نسخه آرشیو شده

سلطان، ارمنی کشی و ریدلی اسکات
عکس از مهر
از میان متن

  • دردهای ما مردم کم نیست. اما درمان آن را باید پیدا کرد. باید فکر درمان-یاب داشت و در این مسیر فکرها را تقویت کرد. ما دردها را هم به روشنی نمی‌شناسیم. بخشی از این که به درمان فکر نمی‌کنیم از همین است که نمی‌دانیم به سرطان‌های بدخیم دچاریم. نمی‌دانیم زهر در جام ما ریخته‌اند. این را باید دانست.
مهدی جامی
یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۰:۰۰ | کد خبر: 54782

مهدی جامی، روزنامه‌نگار در یادداشتی که برای مردمک نوشته از تلاش حکومت ایران برای حذف نیروهای موثر در تحولات سیاسی- اجتماعی می‌گوید.

یکم

با وجود خطر بزرگی که گروه‌های پرتکاپو و تجددخواه ایران را تحت سیاست‌های اخیر خامنه‌ای تهدید می‌‌‌‌‌‌کند، ندیده‌ام که کسی به صورت آشکار به این موضوع پرداخته باشد.

اشاره‌هایی در گفت‌وگوها و یادداشت‌ها هست مثل آنچه محسن رنانی گفته بود که در پایان هدفمندسازی یارانه‌ها طبقه متوسطی وجود نخواهد داشت. یا آنچه این روزها جلایی‌پور گفته است که اقشار متوسط تحت حمله اقتدارگرایان اند.

اما تنها کسی که در داخل کشور بروشنی وارد این بحث شده است عباس عبدی است. او در مقاله هشداردهنده ای می‌گوید حذف طبقه متوسط جامعه ممکن نیست. عبدی شرح می‌دهد که گروه‌های اجتماعی دو تقسیم بنیادی افقی و عمودی دارند. افقی مثل نژاد، دین، قومیت، زبان؛ و عمودی مثل سرمایه‌دار، طبقه متوسط، كارگر و كشاورز. 

عبدی استدلال می‌‌‌‌‌‌کند که ممکن است بتوان افراد یک نژاد یا آیین را هدف سیاست حذف قرار داد و مثلا بهایی کشی کرد یا ارمنی کشی راه انداخت «هر چند عملی بغایت ظالمانه است»، اما نمی‌توان طبقه ای را که بر اساس ساختار جامعه شکل گرفته و طیفی از نژاد و آیین و مراتب متفاوت اجتماعی است نابود کرد.

چنین پیداست که در ذهن خامنه‌ای و دستیاران او اراده به حذف چندان شدید است که طبقه متوسط یک طبقه نژادی-آیینی ارزیابی شده است که می توان چشم ها را به روی حذف ظالمانه آنها بست و یکبار برای همیشه از شر آنها نجات یافت. نظام مقدس افراد روشن اندیش و نوخواه و تحول گرای جامعه ایران را مانند سلطان عثمانی که در تعقیب ارامنه افتاد هدف نابودی قرار داده است.

در سال‌های به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد که در واقع سال‌های عریان شدن قدرت سلطان و نیات و اهداف و برنامه های اوست ما شاهد تغییرات وسیع دولتی در ساختارهای اجتماعی و اداری بوده ایم. در یک ساله اخیر این تحولات شاخص تر شده است.

مسئله انتقال نیروهای اداری از تهران مثلا سیاست بلندمدتی را کلید زده است که یادآور کوچاندن اجباری اقوام در دوره رضاشاه است. اگر رضاشاه اقوام ایرانی را از این سوی کشور به سوی دیگر می کوچاند، سلطان/ خلیفه ما قصد آن کرده است تا نظام‌هایی را که در آن گروه‌های طبقه متوسط حضور دارند یا در آنجا دست بالا را دارند به هم بریزد.

تحولاتی که در دانشگاه در حال انجام است به معنای حذف اتوریته مدیران و استادانی است که به نوعی اتوریته دانشگاه به وجود و حضور آنها و کرسی‌های تدریس انها وابسته بوده است. یک گزارش هوشمندانه از سحر فرازمند در باره انتقال عجولانه پژوهشکده باستانشناسی به شیراز هم بخوبی نشان می‌دهد که هدف ریزش نیروهای باستانشناس است. اینکه مدیران نظام سلطانی-خلیفه‌ای می‌گویند هر کس نخواست برود  استعفا کند نشان می‌دهد که هدف در واقع ایجاد وضعیتی است که شما ناچار شوید بگذارید و بروید.

