نویسنده وبلاگ لویاتان عقیده دارد کاری که هم اکنون جنبش سبز باید انجام دهد، تشکیل کمیتهای است برای برنامهریزی و طراحی در خصوص جنگ احتمالی علیه ایران و مشخص کردن تکلیف جنبش سبز با گروههایی که در خارج از ایران استقرار دارند
اگر حمله نظامی به ایران روی دهد، تمامی قواعد حاکم بر گفتمان و تغییر سیاسی هم عوض میشود؛ این گونه نیست که با همین شرایط، جابجایی صورت گیرد.
این نوشته نه تشویقی است به حمله نظامی و نه مخالفتی است با آن. قرار هم نیست ابعاد جنگ را بررسی کند چون این کار به دادههای زیادی نیاز دارد. اما مهم، گفتمانی است که برای تغییر سیاسی نیاز دارد.
میرحسین موسوی به تازگی گفته است: «جنبش سبز اول باید زنده باشد تا بعد بتواند کار کند….جنبش سبز نباید کاری کند که مورد مخالفت یکپارچه نیروهای نظامی و انتظامی قرار گیرد….و جنبش سبز به هر قیمتی نمیخواهد پیروز شود.»
همین سه گفته میرحسین نیازمند بحث و گفت و گو است که باشد در فرصتی دیگر. اما به موازات خشونتهای بیشتر نظام جمهوری اسلامی، چرخشها به سمت حمایت از اقدامات نظامی هم بیشتر میشود.
مشکل اقدام نظامی در اینجاست که فارغ از تبعات استراتژیک و امنیتی آن، پارادایم تغییر سیاست را عوض میکند.
اگر حالا بحث از جنبش سبز و رای دزدیده شده و انتخابات به سرقت رفته و دولت نامشروع دهم و بازگشت به قانون است، پس از آن این گونه نخواهد بود. الان گفتمان، تغییر سیاسی درون نظام است.
اگر به تبع اقدام نظامی قرار باشد سیاست تغییر کند، آن زمان دیگر همین گفتمان بر آن حاکم نخواهد بود. گروههایی مانند سلطنتطلبها، مجاهدین خلق و دیگر گروههای مخالف خارج از نظام و خارج از ایران هم درون آن شده و از آن سهم خواهند خواست.
بحث من این نیست که اینها حق دارند یا ندارند یا سهمی خواهند داشت یا نه، اما به هر حال اگر با اقدام نظامی نظام سرنگون شود، همه اینها سهم خواهی خواهند کرد. آن زمان دیگر کاریزما و طرفداری کروبی و موسوی یا حسن خمینی نه تنها کافی نیست که به تداخل منافع منتهی میشود و سخت بتوان گفت چه میشود، اما این گونه که الان هست، نخواهد بود.
شاید آن بخش گفتههای موسوی و این که «جنبش سبز به هرقیمتی نمیخواهد پیروز شود» بازگشت به همین مطلب باشد.
بهترین کاری که الان جنبش سبز یا موسوی یا کروبی یا هرکس دیگری باید انجام دهد، تشکیل کمیتهای است برای برنامهریزی و طراحی.
اگر از جنبش سبز دارد طرفداری میشود، این طرفداری لله نیست و خواستههایی در پس آن مطرح است. پس باید حلقه اصلی جنبش سبز، برنامهها و اهداف را مشخص اعلام کند. دیگر در این مقطع، کلیگویی جوابگو نیست.
این که میخواهیم قانون حاکم باشد یا آزادی سیاسی و مطبوعات داشته باشیم، باید آنچه این جنبش به دنبال آن است را مشخص کند. اگر هم مشخص نکند، باید بر آن فشار آورد تا آن را مشخص کند. برای این که نمیشود موقع مبارزه همه با هم باشند، وقتی پیروز شدند رو در روی هم قرار گیرند و یکدیگر را بدرند.
جنبش سبز باید بگوید دنبال چیست، تا چه حد با آزادی گفت و گو و مطبوعات و ادیان موافقت میکند. باید تکلیف خود را با خیلی از گروهها و جریانها مشخص کند و به یک همکاری اساسی برسد.
اگر هم از آن سرباز زند، این بقیه هستند که باید با سران جنبش سبز سنگهای خود را وابکنند و بگویند چقدر میتوانند با هم همکاری کنند. حرکتهای کلی گویانه اگر هم موفق باشد، گذار از دوران بد و ورود به دوران بدتر خواهد بود.
من جنبش سبز را ادامه دوم خرداد میدونم وازاین زاویه است که به معضلات پیش رو مینگرم . \nبه نظر من شعار اصلی وعملکرد بعدی خاتمی حرکت درجهت نهادینه کردن قانون اساسی درکشور بود . اگر به گفتار رهبران جبنش سبز مثل موسوی ؛ خاتمی وکروبی دقت شود بیشتر تاکیدشان روی قانون اساسی واجرای تام وتمام ان است . واز این زوایه است که موسوی میگوید ما خواهان پیروزی بهر قیمت نیستیم ویا باید قدرت را مــــــــــــــــــــــــــــــهار کنیم . از چه طریق حتما قانون اساسی . \nواقعیت اینست که هیچ انقلابی تقریبا درهیچ کجا به پیروز ی نرسیده است وتمام کشور هائی که به ازادی ودمکراسی دست یافته اند از طریق محدود کردن قدرت بوده است . هرانقلابی پس از پیروزی به قول شما “وقتی پیروز شدند رو در روی هم قرار گیرند و یکدیگر را بدرند.” این اتفاقی است که درتمام انقلابات افتاده است وبهترین شاهد این مدعا انقلاب 57خودمان که بلافاصله پس از پیروزی تمامی گروها سرکوب شدند . این ربطی به صداقت ونیت خیرخواهانه وصفت خوب انسانی هم ندارد . این خصلت انقلاب است وهرگروه دیگر هم پیروز میشد همین راه را میرفت . \nبهرحال من اینگونه میاندیشم ودفاعم از جنبش سبز نیز ازاین دیدگاه است و خوب میدانم که جنبش سبز محل تجمع همه گروهای گوناگون اجتماعی از سلطلنت تا مجاهد وفدائی تشکیل میدهند ولی اکثر انان طرفداران خاتمی ومیرحسین وکروبی تشکیل میدهند . با احترام ومهر بشما