نسخه آرشیو شده
ویژه تئاتر
صفحه ویژه:
ویژه تئاتر

نمایشی در ستایش شکست
صحنه‌ای از نمایش‌نامه «خدا در آلتونا حرف می‌زند»/عکس از خبرگزاری برنا
از میان متن

  • در نمایش «خدا در آلتونا حرف می‌زند» محمد ابراهیمان با نگاهی به شاهنامه فردوسی و تراژدی رستم و سهراب که درنهایت منجر به کشته شدن پسر به دست پدر می‌شود؛ قصد دارد که تراژدی انسان امروز را بسازد، تراژدی که این بار پدر به دست پسر کشته می‌شود
موضوع مرتبط

مردمک
دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۲:۳۹ | کد خبر: 52549

نمایش «خدا درآلتونا حرف می زند» نوشته محمد ابراهیمان و با کارگردانی مسعود دلخواه ازبیستم فرودین تا بیست وچهارم اردی بهشت درسالن قشقایی تاتر شهربه روی صحنه رفت.

نمایش «خدا در آلتونا حرف می‌زند» نوشته محمد ابراهیمان و با کارگردانی مسعود دلخواه ازبیستم فرودین تا بیست وچهارم اردیبهشت درسالن قشقایی تئاتر شهربه روی صحنه رفت.

دراین نمایش محمد ابراهیمان با نگاهی به شاهنامه فردوسی و تراژدی رستم و سهراب که درنهایت منجربه کشته شدن پسربه دست پدرمی‌شود؛ قصد دارد که تراژدی انسان امروز را بسازد. تراژدی که این بار پدربه دست پسرکشته می‌شود.

«خدا در آلتونا حرف می‌زند» دربیست وهشتمین جشنواره بین‌المللی تئاترفجردر بخش چشم انداز روی صحنه رفت و«بهزاد فراهانی» به خاطربازی دراین نمایش در نقش پدر، موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگری ازسوی کانون ملی منتقدان تئاترشد.

«خدا در آلتونا حرف می‌زند» داستان پدری است که پس از15سال برای دیدار پسرش ازایران به آلمان سفرمی‌کند اما این زمان طولانی، ارتباط عاطفی میان‌شان را ازبین برده است.

تراژدی اززمانی آغازمی‌شود که پدر که یک روزنامه‌نگار با گرایشات چپ است، درآغازدهه 60 زمانی که پسرش 12 سال بیشتر ندارد او را برای ادامه تحصیل به آلمان می‌فرستد؛ اما با اوج گرفتن جنگ ایران وعراق و بسته شدن مرزها امکان ارتباط وسفر او وهمسرش به آلمان میسرنمی‌شود و به مروراین فاصله عمیق‌تر می‌شود به طوری که پسر دیگر حتی با خانواده‌اش تماس تلفنی هم ندارد.

شخصیت پدر در این نمایش، نماینده گروهی ازروشفکران شکست خورده ایرانی است که درزندگی شخصی و کاری خود احساس سرخوردگی وتنهایی می‌کند و پیوسته سرش را با کتاب‌هایش به ویِژه شاهنامه فردوسی وتراژدی رستم و سهراب گرم می‌کند.

اوقصد دارد با سفر به آلمان و دیدار با پسرش شاید راه فراری برای تنهاییش بیابد، سفری که درنهایت مرگ را برای او رقم می‌زند.

درنمایش «خدا در آلتونا حرف می‌زند» به مقوله تنهایی انسان‌ها تاکید بسیاری شده است؛ این غربت و تنهایی بیشتردر درون انسان‌ها اتفاق می‌افتد و سپس به دنیای بیرون هم تسری پیدا می‌کند.

تنهایی آن قدر بزرگ می‌شود که امکان گفت‌‌گو درعالم بیرون راهم به فرد نمی‌دهد، اتفاقی که برای شخصیت‌های این نمایش می‌افتد واگرسخن می‌گویند تنها با افرادی است که درذهن آنها حضوردارند، مثل گفت‌و‌‌گوهای پدر بزرگ با پسرش و یا با خودشان، اتفاقی که برای شخصیت زن نمایش می‌افتد.

شخصیت مرد آن قدر با زنش فاصله گرفته که زن با اینکه او هم از قشرتحصیل کرده جامعه است و شغل معلمی دارد، به زنی سرخورده وغمگین تبدیل می‌شود. زنی که تنها با مونولوگ‌هایش حضورکمرنگی درنمایش دارد.

زن این نمایش زن رنج کشیده‌ای است که نه با همسرش توانسته ارتباط خوبی برقرارکند ونه توانسته به پسرش محبتی بکند تا محبتی ببیند.

درصحنه‌های پایانی نمایش درایستگاه قطار، هدیه‌ای که مادر با پول معلمی توانسته تهیه کند و برای پسرش بفرستد ازسوی پسرش برای او پس فرستاده می‌شود و پسردر دیالوگی بسیارکوتاه می‌گوید که دیگر این گردنبندها از مد افتاده‌اند؛ با این دیالوگ کوتاه او به فاصله طبقاتیش با پدرومادرش اشاره می‌کند.

کارگردان هم به خوبی توانسته ازایستگاه قطار به عنوان نشانه‌ای برای عبوراز یک مرحله تاریخی به مرحله‌ای دیگر استفاده کند؛ مرحله‌ای که پسران، پدران‌شان را می‌کشند.

