نسخه آرشیو شده

دوگانه مرد و زن
از میان متن

  • قصدم این است که بگویم تنها صرف جنسیت نمی‌توان منافع مردم را دسته‌بندی کرد و تنها صرف متفاوت بودن جنسیت نمی‌توان منافع را مقابل هم قرار داد و ریشه‌های خشونت علیه یکی را در دیگری جست‌وجو کرد
موضوع مرتبط

دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۳:۵۸ | کد خبر: 52072

مینا خانلرزاده در یادداشتی در واکنش به نوشته شادی صدر «چه فرقی است بین امام‌جمعه تهران و سایر مردان ایرانی؟»، طرح شکل و نوع خشونت علیه زنان در ایران را صورت مساله خوانده و انداختن آن به گردن مردان را راه حل مناسبی نمی‌داند.

نقد خشونت در فرهنگ یک جامعه تنها در کانتکست سیاسی - اقتصادی آن جامعه ممکن است. در غیر این صورت حاصل نقدی سطحی و در بعضی موارد نتیجه‌اش حتی ایجاد گفتمانی نژادپرستانه خواهد بود.

مرد ایرانی کیست؟ آیا پدیده‌ای به اسم مرد ایرانی وجود دارد؟ کدام مرد ایرانی؟ آیا مرد ایرانی خارج از طبقه اجتماعی، میزان تحصیلات، میزان گرایش مذهبی، تاریخچه شخصی، موقعیت اقتصادی‌اش قابل بررسی است؟ رابطه زن‌ستیزی با خشونت‌های سیاسی - اقتصادی و تبعیض‌های اجتماعی در آن جامعه چیست؟ آیا خشونت در جامعه که از جانب مردان آن جامعه متوجه زنان می‌شود مستقل از شرایط سیاسی - اقتصادی تحمیل شده بر آن جامعه و قوانین‌اش است؟

اگر خشونت خارج از چارچوب سیاسی - اقتصادی اتفاق نمی‌افتد، چطور ممکن است که در نقد این خشونت، شهروندان آن جامعه را از بستر طبقه اجتماعی وشرایط سیاسی - اقتصادی که در آن جامعه وجود دارد خارج کنیم و در خلا نهاده و بعد نقدشان کنیم؟

به عنوان مثال بعضی از محققین بی‌آنکه محدودیت‌های سیاسی و اقتصادی مهاجرهای آفریقایی در اروپا یا آمریکای شمالی را در بحثشان بگنجانند اطلاعاتی از میزان جرم یا میزان تحصیلات مهاجرهای آفریقایی در این کشورها منتشر می‌کنند و براساس این اطلاعات عده‌ای نتیجه می‌گیرند که به عنوان مثال سیاه‌پوست‌ها به دلیل نژادی خشن‌تر از اروپایی‌ها هستند یا میزان بهره هوشیشان کمتر است.

نمونه دیگری از این نوع برخورد را می‌‌توان درخاطرات‌نویسی بعضی از زنان خاورمیانه به زبان انگلیسی در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی مشاهده کرد. در این نوشته‌ها اغلب به خشونتی که علیه زنان در آن کشورها وجود دارد اشاره می‌شود و اغلب ریشه این خشونت به اسلام و یا به فرهنگ آن کشورها نسبت داده می‌شود.

حال آنکه حمایت از دیکتاتوری‌ها در منطقه خاورمیانه توسط دولت‌مردان کشورهای اروپایی - آمریکای شمالی، اشغال نظامی، کودتا، تحریم‌های اقتصادی، تهدید به حمله نظامی، حمایت مالی - سیاسی - نظامی از تندروهای منطقه خاورمیانه، خشونت اعمال شده از جانب حکومت‌های این کشورها علیه مردم و اوضاع وخیم اقتصادی نادیده گرفته می‌شوند.

نتیجه آن است که مردان خاورمیانه توسط خواننده‌های این خاطره‌نگارها به یک نژاد تبدیل می‌شوند که بطور ژنتیکی خشونتشان بیشتر از باقی مردان دنیاست و دین اسلام می‌شود تنها دینی که تساوی حقوق زنان و مردان در آن وجود ندارد. مسلمان بودن تبدیل می‌شود به یک نژاد و در نتیجه اسلام و مسلمان‌ستیزی همان نژادستیزی می‌شود.

