نسخه آرشیو شده

فرهنگ مردسالار استثناء قائل نیست
از میان متن

  • زمانی سیمون دوبوار گفته بود: «من زن به دنیا نمی آیم، زن می شوم.» همین جمله درباره‍ی مردان نیز صادق است. ما در همان جامعه‍ی مردسالار و استبدادی و با همان نمادهای لزج مردانه مرد شده ایم. با همان متلک گویی ها و نگاه عمیقاً نابرابر و تحقیرآمیز به زن و مادر و خواهرمان. مگر ما از بزرگانی چون آلبر کامو یا برتولت برشت برتریم؟
موضوع مرتبط

دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۳:۵۲ | کد خبر: 52211

سهراب مختاری معتقد است که نکته مهمی که در نوشته خانم صدر به آن اشاره شده و شاید به دلیل نقد تند ایشان، متاسفانه در واکنش‌های منتقدین نادیده گرفته شده، ماهیت فرهنگی مردسالاری است که استثنا ندارد.

در روزهای اخیر در ادامه نوشته ای از شادی صدر که بسیاری را برانگیخت و موجب واکنش ایشان شد، بحث گسترده ای در رسانه ها و وبلاگ های گوناگون اینترنتی درگرفت. آنچه مرا نیز به نوشتن این سیاهه واداشت واکنش مردانی بود که به مقایسه کلی مردان ایرانی با نمادهای مردسالاری و پدرسالاری مسلط در جامعه ایران توسط خانم صدر اعتراض کرده اند.

در این زمینه باید به نکته مهمی که در نوشته خانم صدر به آن اشاره شده و شاید به دلیل نقد تند ایشان، متأسفانه در واکنش های منتقدین نادیده گرفته شده، اشاره کنم. این مهم ماهیت فرهنگی مردسالاری است که استثناء ندارد و انگشت اشاره اش به سوی همه ما نشانه می رود.

درست است که هر جامعه دارای نمودهای گوناگون فرهنگی است، اما همه آنها در یک کلیت فرهنگی که بر زیرمجموعه های خود مسلط است، قرار دارند. کلیت فرهنگ ما ایرانیان کلیتی مردسالارانه و پدرسالارانه است. ضمن اینکه فرهنگ مسلط بر جهانمان نیز کم و بیش دچار همین معضل است. یعنی شیوه‍ی زندگی و بینش ما به روابط اجتماعی ، برآمده از این فرهنگ و همینطور نمود عینی آن است. و از آنجا که کارکرد فرهنگ ناخودآگاه و خارج از اراده‍ی خودآگاه ماست، کنترل آن در شرایط اجتماعی که شدیداً تحت سلطه  مردسالاری است، تقریباً ناممکن است. یعنی به قول مولوی هر چقدر هم سعی کنیم راه براین روباه درونمان بربندیم، باز از جایی بیرون می آید.

باز در لحظه هایی در زبانمان، رفتارمان و نگاهمان و حتی در عشقمان سربرمی آورد.
زمانی سیمون دوبوار گفته بود: "من زن به دنیا نمی آیم، زن می شوم." همین جمله درباره‍ی مردان نیز صادق است. ما در همان جامعه‍ی مردسالار و استبدادی و با همان نمادهای لزج مردانه مرد شده ایم. با همان متلک گویی ها و نگاه عمیقاً نابرابر و تحقیرآمیز به زن و مادر و خواهرمان. مگر ما از بزرگانی چون آلبر کامو یا برتولت برشت برتریم؟ سیمون دو بوار خودش نوشته که چقدر کامو در برخوردهایش با او که زن بوده تحقیرآمیز و ضد زن رفتار کرده است. یا دختر برشت که جدیداً نیز در همین شهر برلین کنار پدرش به خاک سپرده شد، بارها به دوستانش گفته بود که چقدر پدرش نگاه عقب گرایی به زن داشته است. اگر بخواهیم به جامعه و فرهنگ خودمان بپردازیم که دیگر مغزمان سوت می کشد.

فروید زمانی اعلام کرد که بشر سه شکست نارسیستی متحمل شده است. نخست با انقلاب کپرنیک که به او فهماند، مرکز جهان نیست. دوم نظریه داروین که توهم اشرف مخلوقات بودنش را شکست و سوم هم نظریه ناخودآگاهِ خود فروید که ثابت کرد انسان حتی آقای خودش هم نیست. به این تعبیر خیال مبرا بودن از مردسالاری نیز بیش از یک توهم نارسیستی نیست.

با امضاء کردن چند اعلامیه در دفاع از حقوق زنان یا شرکت در تضاهرات هشتم مارس و خواندن چند کتاب فمینیستی نمی توان از بینش و معرفتی که در اعماق ذهن و ناخواآگاهمان نهادینه شده رها شویم. در جهانی که در هر سویش مردسالاری موج می زند، باید مبارزه‍ی با آن را از درون خودمان آغاز کنیم. چراکه نمادهای بیرونی آن کم و بیش انعکاس بخشی از درون خود ماست.

استبداد پیش از هرچیز یک ساختار معرفتی در ذهن تک تک سوژه‌هایی است که جامعه را تشکیل می دهند و آن را در روابط اجتماعی خود بازتولید می کنند. رشد و تحول جامعه‍ی ما نیازمند بازنگری و بازخوانی فرهنگ ماست. فرهنگی که متأسفانه عمیقاً مردسالار و پدرسالار است. پس به جای دفاع از خود، به نقد خود بپردازیم و به جای پس زدن انتقاد زنانی که تمام عمرشان شاهد و قربانی مردسالاری بوده اند، فرصت را غنیمت دانیم تا شاید گامی در مبارزه با مردسالاری پیش برویم. 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی