راهكار علمی رسيدن به مقصد را. طبعا قصد ايشان در اين مقاله همان بوده كه گفته شده، اما سابقه تفكر ايشان به مخاطب آشنا تاكيد میكند كه: كنش و واكنشهای رفتار مردان و حتی زنان در حدود تعريف شده ايشان موجه بوده و جز آن باشد، جزو گروه محكوميناند.
من در اين مجال میخواهم گامی فراتر از گلهگزاری برداشته و به ريشه اصلی سيطره و بسط اين نگاه تحقيرآميز به زن بپردازم تا وسط اين دعوا نرخ تعيين نشود و انتقادی بهجا، مصداق نگاهی نابهجا نگردد كه بگويد در اين بیحرمتی تاريخی به شخصيت زن، بصورت صد در صد فقط و فقط تمام مردان مقصر بودهاند و يا برخی حكم كنند كه تنها حكومت، دين و يا سنت مقصر است.
به نظر من موضوع فراتر از مقصر قلمداد كردن اين و آن است و ريشه هر گونه بیحرمتی به مقام انسان را بايد در جايی ديگر جستجو كرد و آن چيزی نيست به جز عدم امكان توزيع عادلانه قدرت در اجتماع كه اين يكی نيز خود معلول است نه ريشه.
با اين مقدمه اكنون به كامنت جرح و تعديل شده خود در پای مقاله ايشان در سايت مراجعه میكنم:
سركار خانم شادی صدر!
میدانم دلتان پر است از مردان، شايد به همان اندازه امام جمعه تهران از زنان و البته از مردان (كه اين مقال تنها به مخاطب قرار گرفتن زنانی اشاره دارد كه مظلوميت تاريخیشان آن را عمده كرده است؛ وگرنه مردان هم از ديد آقای صديقی در بروز زلزله و بلايای آسمانی متهماند.)
به نظر من فاصله اين دو نگاه علیرغم فاصله دو ديدگاه مذهبی و سكولار، در جامعهای كه با نسبيات سروكار دارد نه حق و باطل، نتيجه رفتار تک تک آدمها نيست، بلكه ريشه در عدم توزيع مساوی قدرت فيزيكی و نامتقارن بودن سن بلوغ دارد، ريشه در تاريخ دارد و ريشه در طبيعت بشر دارد. در رابطه با طبيعت هستی زن و مرد میگويم اين قدرت نامساوی است نمیگويم ناعادلانه است.
به نظر من حاصل جمع قدرتهای طبيعی در زن و مرد (در ابعاد مخنلف جسمی و روحی) در يک كمپلكس با هم برابرند، اما دراجزا با هم مساوی نيستند و فرق میكنند. اينكه اين نابرابری ويژگیهای زن و مرد در تعيين حقوق خصوصی و عمومی در خانواده و اجتماع موثر است يا نه، بحثی جداگانه است؛ كه همين گستره تلقیها، باعث تنوع گروههای فمنيستی و غيرفمنيستی شدهاست. بنابراين منطقا نمیتوان تنها يک جنبه را عمده كرد و به آن پرداخت. به احتمال قوی با عرائض من تا به اينجا موافقيد.
شما دلتان پر است، شايد بيشتر از امامجمعه تهران.
به نظر من هر دو در يک جای قضيه اشتباه میكنيد!
البته در درستی تلنگر شما شكی ندارم. من خود تاكنون به زنی متلک نگفتهام اما اگر به زنی پيشنهادی كرده و يا هشداری داده باشم نه به خاطر ريشه باورهايم بوده، بلكه به دليل خيرخواهی در نگاه واقعبينانه در اين اجتماع زورسالار و بيمار دارد. مثلا در اين حد كه خانم و يا آقای آزاديخواه، توی مسجد ضرار و طالبان با شورت و لخت مادرزاد نروی بهتر است! چون آنجا تنها با امام زمان و انسانهای سالم مواجه نمیشوی، آنجا ممكن است حيوانهای وحشی تو را بدرند.
اشتباه نكنيم منظور من تنها ايران نيست، بلكه دنيا بر مدار زور برتر (نه منطق انسانی برتر) میگردد و متاسفانه هنوز زور و قدرت غصبی است كه حرف اول را میزند! يکجا بيشتر يکجا كمتر. بله، دموكراسی میتواند اين فاصله را كم كند، به شرطی كه مردم بالغ و به معنای حقيقی رشيد و مترقی بار آمده باشند. البته اين درجه نسبی است. ميزان بلوغ و رشد و ترقی انسانها در جوامع مختلف با هم فرق میكند. به نظر من متاسفانه جامعه ما دوران نوجوانان سبيل كلفت را طی میكند.
آنها هم كه فكر میكنند اين حكومت و دين دولتی و سنتی عامل اين بیعدالتی است و مثلا زمان شاه بهتر بود و يا الان در خارج اوضاعشان خيلی خيلی بهتر است اشتباه میكنند.
در انگليس كسی جلوی آرايش غليظ را نمیگيرد اما زنان بدون آرايشی وحشتناک سر كار خود میروند و جز اين باشد انگشتنما میشوند – خب بشوند به من مربوط نيست - (اما اين نتيجه نوع فرهنگ و حكومت است)، در فرانسه و ايتاليا و اسپانيا زنان بيشتر آرايش میكنند تا ديده شوند (اين هم نتيجه نيازها و فرهنگ جامعه است) اما در تمام اين كشورها يک حداقل حجاب قانونی و عرفی حاكم است و كمتر و بيشتر از آن طرد ميشود.
پس اين حدود و ميزان پوشش، بستگی به قوانين، جغرافيا و عرف هر جامعه دارد و البته فراموش نكنيم كه در اين كشورها قوانين برآمده از دموكراسی حاكم است، اما در كشور ما دموكراسی و حكومت مردمی مطرود است.
آنجا مثل بچه آدم با نسبيات سر و كار دارند، اينجا همه مثل پيامبران با حق و باطل محشورند و تكاليف حتمیشان را بالاتر از امامان میدانند و اصلا با رای مردم كاری ندارند و تنها به عده (تعداد حداقل لشكر مسلح برای غلبه بر مردم غيرخودی) كار دارند و به عده (عدوات و سلاح لازم برای سركوب غيرخودی) بها میدهند نه چيز ديگر اينجا مردمسالاری تيغ دولبهای است كه برايشان به اندازه يک ارزن ارزش معنوی ندارد . حكومت از آن خدای مطلق و مدعيان مرتبط با اوست.
اينجا حاكمان نمیگويند ما هم از نوع مردم خطاپذيريم، میگويند ذهن ناقص ما حتی اگر حرف حق را به خطا از زبان شيطان فهميده باشد بر همگان حجت است و معارض آن مرتد است! اينجا همه چيز را از روايات مردم ناقص استنباط میكنند و اين استنباط گروهی را لازمالاجرا و واجب. اينجا بر خلاف حكومت علی (مقتدايشان) اصلا اراده و گواهی قلب و استنباط شخصی مردم مطرح نيست. اینجا خيلی از مردم مثل زمان معاويه و يزيد يا حسين را نمیشناسند و يا شم امام شناسی ندارند و به صرف هوش و زور و زر معاويه و ادعايش در مسلمانی او را اميرامومنين میدانند، پشت سرش نماز میخوانند و به جنگ دشمن خدا علی و حسين میروند. با چنين حق به جانبان مدعی جان بر كف پشت سر يزيد نماز میخوانند و كفن شهادت میپوشند (همچون آزاد مرد كربلا حرّبن رياحی) آماده ريختن خون فرزندان امام حسين میشوند.
حالا بعد از هزار و چهارصد سال دوری از اصل چشمه، با اين حيرانی مردم گرفتار پيچ در پيچ، شما در روايات شک میكنيد؟! براستی از چه سخن میگویيد؟ شما كه مقربتر از آقای صديقی نيستيد كه میتواند همچون حرّبن رياحی، جايش در بهشت باشد! ....
به صحرای كربلا زدم تا بگويم: در اين مملكت خانه دموكراسی از پایبست ويران است و نياز به طهارت و شستشوی ذهنی دارد.
صحبت از عدم تحقير وتبعيض جنسيتی نيازمند يک بستر سكولار فارغ از قطعینگری و نگاه حق و باطل به جامعه میباشد كه در اندازه و شان انسان خطاپيشه كه بايد با نيت حق از دايره نسبيات خارج نشود باشد! اما اين نيت خير و حق حقانيت و مشروعيت نمیآورد. هر وقت اجتماع اين نكته را دريافت آن وقت شما میتوانيد منتقد آقای صديقی و پيروان سنتی و ملیگرا و سكولار خارجنشينش باشيد و تا وقتی كه جزميت موروثی و سنتی حاكم باشد اين انتقادات موثر نمیافتد. اول بايد قاچ زين را چسبيد و جامعه را تربيت كرد بعدا وقت سواركاری فرا میرسد.
اما بحث اصلی: نوع تبعيض جنسيتی با هم فرق میكند وگرنه در ذهن زن و مردهای تمام دنيا (در جهان سومیها از جمله ايرانیها بيشتر) اين بیعدالتی در توزيع ناعادلانه قدرت (و متعاقبا در قضاوت و احساسات و اخلاقيات) نهادينه شده است.
گفتم قدرت غصبی، چون به لطايفالحيل در تمام جوامع (در جهان سوم بيشتر) قدرتمداران و تماميتخواهان و زورگوها با هر ابزاری موجه و ناموجهی با ذهن و هيجانات و احساسات و عواطف و منطق مردم بازی میكنند تا آنها را به شيوههای غير منطقی تهييج و با رای و دست و پای خودشان قدرتشان را مال خود كنند. بنابراين بهطور مستقيم يا غيرمستقيم قدرتهای پيدا و ناپيدای حاكم بر جوامع به نوعی غاصبند. اما اين قدرت غصبی اشكال رنگارنگ دارد، در شرق يک جور، در غرب جور ديگر.
به نظر من توزيع ناعادلانه قدرت ريشه در عدم سلامت فرهنگ زندگی گروهی (مدنيت) از يک سو و از سوی ديگر ريشه در زور طبيعی و جسمانی مرد دارد (كه اين دومی عامل انحراف آن اولی است)، زوری كه در موقع تهييج و در فقدان و يا ضعف بيداری وجدان و شعور انسانی و يا عدم ترس از زور برتر بدون منطق وارد گود میشود و بر اساس نيروی غريزه تجاوز میكند (درست مثل حيوان).
همين زور جسمانی وقتی در توان زن نبود او در مواجهه جسمانی از درگيری و تجاوز به حقوق مرد خودداری میكند، چون ميداند كه قافيه را خواهد باخت، اما او اين هيجان و نياز روحی را فراموش نكرده و نهايتا به انوع ديگری تجاوز میكند (كه از حوصله اين بحث خارج است).
بنابراين به نظر من نبايد اين ذهنيت و نگاه مجرمشناسانه و تحقيرگرا و بيمار را تنها متوجه مردان كرد. مردان چون در چنبره زور طبيعی گير كردهاند ناگزيرتر از زنان به تجاوز به حقوق ضعيفتر از خود تن میدهند. (و متاسفانه به همين دليل عملی، اگر در زبان نگويند اما زن را ضعيفه میانگارند)..
اما چاره چيست؟
چاره مبارزه برای تقويت مشاركت كل آحاد يک ملت (از زن و مرد) در امور وتشكيلات مستمر و پايدار ملی و گروهی است كه به اين ترتيب آنها قابليتها و مهارتهای اخلاقی رعايت مشاركتهای گروهی - انسانی (فارغ از جنسيت وايدئولوژی) را تنها در تمرين اين بازی گروهی در اجتماع میتوانند تمرين كنند، فرا گيرند و به كار بندند، تا نگاه و خلقياتشان مهار و اصلاح شود و اين حاصل نمیشود جز با تلاش و مبارزه مردم برای برقراری دموكراسی، آن هم در بستر نسبيات و فارغ از نگاه حق و باطل و مطلقگرا كه متاسفانه تمام مكاتبی كه جهانبينی مطلقگرای ماترياليستی و يا منتسب به الهی و حتی ليبرالی به معنای فلسفی آن (نه به معنای آزادیخواهی) را مبنای تصميمات بشری و نسبی خود قرار دادهاند به كمک و سوار بر امواج هيجانات عوام و قشريون جامعه خود گرفتار آنند و به اين ناعدالتی دامن میزنند.
حتی در نظامهای كمونيستی نيز به اشتباه زن را تبديل به مرد میكنند تا به جای عدالت، يک مساوات جعلی و غيرطبيعی برقرار گردد تا دلشان خوش باشد عدالت را برقرار كردهاند! در صورتي كه نام آن برابری مطلق است نه شبهه عدالت نسبی (كه كار بشر اين است).
با اين حساب اگر حكومتها زمينههای تمرين مهارتهای مشاركت گروهی مردم را در نظام تصميمسازی و تصميمگيری (فارغ از ايدئولوژی) به صورت فراگير و ملی و پايدار فراهم نكنند اين خود مردم هستند كه برای چنين حقی بايد تلاش كنند. تقريبا همين جريانی كه در حال وقوع است.
نتيجه اينكه با فراهم شدن مقدمات فوقالذكر، تنها توزيع عادلانه قدرت میتواند عامل اصلی رشد فرهنگی و تغيير و تعديل و سلامت خلقيات انسانی و تخفيف و محو هيجانات حيوانی در مردان و زنان گردد و چنين امری تنها با تشكيل شوراهای محلی با حضور يک نماينده از هر خانواده مقدور خواهد بود؛ آن هم برای چند سال، نه يكی دو ماه! كاری كه اگر دولتهای قبلی آن را محقق میكردند و دولت فعلی آن را محقق كنند آنگاه خود به خود قدرت تصميمسازی و تصميمگيری بين مردم توزيع عادلانه خواهد شد.
به نظر من برای پر كردن اين خلاء تاريخی، راه ميانبر و ديگری وجود ندارد. كم هزينهترين و مفيدترين راه همين است. وگرنه با تلاش چند هزار نفر در خارج و داخل، هفتاد ميليون نفر رشد نخواهند كرد و بالغ نخواهند شد، حتی در افق سند چشمانداز بيست ساله در سال 1404. هر گونه رشدی بدون رشد فرهنگ توزيع قدرت تصميمگيری و تصميمسازی بين مردم ابتر مانده و متورم و پوشالی خواهد شد.