اجرای نمایش «به خاطر یک مشت روبل» که به نظر میرسد فضای اجتماعی و سیاسی ایران امروز را روایت میکند تا پایان اردیبهشت تمدید شد.
اجرای نمایش «به خاطر یک مشت روبل» به کارگردانی حسن معجونی و با اجرای گروه لیو به دلیل استقبال مخاطبان تا پایان اردیبهشت ماه تمدید شد.
این نمایش از هجدهم بهمن سال گذشته و بدون حمایت مرکز هنرهای نمایشی، در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است.
«به خاطر یک مشت روبل» داستان نویسندهای را روایت میکند که در پی یافتن سوژهای برای نوشتن است. در هر اپیزود این نمایش برای نویسنده و سوژهای که انتخاب کرده است، اتفاقی میافتد. در نهایت نویسنده مجبور میشود پایانی باسمهای برای نمایش بیابد.
این نمایشنامه برگرفته از داستانهای کوتاه آنتوان چخوف، نوشته نیل سایمون است که شهرام زرگر آن را به فارسی برگردانده است.
سعید چنگیزیان، رضا بهبودی، حسن معجونی، مهدی کوشکی، سوگل قلاتیان، هوتن شکیبا، آوا شریفی، سجاد افشاریان، محسن نوری، پدرام شریفی، دایانا فتحی و آرش مالمیر بازیگران «به خاطر یک مشت روبل» هستند.
گزارش تصویری |
|
نمایش «به خاطر یک مشت روبل» |
پیش از این نیز حسن معجونی، کارگران این نمایش به همراه گروه لیو دو نمایش «مضار توتون» و «خرس و خواستگار» از نوشتهها چخوف را صحنه برده است.
به گفته آقای معجونی هر فردی برای خود یک نویسنده محبوب دارد، آنتوان چخوف نیز نویسنده محبوب او است.
این کارگردان قصد دارد پس از به پایان رسیدن اجرای «به خاطریک مشت روبل» روی نمایشنامه «سه خواهر» چخوف کار کند.
گروه لیو که به کار تجربی و کارگاهی در تئاتر ایران شناخته میشوند، پس از 25 جسله تمرین نمایشنامه «به خاطر یک مشت روبل» را آماده اجرا کردهاند.
در ابتدا متن اصلی این نمایش 11 اپیزود داشت که پس از تمرین چهار ایپزود آن برای اجرا انتخاب شد. ایپزود پایانی این نمایش که در کلانتری میگذرد، توسط شهرام زرگر نوشته شده است.
شاید در نگاه نخست هر یک از اپیزودهای این نمایش به تنهایی قدرت بسط پیدا کردن و به طور مستقل روی صحنه رفتن را داشته باشند، اما در نهایت با تکنیکی که آقای معجونی در این نمایش به کار گرفته این پنج اپیزود کلیت واحدی را میسازند.
هر یک از اپیزودها به نوعی به چند موضوع مهم و بحثبرانگیز میپردازند و حلقه ارتباطی تمام این اپیزودها حضور شخص نویسنده است که از آغاز نمایش تا پایان تماشاگر را رها نمیکند.
جدال نویسنده با سوژه
نمایش با سکوت شروع میشود، سکوت نویسنده که در حال رصد کردن اطراف و یافتن سوژه برای نوشتن است. سکوتی که در طول نمایش شاهد آن هستیم و در نهایت این سکوت است که در بیشتر موارد، تماشاگر را به تفکر و حتی قرار گرفتن در موقعیت کمیک وا میدارد.
نویسنده پس از لحظاتی در قالب مونولوگ خود به تماشاگران معرفی میکند و از وضیعت زندگی و معشعیت و مشکلات موجود بر سر راهش از جمله سانسور سخن میگوید.
دکور نمایش نیزیک صفحه سفید و مدور با شش صندلی است که به صورت معلق در صحنه جای گرفته، اینجا خانه نویسنده است.
با اینکه در صحبتهای نویسنده با تماشاگران چیزی درباره کج بودن خانهاش گفته نمیشود، اما در متن نیل سایمون، نویسنده به صراحت میگوید که «اتاق کار نویسنده روی شیب ساخته شده و با یک بارون شدید سر میخورد و میرود پایین و با بارون تمام کثافتهای شهر به این سمت آورده میشوند.
اتفاقی که در عالم واقع هم برای نویسنده این نمایش و نویسندههای ایرانی میافتد. در طول نمایش شاهد به زندان افتادن نویسنده نمایشنامه میباشیم که از پشت میلههای زندان نمایش را دنبال میکند.
حضور نویسنده در کل این نمایش به وضوح به چشم میخورد و شاید حضور نویسنده و مقوله قدرت را از مهمترین مواردی دانست که پنج اپیزود این نمایشنامه را به هم پیوند داده است.
در اپیزودهای مختلف این نمایشنامه به سادگی میتوان تقابل میان ضعیف و قوی را حس کرد. در اپیزود «عطسه» شاهد تقابل ژنرال و کارمندش هستیم.
در این اپیزود عطسه یکی از کارمندان ساده اداره جنگلداری و مراتع که اتفاقا همزمان با رئیس ادارهاش برای دیدن تئاتر به سالن نمایش رفته، برای او تبدیل به مقوله بغرنجی میشود که کل زندگی او را تحت شعاع قرار میدهد.
در اپیزود سوم که انتخاب بازیگر زن توسط کارگردان است، مساله قدرت به گونهای به فضای بیمار سینما و تئاتر ایران گوشه میزند که برخی کارگردانها و تهیهکنندهها با اعمال قدرتی که در چهره شدن یک بازیگر دارند، میتوانند یک بازیگر را به تن دادن برخی شرایط اجباری وا دارند.
در اپیزود «ولگرد و نویسنده» و «معلم سرخانه» و اپیزود پایانی که در کلانتری میگذرد، موضوع قدرت به شکل دیگری خودش را نشان میدهد.
در اپیزود معلم سرخانه، جولیا که آنقدر فضاهای مختلف کاری و سختگیریهای بیجا کارفرمایان را تجربه کرده است، وقتی که برای دریافت حقوق از سوی کارفرما فرا خوانده میشود و برای هر چیز بیخودی، مورد بازخواست قرار میگیرد و حقش پایمال میشود، باز هم تشکر و سکوت میکند.
در این اپیزود با اوج فاجعه روبهرو میشویم که جولیا حتی قدرت اعتراض را هم در خود نمیبیند.
در اپیزود کلانتری شاهد تقابل قدرت میان طلا ساز و نیروی نظامی هستیم.
در این اپیزود با گاز گرفته شدن دست طلاساز توسط سگی که در نهایت متوجه میشویم سگ ژنرال است، وارد فضای کلانتری میشویم و با برخوردهای شخصی و عدم قانونمداری عوامل قدرت روبهرو میشویم.
با کشته شدن سگ توسط تیری که خود نیروی نظامی شلیک میکند و اتفاقاتی که در کلانتری برای طلاساز میافتد و اتهاماتی که به او وارد میشود، در نهایت طلاساز محکوم میشود.
فضای که در این اپیزود ساخته میشود، به گونهای یادآور دادگاههای نمایشی و اتهامات فرمایشی بازداشتشدگان وقایع انتخابات ریاست جمهوری ایران است.
نمایش «به خاطر یک مشت روبل» با طنز کلامی و موقیعتی، فضای خوبی را برای تفکر و به چالش کشیدن وقایع فرهنگی و اجتماعی ایران فراهم کرده است.
در شرایطی که فضای سیاسی و ممیزی حاکم به کارگردانان امکان استفاده از نمایشنامههای نویسندگان ایرانی را نمیدهد، بیشتر کارگردانان ترجیح میدهند به سراغ متن خارجی بروند تا به این وسیله فضای موجود را به چالش بکشند.
حسن معجونی نیز نمایشنامه «به خاطر یک مشت روبل» را که به نظر میرسد با حال و هوای امروز ایران تناسب دارد، از همین رو انتخاب کرده و روی صحنه برده است.