نوشته ای از ایثار ابومحبوب در سایت برزخ که نگاهی دارد به بسته شدن تالار مولوی در روز اول تیرماه.
تالار مولوی پلمب شد. این یک خبر تأیید شده است. اما بسته شدن تالار مولوی به دلیل بدحجابی گروهها در حد شایعه باقی مانده است. حتا رئیس تالار مولوی میگوید که بدحجابی از جانب گروهها نبوده و برخی تماشاگران بدحجاب بودهاند.
رئیس جهاد دانشگاهی وقتی در جمع تماشاگران و گروههایی که برای تمرین آمده و پشت درها ماندهاند برای توضیح حاضر میشود، درخواست میکند که صبور باشند و اعلام میکند پلمب شدن آنجا ربطی به «تئاتر» ندارد و یک مسألهی داخلی میان جهاد دانشگاهی و دانشگاه تهران است که به زودی حل خواهد شد.
برخی نیز میگویند به خاطر مشکلات مالیِ جهاد دانشگاهی با دانشگاه تهران است. این نیز محتمل است. میگویند تالار مولوی آسیبپذیرترین بخش جهاد دانشگاهی است. اما، این نیز یک تحلیل تأیید نشده است. تنها بخش تأیید شدهی آن این است که چندیست بودجههای تالار مولوی از سوی وزارت علوم قطع شده است.
در سوی دیگر ماجرا خود «تئاتر» قرار دارد که در غیر سیاسیترین وضعیت ممکن - به واسطهی ساختار و فلسفهی وجودیاش - سیاسیترین هنر ایرانی محسوب میشود. اساساً تئاتر با مشروطهخواهی وارد ایران شد و به عنوان یکی از لوازم تجدد و رشد جامعه، در کنار سوادآموزی به زنان و ایجاد و گسترش خبرنامه و روزنامه از جانب اولین نسل روشنفکران ایرانی پیشنهاد شد.
یعنی تئاتر در ایران یک پیشنهاد سیاسی و تجددخواهانه بوده است و نه یک هنر تزئینی و سرگرم کننده. تالار مولوی خصلت ویژهای در تئاترهای تهران دارد: دانشجویی است. یعنی نزدیکترین ارتباط را با دانشگاه داراست و استادان و دانشجویان تئاتر (به ویژه) دانشجویان در آن به اجرای تئاتر میپرداختهاند.
این که این سالن به قدر کافی در چشم نیست، تبلیغات زیادی روی آن انجام نمیشود، تماشاگراناش اغلب دانشجویان هستند و در کل در حاشیه بودن این سالن، باعث شده برخی کارها بتوانند آنجا اجرا شوند. کارهایی که ممکن نیست جای دیگر بتوانند اجرا شوند. بدون شک، آنچه در این سالن بر صحنه میرفت از چشم رصدکنندگان سانسورچی دور نبوده و نیست. اما آنچه مهم است این است که امکان برخورد با آثار ارائه شده در این مجموعه نیز کم بوده است.
اجرایی که در بهترین حالت روزی 60 مخاطب دارد اگر توقیف شود، خبر توقیفاش را دست کم چند ده هزار نفر میشنوند. خبرگزاریهای داخلی و خارجی روی خبر توقیفاش کار میکنند. بنابراین این احتمال قوت میگیرد که گروهی که بعد از حداکثر یک ماه باید بساطاش را جمع کند و سالن را تحویل دهد شهرت عالمگیری کسب کند. یعنی توقیف اجراها خدمت بزرگتری به گروهها میکند. در حالی که بستن سالن به دلیل بدحجابی در زمانی که هیچ اجرای حساسیتبرانگیزی در آن سالن نیست میتواند یک نهاد پایدار با مخاطب محدود را به راحتی و بدون حساسیت ویژه از میان بردارد.
این اولین بار نیست که تالار مولوی بسته میشود. در یکی از سالهای دور این سالن به خاطر اجرای کاری از علیرضا نادری مورد حملهی گروههای فشار قرار گرفت. آنها سالن را فتح کردند، تئاتریان را از آن بیرون راندند و در صحنهی آن نماز خواندند تا به زعم خود صحنه را از نجاست تئاتریان و کارهایشان پاک و تطهیر کنند.
یکبار هم طبق شنیدهها در یک اجرای دانشجویی به این سالن حمله شد. اما حمله به یک اجرا، ناموفقتر از پلمب کردن به خاطر بدحجابی است. اینجا دیگر ظاهراً مشکل با تئاتر نیست. آنها میگویند «ما با بدحجابی هرجا که باشد برخورد میکنیم» اما در میان سالنهای تئاتر و حتی در دیگر اماکن عمومی مربوط به دانشگاه تهران، آنچه آنان بدحجابی میخوانند بسیار بیشتر از چیزی است که در تالار مولوی ممکن است رخ دهد. پس میتوان هر امکان و دلیلی را ممکن دانست تا بدحجابی. اگرچه هیچکدام از دلایل نیز از یک تحلیل فراتر نمیروند.
بیایید تحلیل واقعی خود را از بدحجابی روشن کنیم. بدحجابی چیزی مربوط به اخلاق و مذهب نیست. یک دلیل سیاسی است برای برخورد، تهدید، اعمال سلطه و حفظ قدرت در عرصههای زندگی. در واقع بدین طریق قدرت هرچه را میخواهد به تعلیق درمیآورد و هرجا که میخواهد خود را نمایندهی وجدان اخلاقی جامعه جا میزند و هر جا میخواهد حضور خود را یادآوری میکند.
بنابراین تعریف بدحجابی یعنی آنچه همواره به آن متهماند و همواره به خاطر آن شایستهی تنبیه هستند. بدحجابی از نظر سیاسی یعنی آنچه همواره برتری حکومت را بر مردماش حفظ میکند. چون مردم مرتکب ازلی گناه ابدی «بدن داشتن» هستند، همیشه شایستهی تنبیه و پلمب شدن بودهاند. اگر تاکنون چنین نشده، نوعی بخشایش در کار بوده است که هر لحظه که قدرت اراده کند، به خاطر مالکیتی که بر این بخشایش دارد میتواند آن را تعلیق کند و مجازاتی را که همواره باید اعمال میشد و به تعویق افتاد بود اعمال کند.
پس تالار مولوی همچون همهی مکانهای عمومی دیگر پیش از این نیز شایستهی تعطیلی بوده است. این امر باعث میشود دیگر دربارهی علل این گونه تعطیلیها و بگیر و ببند ها پرسشی باقی نماند. بدحجابی همان گناه ازلی انسان ایرانی است.