دراین نمایش پدرسمبلی از یک روشنفکر ایرانی است ودرنقش یک روزنامه نگار ایفای نقش می‌کند روزنامه‌ نگاری که شاید مهمترین ویژگی او باید ارتباط با مردم باشد اما او حتی نمی‌تواند با همسر خود ارتباط برقرار کند و میان او، همسر و پسرش قرن‌ها فاصله است.

پدر حتی زمانی که در کنار پسرش است به جای اینکه سعی کند فاصله خود را با پسرش کم کند یا درحال نوشیدن است تا خود را درهپروت غرق کند و یا مشغول خواندن شاهنامه است؛ شاهنامه‌ای که همه جا و همیشه با او است اما عملا هیچ تاثیری بر زندگی او ندارد.

بردیا، فرزند او در زمان نمایش دانشجوی پزشکی است ولی همواره درمورد دوران کودکی نداشته‌اش حسرت می‌خورد و این سرخوردگی موجب شده که او نه معنای عشق را بفمد و نه بتواند با هم سن و سال‌هایش ارتباط دوستانه عمیقی برقرارکند.

بردیا پس ازسفر پدرش به آلمان، با بی‌توجهی و فاصله‌ای که میان او و پدرش به‌ وجود آمده، ناخواسته باعث مرگ پدرش می‌شود. به تعبیری پدر قربانی تصمیم گیری گذشته خود می‌شود و با تاب نیاوردن پیامد تصمیمش دست به خودکشی می‌زند.

درطول صحنه‌هایی که پسر با پدر درگفت‌‌وگو است، بارها به سفر ناخواسته‌اش به آلمان اشاره می‌کند و از مسائلی حرف می‌زند که با تصمیم گیری خود خواهانه پدرش برای او به‌ وجود آمده است.

پسر بارها پدر را برای تاریخی که با خود حمل می‌کند؛ مورد تمسخر قرار می‌دهد.

پدری که ازوقتی پسربه خاطردارد، شاهنامه می‌خواند. شاهنامه‌ای که به قول پسرتنها در آن شاهد خون و خون‌ریزی هستیم وهیچ نکته مثبت دیگری به همراه ندارد. درنهایت گفت‌وگوهای میان او وپدرش وبلیت بازگشتی که برای پدرش به ایران تهیه می‌کند، پدر را در مسیری قرارمی‌دهد که خودکشی کند.

چهره‌ای که ازشخصیت روشنفکردراین نمایش ارائه می‌شود، چهره یک انسان تنها است که نه می‌تواند با اعضای خانواده ارتباط برقرار کند و نه با جامعه‌اش و درنهایت هم برای فرار از تنهایی و با پذیرفتن شکست خود درتنهایی می‌میرد.

یکی ازنکاتی که دراین نمایشنامه به خوبی به آن پرداخته شده مشکل روشنفکران ایرانی است که در بسیاری ازموارد حتی نمی‌توانند همدیگررا قانع کنند و دربیشترموارد بحث‌های آنها به جای رسیدن به نتیجه، تبدیل به یک جدال بزرگ کلامی می‌شود؛ اتفاقی که برای فریدون، دوست شخصیت اصلی نمایش که پناهنده آلمان شده، می‌افتد.

از جمله نکات مثبت این نمایشنامه این است که نه نویسنده نه کارگردان و تماشاگران نمایش، هیچ یک از شخصیت‌های این نمایش را به عنوان مقصر اصلی محکوم نمی‌کنند؛ بلکه در طول نمایش شاهد تحلیل هر یک از شخصیت‌ها هستیم به گونه‌ای که بدون داوری متوجه می‌شویم که چرا پدر حاضر شده که پسرش را در سن بسیار پایین به خارج از کشور بفرستد و چرا رفتار پسر با پدرش سرد است.

مدت زمان این نمایش 110 دقیقه است که بخش عمده نمایش در آلمان و بخش دیگر نیز درایران می‌گذرد و با فلاش بک‌هایی به گذشته همراه است.

طولانی بودن زمان اجرای نمایش وتکرارصحنه‌ها ودیالوگ‌ها ازمهمترین نکاتی است که موجب شده که مخاطب پس از پایان این نمایش احساس رضایتمندی نکند.

تعلیقی که نویسنده و کارگردان درطول نمایش درباره راز ساعت «‌12:33» و لنگه کفش زنگاری و بانوی زنگاری به‌ وجود می‌آورد، درنهایت بی‌پاسخ می‌ماند و درصحنه پایانی نمایش در ایستگاه قطار کارگردان قصد دارد، با حضور بانوی زنگاری پوش بر سر جنازه پدر که اتفاقا ساعت اونیز بر روی 12:33 دقیقه مانده است، نمایش را جمع کند.

نشانه‌هایی که در نهایت حضورشان در نمایش «خدا درآلتونا حرف می‌زند» بی‌ پاسخ می‌ماند.

بهزاد فراهانی، محبوبه بیات، کاظم بلوچی، نقی سیف جمالی، حمید رضا هدایتی، سودابه گودرزی، بیژن زرین، محسن بابایی، مانی قاجار، مجتبی مظفری، سید میثم مطهری، سارا اولیا، افسون دلخواه، ارشیا زرین، داریوش رضایی، آزاد گرجی و محمد ابراهیمیان در این نمایش ایفای نقش می‌کنند.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی