نویسنده این وبلاگ معتقد است که شادی صدر در نوشته خود راه کاری پیشنهاد ندادا بلکه با یک کلی بینی «عجیب» همه مردها را در یک دسته گذاشته است.
ملت، من اینجا به اطلاع میرسونم که با انتقاد غیر سازنده (که راه کاری نداشته باشه) موافق نیستم. من هم مثل دیگران در مورد نوشته ی شادی کمی شوک شدم. از این که نوشته یه شادی نه تنها راه کاری پیشنهاد نداده بود، بلکه با یک کلی بینی یه عجیب قریب، همه یه مردا رو تو یک دسته گذاشته بود.
جدای شوک اولیه، حقیقت تکان دهندهای که پشت حرفش بود، در رابطه با تجربه یه زنان در جامعه یه ایرانی رو هم نمیتونم انکار کنم، من، خواهرانم، دوستانم، اطرافیانم و همه یه دخترانی که میشناسم، به نوعی قربانی یه این حقیقت تلخ شدن. من احساس میکنم که یک تشکر مفصل به شادی بدهکارم که این بحث داغ رو پیش کشید و چهره یه عریان و کریه بسیاری از عادات ناپسند فرهنگی مون رو به آینه سپرد. فرهنگ قضاوت و انتقاد "مخرب،" بد جوری به تار و پود ماها تنیده شده، این هم در سخنرانی یه امام جمعه دیده میشه، هم در نوشته یه شادی دیده میشه هم در جواب هایی که به نقد از شادی نوشته شد. فرهنگ انکار، انگشت تقصیر به طرف دیگرون گرفتن، نقش قربانی رو بازی کردن، نقش قهرمان رو بازی کردن، دروغ مصلحتی، الکی، سفید، سیاه، بی آزار گفتن، حجب و حیا بی جا داشتن، خود خوری، تحکم،و الخ.
من همیشه از این که فمنیست خطاب بشم کمی اکراه دارم. دلیلش هم عدم تمایل من به قرار گرفتن در دستهای از ادامها است که رسیدن به حقوق برابر زن و مرد رو با محکومیت مردها شروع میکنند ( یک سری که همینجا تموم هم میکنند!). سؤ تفاهم پیش نیاد، من ادعا نمیکنم که مردان در این وسط هیچ گناهی نداشتند، حرفم اینه که محکومیت و حتا زندان کردن تمامی یه مردان دنیا، راه به جایی نمیبره.
از نظر من، مردها همونقدر در جامعه ی مرد سالار مقصرند که زنها. من با جملهای "مظلوم به اندازه یه ظالم تقصیر داره" موافقم. اگر پیش روهای حرکت فمنیستی یا برابری خواهی در ایران، تصور میکنند که مردان تنها عاملان این ستم و نابرابری هستند، و خط قرمز بین خودشون و جنس مذکر میکشند، برای خودم و اونها متاسفم. از نظر من زنانی که دختر، خواهر، مادر و سایر هم جنسان خودشون رو محکوم به خواری، خفت و سر شکستگی، میکرده و میکنند کمی از مردانی که "روی دیگر" فرهنگ مرد سالار هستند ندارند.
اگه بخوایم با گفتن "خشک و تر همه با هم میسوزند،" این مساله رو یک جانبه حل کنیم، نقش زنانی که این فرهنگ رو ترویج میدن ندیده بگیریم، و تمیزی در میان مردانی که مخالف این فرهنگ هستند و مردانی که این فرهنگ هویتشون رو تعریف میکنه قایل نشیم، باید که همه یه مردان رو "متجاوز" و زنان رو "ستم کش" خطاب کنیم. اما بنده به دلیل وحی الهی ئیکه بم شده، تضمین میدم که این "امام زاده" شفاای برای تغییر فرهنگ گندیده و آزار دهنده یه مرد سالاری در جامعه یه سنتی ما نداره. جای دیگه باید دخیل ببندیم.
با خوندن متن شادی، اولین سوالی در ذهنم ایجاد شد این بود که آیا وقتی همه یه مردها "فقط" در گروه "متجاوز" هستند، آیا زنها هم همه "فقط" تو سری خور هستند؟ اگه از نظر شادی، زنها هم همه متعلق به یک گروه هستند، که بحث همینجا ختم میشه. جامعه یه ما تشکیل شده از دو گروه، یک گروه "مردان متجاوز" داریم و یک گره "زنان متجاوز شده!" در چنین جامعه ی همگونی که همه چی باید بالانس باشه و کسی نگران چیزی نباشه.
اگر هم تقریبا همه یه ما قبول داریم که این دسته بندی غلطه، پس این همه سر و صدا برای چی یه؟ به قول انشای دبستان: "بر همه واضح و مبرهن است" که جامعه اینقدر هم سفید - سیاه نیست، درسته؟ پس چرا ما اینقدر به نوشته شادی واکنش نشون دادیم که اصل مطلب یادمون رفت؟ آیا فکر کردیم اگه واکنش نشون ندیم این شبهه پیش میاد که حتما مردا همه "متجاوز" هستند؟
ماشالا ما همه استاد متهم کردن و برائت طلبی هستیم. ولی سوال دوم من اینه که چند نفر از ما، برای اصلاح جامعه از خودمون شروع میکنیم؟ آیا اصلا فکر میکنیم چیزی در ما هست که باید در موردش تجدید نظر کنیم؟ از بررسی و تصحیح و عوض کردن باور هامون؟ گیریم انگشت تقصیر رو به سوی مردان، زنان، پدران، مادران، حکومت، دشمن، مذهب، سنت، و یا هر چیز دیگه بگیریم، چی میشه؟ آیا تغییری در افکار ما ایجاد میشه؟ آیا تغییری در تفکر متهم ایجاد میشه؟ آیا جامعه تغییری میکنه؟
تازه فرض کنیم که همه یه مردهای عالم هم محکوم شدن، آیا زنها ناگهان عوض میشن؟ ناگهان با تمامی یه حقوق به دست آمده، میپرن رو یه قلّه یه ترقی و موفقیت؟ جواب به نظر من واضحه. نه! به هیچ عنوان. از نظر من بی سواد، نه تنها مشکلی حل نمیشه، بلکه این "تقصیر گردن دیگرون انداختن" دائماً به طرف ما بر میگرده و باعث میشه که ما در جا بزنیم.
در این چند روز که مباحث رو دنبال میکردم، چیزی که از همه بیشتر تعجب منو بر انگیخت این بود که در لیست بی انتهای کامنت ها، خبری از اعتراف مردانی به چشم نمیخوره که زنان رو در "گذشته" مورد آزار و اذیت قرار داده بودند و حالا سعی در تصحیح الگو اخلاقی غلط گذشته خود و سایر مردان دارند. به همون نسبت، خبری از اعتراف زنانی که قبلا دیدگاه بسیار محدود کنند یی نسبت به جنس خودشون داشتند و حالا دیدگاهشون عوض شده، نبود. همش یا موافق بود یا مخالف.
بابا یکیتون یک آدم عادی یه تو یه جامعه نبودین که مثل گوسفند بزرگ شده باشین و بعد متوجه بشین که اشتباه بوده؟ اگه هیچ کدمتون نبودین، من بودم، همینجا اعتراف میکنم. تا سنّ 18 سالگی اصلا نمیدونستم تبعیض جنسیتی یعنی چی (ما کلا خانوادگی برابری طلب و برابری ده - ایم!) بعد هم که فهمیدم تو دنیا چه خبره، یک کم گیج ویج زدم، نمیدونستم که چه جور میشه اون رو بر طرف کرد. اما حالا کم کم تلاش میکنم که از گوسفندی در بیام. آیا واقعا هیچ کدوم از خواهران و برادران معترض این تجربه رو نداشته؟ یعنی هیچ کدوم ما هیچ تغییری در زندگیمون نکردیم؟
شادی جان، و بقیه یه فعالین حقوق زنان، اگر ما حتا یک مرد و یا زن متحول شده در اطراف خودمون نداریم، اگه نتونستیم بعد از این همه سال فعالیت طاقت فرسا چشم یک نفر رو به واقعیتهای تلخ جامعه باز کنیم، مسیر زندگیشون رو عوض کنیم، و فرهنگ سازی در جامعه انجام بدیم، بهتره که وقت خودمون رو بیشتر از این تلف نکنیم و به دنبال سر گرمی یه جدید تری باشیم. اگر هم در بین ما هستند کسانی که اون تجربه رو داشتن و یادشون نمیاد، یا روشون نمیشه حرف بزنند، بهتره که بدونن هیچ اتفاق خاصی قرار نیست تو دنیا بیفته که اونها هم با خودشون و اطرافیانشون صادق بشن. تنها چیزی که لازمه یک جوو "اراده" است! همین.
حالا که تنور داغه، یک پیشنهاد هم برای آقایونی دارم که ادعا یه مطالعه، تفکر، گوشه گیری، سوشیال فوبیا، و بی آزاری یه ژنتیکی نسبت به زنان جامعه دارن. مخصوصا اون هایی که در حال حاضر فعالیتهای فمنیستی میکنند. منظورم اون آقایون متفکری هست که نه تنها جزو دسته ایی نبودند که متلکی در زندگی به دختری گفته باشند، بلکه همیشه خیس عرق شرم بودن.
این دسته از آقایون: براتون متاسفم. به شما پیشنهاد میکنم که اجازه بدین ما زنان برابری طلب، یک کمپین برای دفاع از حقوق و اعتماد به نفس دادن به شما راه بندازیم، کلاس فشرده یه شجاعت اجتماعی هم براتون بذاریم. یک کم هم بحث تخصصی بکنیم که اگه آقایون برابری طلب همه اینقدر درگیر مشکلات استرس و ترس جمعی یه خودشون هستن، چه طور تصمیم گرفتن که به بحث شیرین حقوق زنان بپیوندن؟ آیا این یک فرار از واقعیت زندگی یه خودشون نیست؟ آیا این فرار راه به جایی میبره؟ کمکی به کسی میکنه؟
در اخر، برای نتیجه گیری از این انشا یه خودم، دوست دارم بگم که: بابا، جنگ و دعوا رو بذارین کنار. اینقدر که ما همگی وقت و انرژی در زندگی صرف میکنیم که به همه یه دنیا ثابت کنیم که حق با ماست و دیگری غلط میگه، اصلا غلط کرده که چیزی گفته باشه، تاحالا تونسته بودیم، تو اشپزخانه یه خونمون موشک امید درست کنیم و با خاله سوسکه بفرستیم فضا. بابا، با هم دوست باشیم و از شنیدن نظرات هم دیگه کمال لذت رو ببریم.
ضرر نداره اگه یک کم سیمای لختمون رو عایق کنیم و اینقدر با هم اتصالی ندیم. و فکر کنیم چرا این حرف به عقل ما نرسید که بگیم؟ یا چرا به عقل دیگرون نمیرسه که حرفا یه ما رو بزنن؟ تا حالا به این دو سوال اخر فکر کردیم؟