جیمز فالو، روزنامهنگار حوزه ملی ماهنامه معتبر آتلانتیک در یاداشتی به تحلیل سیاست رسانههای آمریکایی و مشخصا همین مجله درباره حمله نظامی احتمالی به ایران پرداخته است تا ببیند که این گزارشها، جنگطلبانهاند یا در مخالفت با این حمله احتمالی.
جیمز فالو، روزنامهنگار حوزه ملی ماهنامه معتبر آتلانتیک در یاداشتی به تحلیل سیاست رسانههای آمریکایی و مشخصا همین مجله درباره حمله نظامی احتمالی به ایران پرداخته است تا ببیند که این گزارشها، جنگطلبانهاند یا در مخالفت با این حمله احتمالی.
جیمز فالو درآغاز یادداشت خود به گزارش جفری گلدبرگ درمورد آمادگی اسرائیل برای حمله به ایران و موضعگیری آمریکا درقبال آن اشاره میکند که مورد توجه بسیاری از خوانندگان قرار گزفته بود.
به اعتقاد نویسنده آتلانتیک، خواندن آن گزارش بسیار باارزش بوده است چرا که به ارزیابی رفتار اسرائیل، آمریکا و ایران و چرایی آن پرداخته بود.
جیمز فالو نوشته است که گزارش جفری گلدبرگ، شواهد ارزشمندی را دررابطه با فشار زیاد بر این دولتها ـ حداقل در مورد آمریکا و اسرائیل نشان داده است.
جیمز فالو، رویکرد ماهنامه آتلانتیک را از دو زاویه نگاه میکند:
1) او میپرسد که آیا یادداشت گلدبرگ جنگطلبانه است؟ یا ظرافت بیشتری را در خود دارد، آیا چشمانداز موقعیت مردم و سیاستمداران آمریکایی را درصورت حمله به ایران بررسی کرده است؟ به اعتقاد بسیاری از خوانندگان، این یادداشت چنین هدفی داشته است.
به اعتقاد جیمز فالو، کسانی که آن یادداشت را به عنوان موضوعی برای جنگ با ایران خواندهاند، عمدتاً به جنگ پیشین واکنش نشان دادهاند.
نویسنده ماهنامه آتلانتیک نوشته است که جفری گلدبرگ یکی از بزرگترین طرفداران حمله به عراق بوده است، و کسانی که با او درمورد جنگ همعقیده نیستند در بسیاری موارد فرض کردهاند که او درحال تلاش برای آغاز جنگی دیگر است.
به عقیده نویسنده، این یادداشت پاسخی به نام یک نفر بود تا یک بحث عمومی. چراکه اگر نویسنده آن یادداشت، کسی بود که با جنگ قبلی مخالفت میکرد و در مورد جنگ درپیش رو نیز مردد میبود، همان جملات و همان استدلالها به شکل دیگر تفسیر میشدند. در این صورت اگر یادداشت را بار دیگر خط به خط بخوانیم، متوجه چشمانداز گزارشی آن خواهیم شد: این همان چیزی است که به نظر میرسد مقامات اسرائیلی فکر میکنند، این همان چیزی ایت که احتمالاً مقامات آمریکایی واکنش نشان خواهند داد و اینکه مقامات اسرائیلی چه واکنشی به واکنش آمریکا نشان خواهند داد.
در ادامه، نویسنده یادداشت، خوانش بالقوه و اشتباه از یادداشت مورد نظر را در هر دو سو ذکر میکند.
علاوه بر آن، به جای حدس زدن درباره رویکرد سیاسی جفری گلدبرگ، اظهارات صریح و روشن او را میتوان در یادداشت یدیگر خواند. گلدبرگ معتقد است که تنها یک نتیجه مطلوب وجود دارد ـ موفقیت طرح اوباما با ترکیبی از فشارها، تهدیدها و مشوقها به ایران برای تغییر دادن مسیر خود. به اعتقاد گلدبرگ، اگر این راهها نتیجه ندهد، چارهای جز انتخاب همان مسیر بد نخواهد بود، و تنها در صورتی که هیچ راهی باقی نماند باید به انتخاب گزینه نظامی فکر کرد.
جیمز فالو تاکید میکند که به یادداشت گلدبرگ به دلیل موفقیت و سهمی که دارد نگاه شود و توجه عمیق او به اقدام نظامی علیه ایران محاسن خود را نیز دارد.
جیمز فالو از زاویه دیگر به یادداشت نگاه میکند و مینویسد:
2) یادداشت گلدبرگ چه ارتباطی با نوشتههای دیگر مجله حول این موضوع دارد؟ فالو پیشنهاد میکند که به منظور درک بهتر یادداشت گلدبرگ و نوشتههای بعدی آن، یادداشت رابرت کاپلان درمورد این موضوع خوانده شود.
کاپلان در یادداشتی با عنوان «زندگی با ایران هستهای» درمورد راههای بازدارنده ایران هستهای نوشته است.
جیمز فالو به یادداشت دیگر ماهنامه آتلانتیک درمورد اقدام نظامی علیه ایران که در سال 2004 نوشته شده است، اشاره کرده و مینویسد که نویسنده آن «بازی جنگ» را در عرصه عمل پیاده کرده و خواسته بود که تاسیسات هستهای ایران از کار بیفتند. یادداشت نتیجهگیری کرده بود که چون تاسیسات هستهای ایران پراکنده هستند، حمله هوایی برای از بین بردن آنها کفایت نخواهد کرد. و درنتیجه این حمله، ایرانیان در پشت دولت خود متحد شده و به سمت قدرت هستهای شدن پیش خواهند رفت.
در آن یادداشت آورده شده بود که حتا اگر اسرائیل به خودی خود حمله کند، بازهم آمریکا سرزنش خواهد شد.
جیمز فالو مینویسد که چطور میتوان این دو یادداشت را با هم مطابقت داد؟ آنها توسط دو فرد مختلف نوشته شدهاند، مجله درنظر دارد که نظرات مختلف را در خود منعکس کند، زمان زیادی از آن یادداشت گذشته است و شرایط هم تغییر کرده است.
جفری گلدبرگ در بخش پایانی یادداشت خود درباره چالشها و شکستهای احتمالی تلاش نظامی برای از بین بردن تاسیسات هستهای ایران، بهویژه توسط اسرایئل نوشته است.
جیمز فالو یادآور میشود که این مسائل با استدلالی که او پنج سال پیش در یادداشتی آورده، همراهی میکند.
نویسنده ماهنامه اتلانتیک نوشته بود: «نکته مهمتر اینجاست که اسرائیلیها ادعا میکنند، مناخین بگین، نخست وزیر اسرائیل در سالهای 1977 تا 1983، حمله به تنها رآکتور اتمی عراق، اوسیراک را در سال 1981 ترتیب داد چرا که عقیده داشت حداقل میتواند برنامه هستهای عراق برای یک سال هم که شده، به تاخیر بیندازد. برخی از مقامات اسرائیلی امروزه میگویند که حمله به تاسیسات هستهای ایران به همین ترتیب ارزسمند خواهد بود، اگر فقط برنامه هستهای ایران را یک سال عقب بیندازد. این موضوع قطعاً به نظر من واجد هیچ ارزشی نیست.»
جیمز فالو ادامه میدهد که اختلاف نظر با جفری گلدبرگ درمورد ایران به این جمله برمیگردد: «شک دارم که بیعملی ارزشمندتر از هرگونه عمل باشد، اما اطمینان دارم که خلاف آن به همان اندازه میتواند درست باشد.»
نویسنده آتلانتیک نوشته است: با او موافقم که همه ما در بیخبری عمل میکنیم. اما غریزه من به من میگوید که در هر روزی، ارزش عمل ـ دستور حمله ـ «احتمالاً» باارزشتر از بیعملی خواهد بود. تفاوت بزرگ آن هم در قابلیت برگشتپذیری آن است. اگر امروز حملهای را ترتیب ندهید، فردا میتوانید نظرتان را تغییر دهید. اما اگر روزی حمله صورت گیرد، برای دههها امکان تصمیمگیری از شما سلب خواهد شد. ( پس از گذشت 10 سال از تصمیم بوش مبنی بر حمله به عراق، هنوز هم سربازان ما در آنجا حضور دارند، چرا که بوش نمیتوانست بیشتر از این برای آغاز جنگ انتظار بکشد.)
جیمز فالو مینویسد که تاریخ، نمونههای فراوانی از هردو نوع هزینه را به ما نشان میدهد ـ بیش از حد شتابزده عمل کردن و بیش از حد تاخیر کردن در تصمیمگیری.
هیچکس نمیتواند کاملاً حق به جانب اظهار کند که ایران بدون هشدارها میتواند به بمب هستهای دست یابد. جیمز فالو تاکید میکند که باید به زمان به عنوان یک دارای برای خودمان نگاه کنیم. آن به ما روز دیگری ـ ماه یا سال ـ را برای افزایش فشارها یا ارائه مشوقها درجهت ضعیف ساختن حکومت ایران و فرصت بیشتر به ایالات متحده برای اتخاذ تصمیم درست اهدا میکند.
نویسنده ماهنامه آتلانتیک در پایان با اشاره به یادداشت جفری گلدبرگ، آن را یادداشتی هوشمندانه درجهت اجرای همین سیاست بر میشمرد.