نویسنده معتقد است که طراف ما پر است از محدودیت. این خاصیت زندگی اجتماعی است. رعایت حقوق دیگران برای آدم ها محدودیت می آورد. در واقع در جهان اجتماعی، قوانین ما را محدود می کنند تا هر کاری که می خواهیم، نتوانیم انجام دهیم.
یک- اینکه نتوانی موهایت را بریزی دورت و توی خیابان وقتی باد میآید، بپیچد لایشان؛ اینکه نتوانی با کوله پشتی، تاپ بپوشی، اینکه وقتی موهایت را رنگ می کنی کسی نمی فهمد، اینکه نتوانی رنگارنگ کلاه سرت کنی، اینکه مدل موهایت را تعداد معدودی آدم می بینند؛ اینها یعنی محدودیت.
اینکه در تابستان به خاطر آن همه پارچهای که دورت ریخته، از گرما خفه میشوی؛ اینکه همین پارچهها طوری توی دست و پایت است که توی بی آر تی یا مترو نمیدانی چادرت را جمع کنی یا کیفت را بگیری یا خودت را، اینکه توی باران مثل موش آبکشیده میشوی و وزن لباس هایت چند برابر میشود؛ این یعنی محدودیت.
دو- اینکه به خاطر درس خواندن نتوانی تلویزیون نگاه کنی یا بروی سینما یا بنشینی با خانوادهات به حرف زدن، این یعنی محدودیت. اینکه به خاطر حقوق دیگران، کلی توی صف باایستی و معطل شوی؛ یعنی محدودیت. اینکه برای اینکه چاق نشوی و بعد هم سکته نکنی و بمیری، مجبوری کم غذا بخوری، یعنی محدودیت. اینکه به خاطر اینکه دیگران را آزار ندهی مجبوری یک روز در میان بروی حمام، یعنی محدودیت. اینکه مجبوری توی زندگی کار کنی تا یک لقمه نان دربیاوری و وقتت به کارهای طاقت فرسا می گذرد، یعنی محدودیت. اینکه نتوانی ماشینت را هر جا که می خواهی پارک کنی، یعنی محدودیت.
سوم- اطراف ما پر است از محدودیت. این خاصیت زندگی اجتماعی است. رعایت حقوق دیگران برای آدم ها محدودیت میآورد. در واقع در جهان اجتماعی، قوانین ما را محدود میکنند تا هر کاری که میخواهیم، نتوانیم انجام دهیم. هنجارها و ارزشها هم به صورت نانوشته همین مکانیزم را انجام میدهند و ضمانت اجرایی همه اینها هم اجبار اجتماعی است.
اما این قوانین از کجا میآید؟ در دنیای مدرن قوانین را یک عده آدمی که بهشان میگویند نماینده مردم، می نویسند. یک جورهای غیر مستقیمی – آنها ادعا دارند- مردم مینویسند. یا در واقع اکثریت مردم.
اما در دنیای پیشامدرن، قوانین را پادشاهان تعیین میکردند و مردم هم معمولا از آن پیروی میکردند چون این خاصیت زندگی اجتماعی است و اگر نمیخواستند از آن پیروی کنند، مستلزم از دست دادن امنیتشان بود. همیشه داشتن امنیت عنصر مهمی در تعیین اینکه مردم چه شکل زندگی را انتخاب کنند، بوده است. اما زمان پیامبر- که طبیعتا الگوی زندگی اجتماعی کشور ما است- این قوانین بر اساس قرآن و حرف معصومین، تعیین میشده است.
چهارم- اما اینکه محدودیتهای دین را این روزها خیلی رنگیتر از دیگر محدودیتها میبینیم، شاید به خاطر دنیای جدید باشد وگرنه چرا کسی نمیگوید که من میخواهم ماشینم را اینجا پارک کنم، اختیار ماشینم را دارم و به کسی هم ربطی ندارد. بعد همه بهش جواب میدهند که این قانون است، پس باید رعایت شود.
دنیای جدید، دنیایی است که در آن جدایی دین از حکومت و سکولاریته، تاکید میشود. مفهومی حوزه خصوصی و فردگرایی تئوربزه میشود و همه اینها فکر ما را و ذهن ما را شکل میدهد. گفتمان غالب، گفتمانی است که رد یا قبول محدودیتهای دین را به افراد میسپارد و برای آن هیچ اجبار اجتماعی تعیین نمیکند.
گفتمانی که انسان را ملزم به رعایت قوانین اجتماعی بشری میکند اما درباره ی قوانین الهی، سکوت اختیار کرده است. گفتمانی که ناخودآگاه از طریق فیلمها و محصولات فرهنگیاش تبدیل میشود به اسطورههای ذهن ما و موجب این می شود که محدودیتهای دین را ببینیم و ازشان سوال کنیم.
گفتمان غالب بدون اینکه بفهمیم، پندارههای خود را به ما منتقل کرده و این هر روز در ما تعارض بیشتری نسبت به دین ایجاد میکند. اینکه جلوی آینه باایستیم و چهل و پنج دقیقه وقت، صرف کشیدن خط چشم کنیم، اینکه لباسهایی چنان تنگ بپوشیم که قادر به درست نفس کشیدن نباشیم، اینکه کفشهای وحشتناک پاشنه بلند بپوشیم، اینکه بدبختیها و هزینه عمل زیبایی(!) دماغ را بپذیریم، محدودیت محسوب نمیشود چون گفتمان غالب برای ما این امر را چیزی لذت بخش و مشروع تعریف کرده است.
گفتمانی که دین را تبدیل به یک ابزار برای حفظ انسجام اجتماعی میکند؛ برای دین آن موقعیتی را قائل نیست که در عصر پیامبر وجود داشته است. این میشود که هر روز بیشتر محدودیتهای دین را میبینیم و محدودیتهای قوانین و ارزش های گفتمانهای غالب را نمیبینیم.
پی نوشت: چه طور می توانیم از شر این گفتمان غالب خلاص شویم؟ این سوالی است که همیشه در ذهنم ایجاد می شود.
زهرا خانم ! ایشالا آقا سریعتر تشریف میارن همرو از شر این گفتمان غالب رها میکنند !... اما گذشته از شوخی ،دوست گرامی ، واقعن درک تفاوت ریشه یی بین ’’ محدودیت بر آمده از نقض خشن حقوق و آزادیهای بنیادی بشربه منظور ارعاب و تحکیم سلطه ی سیاسی-اجتماعی یک گروه’’ با ’‘محدودیت منتج از مقررات اجتماعی قرارداد شده توسط نمایندگان منتخب یک جامعه ی دموکراتیک بمنظور رفاه حال آنان’‘، توسط عقل سلیم اینقدر دشوار است ؟!.. .لطفآ فریب ادبیات فاشیستهای شبه- روشنفکر را نخورید هموطن !....امیدوارم از رنج این سوال رهانیده شده باشید .. به هر روی درود بر شما که بجای چماق دست به قلم دارید..
یاس مع الفارق می فرمایید.یعنی داده هایی را که هیچ ربط منطقی به هم ندارند را کنار هم گذاشته و نتیجه غیر منطقی اتخاذ فرموده اید!این شیوه از استدلال شما سفسطه بسیار ضعیفی است که دین را عقب تر می راند.ای کاش به جای قلم فرسایی کمی به ارتباط منطقی اطلاعات تان می پرداختید.
کاش لااقل درباره دسته بندی محدودیت ها یک مقیاس عقلانی در نظر گرفته می شد. ملتمسانه توصیه می کنم حتما قبل از نوشتن درباره یک موضوع ، حتما درباره مبانی فکری و یا معانی لغوی آن مطالعه کنید.
مسخره است ؛ من در یک کشور اروپایی زندگی می کنم و حجاب آزاد است و کسی برای مجبور کردن کسی به کاری فیلسوفانه از گفتمان غالب حرف نمی زند و ایکس را به شقیقه ربط نمی دهد ...!
محدودیت پارک کردن ماشین با محدودیت حجاب فرق می کنه. چه چیزهایی رو با هم مقایسه می کنند بعضی ها!!
شما متوجه تفاوت گفتمان غالب و اجبار نیستی !!!!!
والا من نفهمیدم منظور شما از این همه مطلب چی بود.