در واقع نژاد مفهومی موهومی است که ما دایما در حال ساختن آن هستیم. مثلا در ایران این روزها نژاد «قرتی، سوسول» و نژاد «ساندیس‌خور» داریم، نژاد خودی و نژاد غیرخودی داریم، نژاد زن و نژاد مرد داریم، نژاد بسیجی و نژاد سبز ملقب به جلبک داریم، نژاد تهرانی بالا شهری و نژاد شهرستانی یا تهرانی پایین شهری داریم، نژاد زن باحجاب و نژاد بدحجاب (بخوانید کم حجاب) داریم، نژاد مذهبی و نژاد غیرمذهبی داریم و باقی.

در نتیجه المان‌های طبقه اجتماعی، نگرش سیاسی، جنسیت، رویکرد مذهبی و یا نوع مذهب، نزدیکی و یا دوری به طبقه حاکم در ایران نژادسازی می‌کنند. از دوگانه خودی و غیرخودی که مقابله قدرت‌مداران با مردم برای انحصار منافع سیاسی-اقتصادی است صرف نظر کنیم، در اغلب موارد هر کدام از این گروه‌های ساخته شده استریوتایپ می‌شوند و به موجودات همگنی تبدیل می‌شوند که منافع سیاسی - اقتصادیشان و رفتارهای اجتماعیشان یکسان است و در نتیجه منافع گروه مقابلشان با آنها در تضاد در نظر گرفته می‌شود.

این گفتمان تا جایی پیش می‌رود که گاهی در گفتمان‌های مخالفین جنبش سبز می‌شنویم که شخصی که گلوله خورده است و شهید شده است تهرانی بالا شهری بوده است و اغلب ذکر محل زندگی قربانی برای توجیه قربانی شدن‌اش استفاده می‌شود.

در این گفتمان تهرانی بالا شهری، نژاد پایین دستی محسوب می‌شود که کشته شدنش اهمیت چندانی ندارد و خواسته‌هایش صرفا به دلیل محل زندگی‌اش بی‌اهمیت تلقی می‌شوند. نژاد مقابل بالاشهری‌های تهران (یعنی پایین شهری‌ها، روستاییان یا شهرستانی‌ها) اغلب طرفدار احمدی‌نژاد و مذهبی در نظر گرفته می‌شوند، مخترعین این نژاد، اعضایش را مسبب برنده شدن احمدی‌نژاد در انتخابات می‌دانند و خواسته‌های سیاسیشان را به حق در نظر می‌گیرند یعنی افراد این نژاد از نظر سیاسی و مذهبی همگن در نظر گرفته می‌شوند.

نژاد دیگر ساندیس‌خور است که طبق تعریف به کار برندگان این اصطلاح، اغلب به کسانی اطلاق می‌شود که برای نوشیدن ساندیس در تظاهرات‌های حکومتی شرکت می‌کنند. خوب حتی اگر این تعریف را بپذیریم شخصا به این تعریف اعتقادی ندارم اما پیش فرضش تلقی می‌کنم، باید از خود بپرسیم که چرا شخصی برای خوردن ساندیس باید در تظاهراتی شرکت کند؟

احتمالا باید نیاز مادی‌اش باشد. پس ریشه اختلاف به دلیل ساندیس خوردن نیست بلکه نیاز مالی است که محدودیت اگاهی سیاسی برای عده‌ای ایجاد کرده است که حتی به قول خود کسانی که ساندیس‌خور می‌نامندشان، این افراد واداشته شده‌اند که برای نوشیدن ساندیسی در تظاهرات شرکت کنند. اگر چنین است چرا به جای هدف گرفتن ساندیس خور، اختلاف طبقاتی و نبود رفاه اقتصادی که مسبب این شکاف شده است مورد هدف قرار نمی گیرد؟ شاید چون آسان‌تر است که مردم را دسته‌بندی کرد و به جای هدف قرار دادن ریشه‌های مشکلات، تنها به تمسخر و از بالا به پایین به این دسته‌های ساخته شده نگاه کرد و به طور سطحی تنها اشاره‌ای به صورت مساله کرد بی‌آنکه در موضوع عمیق شد.

نوع دیگری از این نژادسازی ها زنان در مقابل مردان است. در این دوگانه زنان مقابل مردان قرار می‌گیرند و آنچه خشونت علیه زنان است منفعت برای مردان در نظر گرفته می‌شود. ریشه‌های ظلم به زنان می‌شود صرفا فرهنگ زن‌ستیزی مردان جامعه بی‌آنکه نقد فرهنگ جامعه در بستر شرایط سیاسی - اقتصادی و گفتمان طبقات اجتماعی اتفاق بیفتد.

این گفتمان، حتی تا جایی پیش می‌رود که بعضی ریشه ظلم به زنان را در خواص بیولوژیکی مردان می‌بینند که نه تنها دیدگاهی ناامید کننده است چون با خواص بیولوژیکی نمی‌توان مبارزه کرد، بلکه اشتباه هم هست چون زنان در تمام طول تاریخ مورد ظلم نبوده‌اند.

البته گاهی تنها خواص بیولوژیکی مردانی با رنگ پوستی خاص و یا ساکنین منطقه جغرافیایی خاصی ریشه ظلم به زنان آن رنگ خاص یا منطقه خاص جغرافیایی در نظر گرفته می‌شوند که نتیجه‌اش ایجاد گفتمانی نژادپرستانه است مشابه آنچه قبل از جنگ نیوکان‌ها علیه عراق و افغانستان شنیدیم که مردان سفید‌پوست برای «نجات دادن» زنان قهوه‌ای پوست از ظلم وستم مردان قهوه‌ای پوست به آن سوی آب‌ها لشکرکشی کردند.

در این دوگانه‌سازی جنسیتی، زنان و مردان، هر کدام با وجود تنوع افکار سیاسی، پیشینه شخصی، طبقه اجتماعی، میزان تحصیلات، گرایش مذهبی یکهو می‌شوند «زنان» و مردان به همین ترتیب یکهو می‌شوند «مردان». کدام مرد؟ مرد کارگر فعال صنفی بازداشت شده در زندان؟ مرد کارگری که ماه‌هاست حقوقش را دریافت نکرده؟ مرد معلمی که حقوقش کفاف هزینه رفت و آمدش به سر کارش را هم نمی‌دهد؟ مردی که تریبون سیاسی دارد و قدرت تصمیم‌گیری برای زندگی مردم؟ مردی که در ازای حقوق ناچیزی اسلحه به دستش داده‌اند؟ دانشجوی ستاره داری که در خانه نشسته است؟ یا آقازاده‌ای که از بیت‌المال هزینه تحصیلش پرداخت می‌شود؟ آیا اجراگری مردانه همه این مردان یکی است و اگر خشونتی از جانبشان متوجه زن‌های دور و برشان شود همه از یک جا نشات می‌گیرند؟

آیا لزوما منفعت یک زن از طبقه کارگر با منفعت یک زن از طبقه متوسط و یا بالاتر از متوسط یکی است؟ به عنوان مثال زنان کارگر که هزینه پرداخت مهدکودک و یا پرستارکودک ندارند اغلب خواسته صنفیشان مرخصی بعد از زایمان است حال انکه زنان طبقه متوسط یا بالاتر از متوسط که می‌توانند هزینه پرستار کودک را متقبل شوند تجربه ثابت کرده است که گاهی مخالف مرخصی بعد از زایمان هستند به دلیل آنکه ممکن است این مرخصی، شانس استخدام شدنشان را نسبت به مردهای متقاضی کار کم کند.

لزوما منفعت یک زن کارگر مقابل یک مرد کارگر، صرف تضاد جنسیتشان نیست. البته این به این معنی نیست که به عنوان مثال در ایران یک کارگر زن افغانی به اندازه یک کارگر مرد ایرانی مورد ستم واقع می‌شود. در واقع در این مثال تنها طبقه اجتماعی و جنسیت تعیین کننده نیستند، ملیت هم نقش بازی می‌کند.

ناگفته نماند که به هیچ وجه قصد ندارم اهمیت خواسته‌های زنان طبقه متوسط برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز علیه زنان را صرفا به دلیل آنکه ممکن است لزوما دغدغه اصلی زنان طبقات محروم جامعه نباشد کم اهمیت جلوه بدهم چرا که در نهایت تغییر ان قوانین به ایجاد عدالت در زندگی زنان محروم هم کمک می‌کنند، اما قصدم این است که بگویم تنها صرف جنسیت نمی‌توان منافع مردم را دسته‌بندی کرد و تنها صرف متفاوت بودن جنسیت نمی‌توان منافع را مقابل هم قرار داد و ریشه‌های خشونت علیه یکی را در دیگری جست‌وجو کرد.

برای نقد و حل مشکلات متلک‌های خیابانی و آزارهای جنسی علیه زنان در ایران، پرداختن به تجربه‌های زنان لازم است، اما کافی نیست.

در واقع طرح شکل و نوع خشونت علیه زنان درایران صورت مساله است و انداختن این خشونت به گردن مردان، هرچند که ممکن است که از سکوت موثرتر باشد چون لااقل ایجاد آگاهی به وجود خشونت می‌کند، اما مسلما راه حل نیست و به شدت تقلیل‌گرایانه است و گاهی حتی جنگیدن در جبهه غلط است.

آیا خشونت خیابانی و خانگی علیه زنان (به عنوان مثال) در ایران وجود دارد چون مردان ایرانی از نظر ژنتیکی خشن‌تر از مردان دیگر هستند؟ اگر نه، چرا نباید ریشه‌های این خشونت را جست و با آن مبارزه کرد به جای ایجاد تقابل ساختگی بین زن و مرد؟ خشونت علیه زنان جدای از خشونتی که مردان و زنان با هم در جامعه تجربه می‌کنند نیست. بیکاری، درآمد کم، فضای سیاسی نظامی، کمبود خدمات اجتماعی، تحریم‌های اقتصادی، جنگ و یا خطر جنگ و تبعیض‌های اجتماعی، خفقان سیاسی همه در ایجاد خشونت در جامعه علیه زنان و مردان موثرند و بستر خشونت مضاعف علیه زنان را نیز فراهم می‌کنند.

آیت‌الله صدیقی بدن زنان را مسبب حوادث ناگوار طبیعی قلمداد می‌کند که باید پوشیده شود تا از گناه و در نتیجه از حوادث ناگوار طبیعی از قبیل زلزله جلوگیری شود (نقل به مضمون). در واقع در گفتمان او زن تقلیل داده می‌شود به بدنش و می‌شود شی‌ای که برای جلوگیری از فاجعه‌های طبیعی باید او را تا حد ممکن پوشاند و از تیررس نگاه‌های مردان دور نگاه داشت.

اعتقاد به ماوراالطبیعه و خرافات در شرایط سخت زندگی و در بحران‌های اقتصادی - سیاسی معمولا افزایش پیدا می‌کنند، به دلیل آنکه راه‌های معمول و معقول برای حل مشکلات در دسترس نیستند. مذهب‌زدگی و خرافات‌زدگی در جامعه در شرایط بحران اقتصادی - سیاسی افزایش پیدا می‌کند. این میان ممکن است که عده‌ای برای کاهش متقاضیان کار و محافظه‌کارتر کردن فرهنگ جامعه، زنان را تشویق به بارداری کنند. ممکن است که عده‌ای برای وانمود کردن که جامعه به سمت اسلامیزه شدن و«اخلاقی‌تر شدن» می‌رود محدودیت‌های پوشش زنان را افزایش بدهند.

ممکن است که عده‌ای حوادث ناگوار طبیعی از قبیل زلزله یا سیل را به بدن زنان و نوع پوشش‌شان و روابطشان با مردان جامعه ربط بدهند و از زن‌ها بخواهند که نه برای خودشان که بلکه برای جلوگیری از فاجعه‌های طبیعی از قواعد و قوانین فکری مردان مدعی مذهب جامعه پیروی کنند.

در تمام مواردی که نام بردم نوعی تظاهر به کنترل حیات خانواده و یا اخلاقی کردن جامعه نهفته است که به نظر می‌رسد که در شرایط بحران اقتصادی - سیاسی حضورش سنگین‌تر و محسوس‌تر می‌شود. ناگفته نماند که ارتباط دادن بدن زن و حوادث ناگوار طبیعی، تقریبا جهانی است و مختص به اسلام و یا تنها مناطق فقیرتر اقتصادی نیست.

گفتمان دور نگه داشتن بدن زنان از تیررس نگاه مردان و کالا (یا ابژه) کردن بدن زنان وپوشانیدنش برای جلوگیری از فاجعه‌های طبیعی، خود، ساختن دوگانه متضاد زن و مرد است که یکی به طور بنیادی «زنانه» است و شهوت‌انگیز و دیگری موجودی سوءاستفاده‌چی که باید از این شی (یا ابژه) هوس‌انگیز دورش نگه داشت وشی را به حد کافی پوشاند تا شر ایجاد نشود.

این میان گفتمانی که برای مبارزه با این دیسکورس ایجاد می‌شود باید اساس دوگانه زن و مرد را زیر سوال ببرد نه آنکه خود با ظاهری متفاوت این دیسکورس دوگانه زن و مرد را بازتولید کند.

به عنوان مثال در کمپین ممه - لرزه عده‌ای تصمیم گرفتند که با نمایش سکشوالیتی و بدن خود در عکس بگویند که نمایش بدن زن مسبب زلزله نمی‌شود. نمی دانم واقعا آیا به وجود چنین کمپینی نیاز بود یا نه، چرا که خیلی از رسانه‌ها روزانه در عکس‌های تبلیغاتی یا عکس‌های هنرپیشه‌ها بدن زن را به نمایش می‌گذارند و گاهی حتی تا جایی پیش می‌روند که در زنان دیگر نسبت به بدن و ظاهرشان عدم اعتماد به نفس ایجاد می‌کنند و روزانه جایی زلزله نمی‌آید، پس شاید خیلی هم به این کمپین برای اثبات بی‌ربط بودن بدن زن و زلزله نیازی نبود. در ضمن نقش مردها در این کمپین تماشاچیان فرادست بود که ببینند و قضاوت کنند.

کمپین دیگر مغز - لرزه بود که اساس دوگانه زن و مرد را زیر سوال می‌برد. زن‌ها بدنشان نیستند، بدن زن‌ها به اندازه بدن مردها اهمیت دارد احتیاجی به نمایش ویژه و یا پوشش‌اش نیست. قرار شد که هر کس خطی در مورد خودش بنویسد یا رزومه‌اش را با دیگران قسمت کند یا از دستاوردی در زندگی‌اش بگوید تا دیگر تنها تصویر یک بدن شهوت‌انگیز مسبب شر نباشد و شخصیت پشت این تصویر را به نمایش بگذارد. در واقع هدف کمپین مغز - لرزه، به نظر من، مبارزه با شی (یا ابژه) کردن و تقلیل دادن زن‌ها به بدنشان بود و مبارزه با ایده‌ای که سکشوالیتی ویژه‌ای برای بدن زنان در نظر می‌گیرد، همان دیدگاهی که دوگانه زن و مرد می‌سازد که آیت‌الله صدیقی می‌گوید باید پوشیده شود چون شر ایجاد می‌کند ولی کمپین ممه - لرزه می‌گوید خیر ما نپوشاندیم و شر هم ایجاد نشد بی‌آنکه دوگانه زن و مرد را به چالش بکشاند.

همان‌طور که ریشه‌های حوادث ناگوار طبیعی در بدن زنان و ایجاد دوگانه زن و مرد نیست، چاره ریشه‌های خشونت علیه زنان را هم نمی‌توان در ساختن دوگانه زن و مرد یافت. به جای مبارزه در جبهه زن علیه مرد باید در جبهه‌ای که فقر، تبعیض، جنگ، تحریم، خفقان سیاسی و قوانین نوشته و یا نانوشته تبعیض‌آمیز علیه زنان تولید می‌کند مبارزه کرد که مردان خود نیز قربانیان نبود یا کمبود عدالت‌اند هرچند که ممکن است بار این تبعیض‌ها روی شانه‌های زنان به مراتب سنگین‌تر باشد. فراموش نکنیم که تا تبعیض اقتصادی هست تبعیض جنسیتی هم وجود خواهد داشت.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی