نویسنده وبلاگ «ایمایان» در مورد انفجارهای زاهدان مینویسد که جمهوری اسلامی میتوانست با تعلیق اعدام عبدالمالک ریگی از زنده بودن او برای مهار خشونت استفاده کند.
اگر امکان بازاندیشی و تحوّل احکام دینی نبود، اجتهاد بیمعنا میشد. اگر قوانین دینی، احکامی قطعی و ثابت بودند، یکبار برای همیشه میشد آنها را استخراج کرد و دیگران را از طی کردن یک دایره بسته معاف کرد. اجتهاد از زمان پیامبر اسلام آغاز شد که ایشان از برخی اصحاب خود میپرسیدند که مثلاً در فلان موقعیّت چه کردی و تکلیف خود را از کجای کتاب آسمانی فهمیدی؟
جالب اینکه حتّی گاهی اشتباهبودن نظر او را به وی یادآوری نمیکرد تا اهمیّت استنباط شخصی را نامستقیم یادآور شود و این روش در سیره امامان شیعه نیز ادامه پیدا کرد.
وقتی قرآن در توصیف قصاص میگوید که در آن حیات است (بقره، 179)، دستکم میشود دو جور آن را فهمید: یکی اینکه کسی را میکشید تا دیگران بترسند و آدم نکشند. درستی این را یک تحقیق اجتماعی میتواند نشان دهد و برداشت دوّم که معنای این آیه لااقل در صدر اسلام بوده است.
در آن زمان در ازای یک کشته از یک قبیله، مردان همقبیله او به قبیله شخص قاتل حمله میکردند و چند نفر را میکشتند و اینها نیز دست به واکنش میزدند که این زدوخوردها گاهی به جنگهای خونین و طولانی میانجامید.
قانون قصاص - که همراه با دعوت به عفو نیز بود- آمد تا بگوید یک نفر در مقابل یک نفر؛ پس کسی حق ندارد پس از آن دست به کشتار و خونخواهی بزند و این موضوع، حیات دیگر کسانی را که معمولاً پس از یک قتل عمد یا غیرعمد در جریان انتقامگیری دو قبیله کشته میشدند، تضمین میکرد. اینکه حالا مثلاً در جامعه شهری امروز که اصلاً آداب و رسوم قبیلگی در کار نیست، چه چیز مقتضای تضمین حیات به عنوان یک موهبت الهی است، بحث دیگری ست؛ اینجا به مسأله دیگری میخواهم اشاره کنم.
از روز روشنتر بود و هست که ایران مانند عراق آنقدر توانایی امنیّتی ندارد تا بتواند به طور کامل جلوی عملیّات کشتاری خصوصاً انتحاری را بگیرد. ریگی یک وسیله در دست جمهوری اسلامی بود تا بتواند امنیّت را بر مناطق سنّینشین حاکم کند. کافی بود تا روند دادرسی او را عمداً بسیار طولانی میکردند (اتّفاقاً او آنقدر دستهگل به آب داده بود تا محاکمه او خیلی زیاد طول بکشد) و مخفیانه به دارودسته او پیام دهند که حیات او در گرو توقّف عملیّات آنان در ایران است.
اینطور برای سالها میشد جلوی ادامه یافتن کشتار را بگیرند یا لااقل موفّقیّت چنین برنامهای احتمال زیادی داشت و امتحانش بیضرر بود چون ریگی را بیست سال بعد هم میشد اعدام کرد.
امّا متأسّفانه نگاه بسته و رعبافکنانه حاکمیّت باعث آغاز عملیّات انتقامجویانه طرفداران او شد و اوّلین نتیجه آن اعدام، کشته شدن دهها نفر در انفجارهای زاهدان بود.
طبعاً من مدافع ریگی نیستم ولی حالا کسی هست که بپرسد با امکان پیشبینی عملیّات واکنشی جندالله، چه کسانی با واسطه مقدّمات کشتار مردم بیدفاع را فراهم کردند؟ چه چیزی تضمینکننده «حیات» بود، حبس دائمی ریگی و استفاده از او به عنوان ابزاری جهت مهار خشونت یا اعدام او و تحمّل عواقب آن که ممکن است این تازه اوّلین واکنش آنان باشد؟
حکومت ایران بارها تا کنون چنین تجربهای را از سر گذرانده که مهمترین آن، انفجار حرم امام رضا پس از تخریب مسجد فیض مشهد بود، پرسش اینجاست که چند بار باید از یک سوراخ گزیده شد؟
پ. ن: تمام مطالب فوق در صورتیست که وضعیّت فعلی را از دید حاکمیّت «نامطلوب» تلقّی کنیم؛ اگر بنا را بر این بگذاریم که اعدام ریگی با پیشبینی چنین وقایعی، برای تداوم تبلیغات روی تقابل من- دشمن و انحراف اذهان از رخدادهای اعتراضی اجتماعی یکسال اخیر بوده، بحث از اساس تفاوت خواهد کرد.