دوم

اعمال سیاست حذف به نحو وسیع در جامعه روزنامه نگاران قابل مشاهده است. سلطان/ خلیفه و دستیاران و دست نشاندگانش‌‌اش تصمیم دارند که نشانی از رسانه و دانشگاه و پژوهش و نشر و هر چه رنگ نوخواهی و نقد دارد باقی نگذارند. حمله آنها به علوم انسانی هم از همین جاست.

رسانه به معنای واقعی بدون علوم انسانی قدم از قدم نمی‌تواند بردارد. رسانه ناظر کار دولت مدرن است و همه دانش‌های یک دولت را در قالب نظارت‌های کارشناسی داراست تا بتواند دولت را قدم به قدم تعقیب کند. اما سیاست‌‌گران حذف به معنای واقعی و عینی کلمه خواستار بازگشت به گذشته‌‌اند. گذشته‌ای که در آن نه رسانه‌ای بود و نه دانشگاهی و نه محل و مرکزی برای نخبگان و فرهیختگان و نوجویان.

هیچ دلیل کلان دیگری نمی‌توان برای خط مشی سیاسی آنها پیدا کرد که تعطیل رسانه‌‌ها و بیکاری وسیع و آوارگی نخبگان و سرمایه‌های روزنامه نگاری ایران را در پی آورده است.ایران تحت زعامت سلطان/خلیفه، سیاست ارمنی کشی روزنامه نگاران را در پیش گرفته است. زمانی دایره حذف کسانی را در بر می‌گرفت که به نوعی با خلیفه مخالفت می‌کردند.

اما اکنون سازمان‌ها و روش‌ها و مفاهیمی که می‌توانند نظارت و نقد را رشد دهند و مخالف و منتقد پرورش دهند هدف قرار گرفته است. بنابرین صرف روزنامه نگار بودن جرم است. صرف تدریس منتقدانه جرم است. نزدیک شدن به حریم دولت و خلیفه برای نظارت و پرسش و پاسخگوسازی نابخشودنی است.

احمدی‌نژاد که سیاست حذف را با نابود کردن سازمان 60 ساله برنامه و بودجه آغاز کرد، و در ان زمان بسیاری را متحیر کرد، گفته است این سازمان نمی گذاشت دستورات من اجرا شود. از نظر او «تصمیم‌گیرنده اصلی در كشور، سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی بود» (+).

اما این اصلی مدرن است. برنامه و بودجه بر اساس مفاهیمی از دولت مدرن کار می کرد که مبنایش شاخص‌ها و آمارها و قوانین بود. برای خلیفه و رئیس دولت اش اینها همه دست و پا گیر است. این مظهر تام و تمام استبداد شرقی است که نهایتا از در مقابله با امر مدرن در می‌آید. زیرا استبداد چنان که محمدرضا نیکفر بدرستی اشاره کرده است (+) خواستار پنهانکاری و پرده نشینی و بستن راه پاسخگویی است.

استبداد، دشمن شفافیت و قانون و شاخص و برنامه و آمار و اندازه گیری است. شاخص و برنامه او را لو می‌دهد؛ او را در مقام پاسخگو می‌نشاند. و این چیزی است که استبداد از آن بیزار است.

سوم

اکنون یکسال است شاهدیم که فوج فوج روزنامه نگاران از کشور بیرون رانده می‌شوند یا در داخل سرکوب و «هتک حرمت» می شوند. من وقتی داستان‌های دردناک روزنامه نگاران بیرون رانده شده را در کردستان و ترکیه می شنوم یا خود مستقیم با آنها در تماس می شوم یاد بدبختی‌های ارامنه عثمانی می افتم. با لحاظ تفاوت‌هایی که صد سال تمدن ایجاد کرده است امروز با معیارهای قرن بیست و یکم ما شاهد همان نسل کشی هستیم که بر ارمنی‌ها رفت در خلافت عثمانی.

این سیاست حذف و نسل کشی و تغییرات اجباری اجتماعی نه تنها از چشم ایرانیان پنهان است که به ستم خوگر شده اند و مسیر سیاست‌ها را تشخیص نمی‌دهند بلکه از چشم جهانیان هم هنوز پنهان است. ایرانیان برآمده از تحولات تجددخواهانه قرن بیستم در آستانه نابودی‌اند و میان قیچی تجددستیزی سلطان/خلیفه و سیاست تحریم و تقلیل مسائل ایران به برنامه هسته ای گرفتارند.

جنگ هم در آستان است. جنگ، تغییر مهمی در ویژگی‌های مسلط بر جامعه استبدادزده ایرانی نمی‌دهد، اما جامعه تجددخواه ایران را به سال صفر بر می‌گرداند. جنگ از همه بیشتر راه را برای حذف نیروهای تحول خواه باز خواهد کرد. اینجا هم از ایران صدایی شنیده نمی‌‌شود. اپوزیسیون هم هنوز گیج است اگر خواب نباشد.

راه چاره چیست؟ راه چاره ادامه ساختارهای تحول خواه است ولو به صورت گلخانه ای. باید دانشگاه‌های آنلاین و تلویزیونی درست کرد. باید رسانه‌‌های آنلاین و تلویزیونی درست کرد. باید سیاست نسل کشی خلیفه و اعوان و انصارش را عریان کرد. باید مهاجران فرهیخته و نخبه را نگذاشت در انزوای افسردگی بمانند. باید برای ایشان کاری که در خور آنها باشد فراهم کرد. باید روزهای زندگی ایشان را ثبت کرد.

من به دوستی از رانده شدگان که به پاریس رسیده است پیشنهاد کردم وبلاگ گروهی راه بیندازید. از مصایب و سوانح احوال خود که چه بسا از دست هموطنان خارج نشین است بگویید و بنویسید. تاریخ این قتل عام را همه جانبه باید ثبت کرد.

چهارم

روز 24 جولای از پیش با دوستان صحبت کرده بودیم که در باره رسانه حرف بزنیم. در باره این قتل عام. در باره اینکه چه نوع رسانه‌ای مناسب امروز ایران است تا صدای همه مردم باشد.

ریدلی اسکات دعوت کرده بود که مردم جهان با هر زبانی که می‌خواهند زندگی خود را ثبت کنند. ما هم اماده شده بودیم از زندگی به تاراج رفته خود حرف بزنیم و از ایده‌هایی که برای رساندن صدای خود به دنیا داریم. شب قبل از روز موعود دوستی خبر داد که ایرانی‌ها چه در داخل ایران و چه خارج، از این فرصت محروم اند. نخست باور نکردم. اما درست بود. مردم ایران و سوریه و کره شمالی و کجا و کجا حق نداشتند زندگی شان را تصویر کنند چون کشورشان در تحریم است! یعنی ما مردم، تحت دو نوع نظام تبعیض قرار گرفتیم. تبعیض ناشی از تعقیب خلیفه و تبعیض ناشی از تحریم آمریکا.

دردهای ما مردم کم نیست. اما درمان آن را باید پیدا کرد. باید فکر درمان-یاب داشت و در این مسیر فکرها را تقویت کرد. ما دردها را هم به روشنی نمی‌شناسیم. بخشی از این که به درمان فکر نمی‌کنیم از همین است که نمی‌دانیم به سرطان‌های بدخیم دچاریم. نمی‌دانیم زهر در جام ما ریخته‌اند. این را باید دانست.

این حداقل شناختی است که باید به دست آوریم. اما پس از آن باید راه درمان برویم. هیچ راه دیگری به مقصد نمی رسد. درد از ماست. درمان هم از ما.

این یادداشت را به عنوان مقدمه ای بر فیلم 24 جولای شروع کردم که تصویر فشرده‌ای از بحث گروهی از ما روزنامه نگاران و رانده‌شدگان است در باره تحریم و رسانه آینده.

دامن سخن فراخ تر شد از آنچه فکر می‌کردم. می توانید آن را به تنهایی بخوانید می‌توانید فیلم را هم ببینید (که چیزی کمتر از 15 دقیقه است).

در این فیلم سعی کرده‌ایم مقدمه مدلی تلویزیونی را بگذاریم برای بحثی که در آن شرکت کنندگان هم بحث می کنند هم فیلم می‌گیرند. هم نویسنده‌اند هم بازیگرند و هم کارگردان. این تجربه اول است. بی هیچ ادعایی. اگر پژواکی از این صدا شنیده شود به آنچه می‌خواسته ایم رسیده ایم. کارهای دیگر در راه است. این قدم اول است: یک روز با ریدلی اسکات؛ کسی که ما را تحریم کرد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

mazar

As tensions in Europe increased to the point of the Second World War, another war was raging beneath the surface, behind foreign viewers. Not only did Hitler and Nazi Germany started an unprovoked war that killed more than 50 million soldiers, but also exterminated millions of innocent people solely because of their religion. The Holocaust began in 1933, reached its peak during the Second World War and ended the war in 1945. Hitler used the Holocaust as a mechanism to purge the German state of any person under (especially those of Jewish heritage) that could be of any threat to the superior Aryan race.
jogos de carros

mazar | ۰۴ آبان ۱۳۹۰ - ۲۰:۵۶
Eula35Gallagher

The job for writers service would not work out the problems, thence, tha’s possible to get great information connecting to this post.

Eula35Gallagher | ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ - ۰۵:۱۹
Walsh34Paige

Thanks a lot for your superior text just about this post! If students are willing to buy essays or custom essays opt for very good writing services. This is the good way to the success!

Walsh34Paige | ۱۱ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۱:۴۳
BergMARISOL31

The essay buying service will use your cool release for a further development, just because different students usually seek the paper writer essay of great quality.

BergMARISOL31 | ۲۰ مرداد ۱۳۹۰ - ۲۳:۵۳
KristinBROWNING

When you use the buy a custom essay service, you do not spend your cash. Furthermore, you build your career, ordering custom research papers.

KristinBROWNING | ۲۰ مرداد ۱۳۹۰ - ۲۳:۱۸
WandaBLAIR

Following my monitoring, thousands of people all over the world receive the personal loans at good creditors. Thence, there’s a good chance to receive a credit loan in all countries.

WandaBLAIR | ۱۸ مرداد ۱۳۹۰ - ۲۱:۴۳
Khadang

سهند جان، زلفش يهو قلقلکت نده، مواظب باش... از بس بیراهه گفتی، بهت راحت ميشه دست انداخت داداش

Khadang | ۲۸ مهر ۱۳۸۹ - ۲۱:۲۵
خدنگ

سهند، چه چرند گفتی و چه پرندی پراندی. مهدی جامی از بزرگواران خبرنگاری پارسی است که به زودی پوزۀ دشمنان سرزمين ما، از جمله پان ترک های نگون بخت را، به خاک خواهد ماليد. حالا بشين و تماشا کن... يا تماشا کنيم

خدنگ | ۲۸ مهر ۱۳۸۹ - ۲۱:۲۲
سهند

بخش پنجم:\n\nقتل عام مردم اورمیه،خوی و سلماس توسط ارامنه \nhttp://www.shafighi.ir/forum/showthread.php?17478-قتل-عام-مردم-اورمیه،خوی-و-سلماس-توسط-ارامنه&s=72b553b66b1bc073db7cc68e6e8a1c67&p=31865#post31865\nArmenian-Nazi Collaboration \nhttp://www.tallarmeniantale.com/Nazi-Collaboration.htm\nThe Nazis and Their Armenian Supporters\nhttp://www.tallarmeniantale.com/nazi-armenian-weems.htm\nAryan Roots Save Armenians from Nazi Extermination\nhttp://forum.hyeclub.com/showthread.php?t=7714\nNazi-Armenians Helped Hitler Exterminate Jews\n\nhttp://armenians-1915.blogspot.com/2006/10/1139-nazi-armenians-helped-hitler.html

سهند | ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۲:۰۸
سهند

بخش چهارم:\nاولین شلیک ( افسانه نسل کشی ارمنی )  \nپروفسور جاستین مک کآرتی\n\nhttp://www.gunaz.tv/per/14/articleCat/1/articleID/1766.html/inner/1\nBernard Lewis Speaking on Armenian A\nhttp://www.youtube.com/watch?v=qG70UWESfu4\n\nارامنه افراطي(داشناکها) و موضوع قتل عام\nhttp://www.koroghlu.blogspot.com/\nتحریف تاریخ مسئله تازه ای نیست\nhttp://fa.shahrvand.com/2008-07-14-20-49-09/2008-07-24-20-20-26/670-2008-08-22-01-59-20\n24 آوریل و مسئله‌ى “نسل کشی” ارمنى\n ( علی قره‌جه‌لو‌- تورنتو (\nhttp://www.achiq.org/yazi/Ermeni.htm

سهند | ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۲:۰۶
سهند

بخش سوم:\nاعترافات صریح وتکاندهنده بخود بیایند.\nیکی‌ از شعرا و نویسندگان مشهور ارمنی به نام زوری بالایان در کتابی‌ تحت عنوان ؛احیا دوباره روحمان؛ از قتل عام خوجالی در تاریخ ۲۶ فوریه ۱۹۹۲ که خود نیز در آن شرکت داشته چنین مینویسد:\nبا خاچاتوریان به خانه ای که تصرف کرده بودیم وارد و کودک ۱۳ ساله تورکی رادیدیم که توسط سربازان ارمنی به پنجره اتاق میخکوب شده بود خاچاتوریان برای اینکه جلوی گریه و فریادهای کودک را بگیرد پستان بریده شده مادرش را به زور در دهان وی فرو برد بعد از آن من پوست سر و سینه و شکم کودک را کنده و تایم گرفتم کودک در عرض هفت دقیقه بر اثر شدت خونریزی جان داد و من با این عمل دچار شادی و شعف زاید الوصفی شدم و تمام روحم سر شار از غرور گردید.\nخاچاتوریان جسد کودک را تکه تکه کرده و در مقابل سگهایی که از نژاد خود ترکها هستند انداخت!شب همانروز این کار را با سه کودک دیگر ترک تکرار کردیم `بدین شکل من به وظیفه خود به عنوان یک ارمنی عمل کرده و یقین دارم که که تمامی‌ ارامنه به ما و کارهایمان افتخار خواهند کرد.\nزوری بالایان - از کتاب احیا دوباره روحمان- چاپ شده در صفحه ۲۶۰ تا ۲۶۲ نشریه وانادزور بتاریخ ۱۹۹۶.\nعلاوه بر این نویسنده و روزنامه نگار دیگر ارمنی به نام دیوید خردیان که اکنون ساکن لبنان می‌باشد در لابلای صفحات ۱۹ تا ۷۶ کتابی تحت عنوان’’ در راه صلیب’’ از مصیبتهای وارد به اهالی خوجالی در طی‌ قتل عام آنها توسط ارامنه به عنوان افتخار ارامنه یاد کرده و در صفحهٔ ۲۶ آن نوشته است:در یک صبح سرد در نزدیکیهای داش بولاق مجبور شدیم برای عبور از یک باتلاق از اجساد پلی‌ برای عبور بسازیم ‘’پود پول کوویک اوهانیان ‘’ وقتی‌ ترس مرا در عبور از روی اجساد دید و اشاره کرده وگفت نترس حرکت کن و من پایم را روی جسد دختری ۹ تا ۱۱ ساله گذاشته و شروع به حرکت نمودم.پاهایم وتمام شلوارم غرق خون شده بود. بدین شکل ما از روی اجساد ۱۲۰۰ نفر که پلی‌ برای ما شده بودند گذشتیم.\nدر صفحهٔ۶۲ و ۶۳ ‘’ مارتین ۲’’ از یک گروه ارمنی به نام کافلان که وظیفه سوزاندن اجساد را بر عهده داشتند نام برده شده و در ادامه آمده است: ۲۰۰۰ نفر از منگولهای پست(تورکها) در یک کیلومتری خوجالی سوزانده شد .در آخرین ماشینی که برای سوزاندن حمل میکردند من دختری ۱۰ ساله را دیدم که علیرغم زخمهای زیاد در ناحیه سر و دست وسرما و گرسنگی همچنان زنده بود و به سختی نفس می‌کشید ;دخترک به من نگاه میکرد و من هیچگاه چشمها ی آن دختر ۱۰ ساله را که با مرگ دست و پنجه نرم میکرد را فراموش نخواهم کرد `سربازی به نام تیکرانیان گوشهای دخترک را گرفت و او را کشان کشان به داخل اجسادی انداخت که قرار بود سوزانده شوند سپس مواد آتش زا بر روی آنها ریخته و اجساد راآتش زدند’ صدای نالهٔ و فریاد کسانی‌ که هنوز زنده بودند از میان آتش به گوش میرسید.

سهند | ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۲:۰۴
سهند

بخش دوم:اقای چامی عزیز: وودی الن  به شوخی گفته بود که مغز من دومین عضو اساسی بدنم است که من فکر می کنم در مورد شما باید صحت داشته باشد.  گاهگاهی استفاده از مغز و منطق و  استفاده از شک  به سلامت تان اسیبی نمی رساند.\n من در زیر آدرس  نوشته هایی که به ادعا های  جعلی ارامنه پاسخ داده شده است را برایتان  درج می کنم که اگر بعد از ارایش و  ساخت فیلم های کودکانه و خنده دار فرصتی برایتان باقی ماند  مطالعه اش کنید هر چند معتقد هستم که رابطه شما با حقیقت مانند رابطه جن با بسم الله است.\n\n قبل از درج ادرس ها بخشی از کتابی که توسط روزنامه نگار و شاعر—به نازم به روح ظریف همچو شا عری—- نوشته شده است و در آن با اب و تاب جنایات خود و رفقایش  در بخش اشغالی خاک اذربایجان را شرح داده اند را برایتان درج می کنم که اگر وجدانتان نخوابیده باشد کمی بیدار شود. این جنایات همین  یکی دو دهه پیش اتفاق افتاده است که  مصداق مشت نمونه خروار است می تواند حدس زد که این جانیان چه جنایت هایی در یه قرن پیش انجام داده اند.

سهند | ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۲:۰۲
سهند

بخش اول: مهدی جامی فرزند خلف شعوبیه:\n\n روان درمانگر های خانواده به این امر واقف هستند که ناهنجاری  های روحی کودکان ریشه در معصلات حل نشده خانواده  شان دارد که در وسط این نا هتجاری ها  حتما دروغی یا دورغ هایی نهفته است. این دروغ ها با دقت خیلی باور نکردنی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و در نسل های بعدی یقه یکی  را چسبده و قربانی اش می کند.  زبان شناسان  و روانکاوان و متفکرین و فیلسوفان مدرن معتقد هستند که همانطوریکه والدین ÷ن های خود  را به کودکانشان  منتقل می کنند همانگونه  هم واحد های فرهنگی شان را نیز منتقل می کنند. ریجارد داوکینز زیست شناس  معروف انگلیسی به این واحد های فرهنگی—نمادین—میم نام نهاده اند که بر وزن ÷ن زیستی است. پروفسور چارلز شپردسون در کتاب  نشانه های حیاتی. طبیعت فرهنگ و روانکاوی—- Charles Shepherdson, Vital Signs, Nature, Cultue, Psychoanalysis هم اینگونه واحد ها ی فرهنگی را وراثت نمادین symbolic inheritance نام نهاده اند.\n\n ما میدانیم که خطه خراسان جولانگاه شعوبیه  مرکز توطئه و جعل اسناد بر علیه دین اسلام  و کارخانه تولیدات  جعلی رنگارنگ بوده است. این خطه از آن زمان به یکی از پایگاه های دشمن مردم در منطقه تبدیل شده است که از قرن ها پیش دروغ های ساختگی و جعلیات اش را مانند زهری کشنده بر رگ  مردم ایران و منطقه مخصوصا مردم  خودخطه خراسان تزریق کرده و می کند. اقای مهدی جامی که اهل این خطه هستند بیشتر از دیگران سهمیه خودش از اینهمه دروغ ها را دریافت کرده اند و به همین خاطر هم مانند  اسفنجی دروغ های دور و برش را جذب می کنند.  این فرد از بسکه با دروغ بزرگ شده و همدم بوده اند اگر هم دروغی  دور و برش نباشد برای ادامه حیات شان حتما دروغی را اختراع خواهند کرد.\n\n من سال ها است که این شخص را می شناسم که در اینهمه مدت به اندازه نخودی هم بر دانش اش اضافه نشده است. نمونه اش همین فیلم کودکانه که وقت خود و  چندین فرد را  تلف کرده اند که آدمی خجالت می کشد که به  دانش آموز دبستانی هم نشان اش دهد. آنوقت ادعای مورخ بودن هم می کنند. ایشان چنان ضد تورک هستند که سال ها پیش وقتی خانمی از سفرش در ترکیه بخوبی یاد کرده  و با ایران مقایسه اش کرده بود ایشان اعتراض کرده بودند که چرا ایران را با ترکیه مقایسه می کنند.\n\n این اقا که  احتمالا در هر روز  چند ساعتی در جلوی آئینه به ارایش زلف هایش مشغول اند بهتر است که بجای ارایش ما.... تحت مبارکشان را بر صندلی نهاده و کمی مطالعه کنند و هر خبر روزنامه ای و ادعای جعلی را قبول نکنند. ایشان  دراین شاهکارشان بار ها به مظلومیت و ” قتل عام” ارامنه اشاره کرده اند که نشان می دهد که این اقا  حتی جزوه  یک صفحه ای هم در رد ادعا های جعلی  جانیان ارامنه نخوانده اند. البته اقای جامی از یک وجدان بخصوصی بر خوردارند که اگر در زیر بغلی قرآن و در زیر بغل دیگری شاهنامه فردوسی  که  این دو  اثر مانند الکترون و پوزیترون همدیگر را خنثی می کنند را تلو تلو خوران حمل کنند دچار عذاب وجدان نمی شوند.

سهند | ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۲:۰۰
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی