نسخه آرشیو شده

رهنورد «روز وحشت در چشمان  ندا» را نقاشی می‌کند
از میان متن

  • زهرا رهنورد: طبیعی است که رقت، زیبایی و ابهت رفتار، کلام، سخنان و شعارهای مردم شریف و آزادی‌خواه ایران که عمری را در سرکوب گذرانده‌اند، مرا متاثر کرد.
مردمک
یکشنبه ۰۶ تیر ۱۳۸۹ - ۰۵:۳۲ | کد خبر: 53783

زهرا رهنورد به تازگی سه تابلوی هنری به نام‌های «‌روز وحشت در چشمان ندا‌»، «ما بی‌شماریم» و «شهدای عاشورا» را در ارتباط با جنبش سبز نقاشی کرده و قرار است به زودی آنها را منتشر کند.

زهرا رهنورد به تازگی سه تابلوی هنری به نام‌های «‌روز وحشت در چشمان ندا‌»، «ما بی‌شماریم» و «شهدای عاشورا» را در ارتباط با جنبش سبز نقاشی کرده و قرار است به زودی آنها را منتشر کند.

خانم رهنورد، همسر میرحسین موسوی از رهبران معترضان پس از انتخابات، یکی از چهره‌های برجسته جنبش سبز است که در گفت‌وگو با وب سایت جرس ، درباره دغدغه‌های خود در زمینه هنر و آزادی‌طلبی سخن گفته است.

او درباره این‌که چگونه پس از مدت‌ها دوباره به سراغ هنر به‌عنوان دغدغه همیشگی‌اش رفته، گفته است: طبیعی است که رقت، زیبایی و ابهت رفتار، کلام، سخنان و شعارهای مردم شریف و آزادی‌خواه ایران که عمری را در سرکوب گذرانده‌اند، مرا متاثر کرد.

خانم رهنورد می‌گوید: جریان آزادی خواهی نه تنها عقل و خرد و هر فردی را تشویق می‌کند، بلکه عواطف و ذوق‌ها را بر می‌انگیزد. به ویژه برای امثال من که با هنر بزرگ شده‌ام و ترکیب هنر و سیاست را از کودکی در خانواده‌ای که هر یک از افرادش با اندیشه‌ای متفاوت در یک وحدت رفتاری آزادی‌خواهانه در کنار هم زیسته‌اند زندگی کردم و با تجربه چشیده‌ام.

این هنرمند حامی جنبش سبز می‌گوید که با این جنبش «نفس می‌کشم و زندگی می‌کنم» و تبلور تمام آزادی‌طلبی که همه عمر داشته‌ام‌، پس از انقلاب اسلامی در چهره مردمی می‌بینم که در این یک سال در کنارشان زندگی کرده‌ام و با آن‌ها در ایام و مراسم و مناسبت‌ها، گمنام یا شناخته شده حضور داشته‌ام .

زهرا رهنورد درباره آثاری که برای جنبش سبز کشیده، گفت: حاصل آن تاثر، فعلا سه اثر است به نام های «روز وحشت در چشمان ندا» که ترکیبی است از بیان رئالیستی و اکسپرسیونیستی و اثر دیگری به نام «ما بی‌شماریم» که ذکری است از شهدای جنبش سبز با بیان آبستره و ترکیب خط و رنگ و شکل.

خانم رهنورد همچنین مجسمه‌ای با نام «شهدای عاشورا» را نیز خلق کرده که به گفته خودش برگرفته از عناصر عاشورایی است که ترکیب‌بندی جدیدی یافته است.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

بهناز

من نمی فهمم مگر نوشته نشده پیام های حاوی اهانت و کلمات رکیک منتشر نمی شود؟

بهناز | ۱۶ تیر ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۵
hajiagha

در کانادا 17 ساله مشروب و زن بازی و طلاق و فاحشی و بد و بدو بد ...پس کو زندگی زیبا ؟تلوزیون خراب . بیرون خیابان ها خراب تر . زن ها خراب تر از همه . این وعده زندگی بهتر است ؟یا من دیوانه ام یا شما ؟که صد تا شعر را فقط در 3 ماه گفتم ..پس هنوز می فهمم.
چون شما ها نتوانستید بخورید و بچابید و آواره شدید پس مردم ایران باید قربانی حماقت شما شوند ؟
از خودتان بگوئید تا مردم یاد بگیرند .

hajiagha | ۰۹ تیر ۱۳۸۹ - ۲۰:۴۷
hossein

آقا رضای  گی Gay به قول کانادائی ها شما زن و دختر خودتان را بلد نیستید جمع کنید تا چه رسد یک مملکت . مرد می خواهد نه مرد گوشواره دار خجالت بکشید به ایر کبیر و مصدق خیانت کردید بیماران روانی همیشه ناراضی ؟

hossein | ۰۹ تیر ۱۳۸۹ - ۲۰:۳۷
hossein

مقاومت

الله اکبر الله اکبر ...ناگهان صدای مهیب موشک های عراقی نماز جماعت برادران را در هم شکست .به دنبال آن صدای فرمانده بدو گاز زدند بدو ...چند دقیقه بعد همگی در لباس شیمیائی با ماسک های سنگین آزار دهنده در زیر نور ماه و به حالت آماده باش بودیم.
نخل ها نمی گذاشتند گاز شیمیائی به را حتی جابجا شوند. برای همین دویدیم رفتیم بالای ساختمان خرابه از اهالی محلی جنوب. فاصله ما با اروند رود  زیاد نبود و آب باریکه هائی از میان نخلستان ها به اروند رود  متصل بود.
نمی شد کاری کرد باید می ماندیم. دستور بود واحد زرهی لشگر 25 کربلا .تدارکات نزدیک ما بود و تانک های ما و نفربر ها آماده باش کامل. کلاشنکف روسی و چند نارنجک و قمقمه آب و کپسول ساک زد شیمیائی .گاز تو ماسک ها نفوذ کرد ترسیدیم و آمپول زد گاز را نزدیم .عجب کار اشتباهی کردیم.
حالا چشم هایم زیر ماسک می سوخت و نفسم گرفته بود اشهد ..خود را خواندم . خدا یا حلالم کن بنده خوبی نبودم. یکی یکی زمین گیر شدیم .سر درد و اغما...فرمانده ریخت همه مارو تو لند کروز و زدیم عقب برای حمام شیمیائی .
عقب لند کروز ریه هایم را پر هوای تازه کردم. با سرعت می رفت خدایش تویوتا بهترین ماشینه . برای سلامتی ماشین صلوات .
همه خندیدند . حاجی دم مرگ هم ول کن نیستی ها ؟
بچه ها می گفتند حاجی و من هم شکایتی نداشتم.
رسیدیم به قرارگاه عقب و برای حمام شیمیائی بهداری لشگر. یکی یک شرت مامان دوز آستین بلند دادند و رفتیم زیر حمام و با صابون و آب مخصوص خودمان را شستیم . از گاز تاول می ترسیدیم .بد جوری درد داشت پوست آدم تاول میزنه باد میکند می ترکد درد و مرگ.
قربونش برم چقدر بچه های خوب با همین گاز لعنتی شهید شدند.
وسط دوش گرفتن عراق به بهداری حمله هوائی کرد و ما لخت با شرت  مامان دوز فرار برای سنگر گرفتن من که خدایش از خنده مرده بودم همه لخت بدو کی ندو...روحیه دادن به بچه ها خیلی مهم بود .
خلاصه بلا بر طرف شد و پدافند ها خوابیدن و تو بهداری گروه گروه مجروح و بدن های پاره پاره می آید . رفتم جلو دکتر ها چه دلی دارند ؟این گونی برادر فلانی ؟فقط خون و تیکه گوشت . یا حسین غریب.
چشم هایم از سوزش گاز و اشک می سوخت ..
چقدر خون ؟یک کامیون کفش و لباس خونی .تیکه تیکه گوشت آدمی از جنس ما .
بر گشتیم محل نگهبانی و فکر کردم همه چیز به خیر گذشت .روز بعد هنگام گپ زدن با بچه ها به شوخی گفتم چیه زدید تو گودال بابا بزنید بیرون خبری نیست . یک دفعه کسی به من گفت برو ؟الکلی راه آفتادم رفتم تو اتاق بتونی که بمب گرد و غبار و بتون بود که ریخت رو چند تا از بچه ها . زدم بیرون توپ فرانسوی بی صدا بود. در نزدیکی محلی که من ایستاده بودم درخت نخلی که به آن تکیه داده بودم دو قسمت شده بود. چند خراش ساده و حال همگی خوب بود.
یک روز دیگه با نانچیکو داشتم کار رزمی می کردم آخه مسئول ورزش بچه ها هم بودم .نانچیکو افتاد زمین دو لا شدم تا بردارم یک ترکش سرخ داغ اندازه کف دست خورد کنار من رو زمین. واقعا ترس ورم داشت برای اولین بار در زندگی .اگر گرفته بود گردن و سر همه رفته بود.
تو این عقب و جلو رفتن بچه محل شوخ ما فکر کنم رضا بود حافظه من صدمه دیده فراموشی ها و اسم ها مخصوصا توی تانک منفجر شده بود . تانک داغ کرده گلوله توی لوله ترکیده بود...خیلی ها رفتند و بر نگشتند.

hossein | ۰۹ تیر ۱۳۸۹ - ۲۰:۳۰
رضا

@hossein_hajiagha
شما باز امدی ولی بدون خوردن قرصهای اعصابت امدی. کسی که مثل شما مشگل روحی داره دکتر میرود نه به اینترنت.

رضا | ۰۷ تیر ۱۳۸۹ - ۰۴:۱۴
داریوش

واقعا متاسف میشم وقتی نظرات کسانی رو رو میبینم که حتی نمی تونن یک متن بدون بی احترامی و حرفهای رکیک بزنند و اسم خودشون رو می ذارن بافرهنگ و ایرانی و ... تا زمانیکه ما نتونیم همدیگر رو با نظرات متفاوت و در کمال احترام تحمل کنیم اسممون همون بی فرهنگی هست که بقیه به ما میگن.

داریوش | ۰۷ تیر ۱۳۸۹ - ۰۰:۵۸
مهرداد حق شناس

کسی فکر نمی کند ایرانی ها وحشی و دزد و آدم کش هستند! این طایفه حکومتیان و دولت کودتا و شما آشغالهای صد درصد زنا زاده هستید که روی هرچه کثیف و ناپاک تاریخ رو سفید کرده اید....شماها ایرانی نیستید...شماها شیاطین خونخواری هستید که دست همه تان به خون این مردم نجیب ایران آلوده هست...مستقیم یا غیرمستقیم...خدا نیامرزدتان.

مهرداد حق شناس | ۰۶ تیر ۱۳۸۹ - ۲۱:۵۰
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی