مجله فوربس، در یادداشتی به تحلیل دو مقاله آخر ماهنامه آتلانتیک و ارتباط آن با جنگ و واکنش چین درصورت اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران پرداخته است.
مجله فوربس، در یادداشتی به تحلیل دو مقاله آخر ماهنامه آتلانتیک و ارتباط آن با جنگ و واکنش چین درصورت اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران پرداخته است.
نویسنده مقاله با اشاره به مطلب اصلی ماهنامه آتلانتیک با نام «نقطه بدون بازگشت» که به احتمال اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران در سال آینده پرداخته بود، اهمیت مقاله را در آن میداند که نویسنده آن، جفری گلدبرگ دسترسی قابل توجهی به نخبگان سیاسی آمریکا و اسرائیل دارد.
گلدبرگ، محاسبات استراتژیک آمریکا و اسرائیل در مورد جلوگیری از ایجاد ایران هستهای و چگونگی حمله هوایی اسرائیل به این کشور را بررسی کرده بود.
به اعتقاد نویسنده فوربس، آنچه در نوشته گلدبرگ قابل توجه است، این است که هیچ اشارهای به چین نشده است. گلدبرگ به منافع چین در خاورمیانه، رابطه آن با اسرائیل، رابطه دیپلماتیک و تجاری چین با ایران یا نقش نسبتاً ضعیف آن در حفظ تحریمها علیه ایران هیچ اشارهای نکرده است.
بیل بیشاپ، نویسنده فوربس مینویسد که حمله به ایران، تاثیر ویرانکنندهای بر اقتصاد و ثبات سیاسی چین خواهد گذاشت.
چنان که گولدبرگ مینویسد، چنین ضربهای از بین عواقب بد متعدد، احتمالاً باعث میشود که قیمت نفت سر به فلک بگذارد و اقتصاد جهان را به دورهای از آشفتگی ببرد که از پاییز 2008 یا شاید حتا از شوک نفتی سال 1973، تجربه نشده باشد.
در چند ماه گذشته، اسرائیل تلاش زیادی کرده است که جدی بودن مقاصد خود مبنی بر دست نیافتن ایران به بمب هستهای و عواقب احتمالی حمله به ایران را برای چینیها نشان دهد.
اسرائیل در ماه آوریل، سرلشکر امیر اشل، رئیس اداره برنامهریزی نیروهای دفاعی خودرا به چین فرستاد تا حمایت چین از تحریمهای سختتر سازمان ملل علیه ایران را جلب کند و «درمورد عواقب بینالمللی اقدام نظامی به چین هشدار دهد، بهخصوص دررابطه با اختلال در دسترسی به منابع نفت که تولید و تجارت بینالمللی چین به آن وابسته است.»
نویسنده فوربس در ادامه میپرسد: آیا مقاله گلدبرگ با ایجاد مشارکت مثبت میتواند دولت چین را متقاعد کند که اسرائیلیها برای اقدام نظامی به اندازه کافی احساس خطر کردهاند، درنتیجه به چین و اقتصاد جهان ضربه خواهد خورد، بنابراین آنها نیاز به تایید تحریمهای جدی علیه ایران خواهند داشت؟ یا شاید چینیها هیچ درک درستی از جبر تاریخی و روانشناسی اسرائیلیها که آنها را قانع کرده بدون توجه به پیامدهای جهانی، فکر کنند حمله به ایران انتخابی قابل قبول است، ندارند.
به اعتقاد نویسنده فوربس، بحث گلدبرگ درمورد آشکارسازی چگونگی حمله، همچنین یادآور میشود که با وجود افزایش نفوذ اقتصادی و دیپلماتیک چین، ایالات متحده همچنان تنها ابرقدرت جهان باقی مانده است.
چین حداقل قابلیتهای نیروی نظامی را داراست و حضور نظامی معنیداری در خاورمیانه ندارد و درصورت بروز جنگ پس از حمله اسرائیل، به احتمال زیاد هیچ نقش نظامی به جز ساخت و فروش سودآور اسلحه نخواهد داشت.
درصورتی که تلاشهای دیپلماتیک به رهبری آمریکا درجهت جلوگیری از توسعه سلاحهای هستهای با شکست مواجه شود و اسرائیل به اقدام نظامی متوسل شود، حضور چین بهعنوان مسئول ذینفع در سیستم بینالمللی بار دیگر به مخاطره خواهد افتاد.
نویسنده فوربس تاکید میکند که چه موافق باشیم چه نه، حمله اسرائیل به ایران قابل قبول واقع میشود. حمایت چین از کره شمالی درپی حمله چئونان یک بار دیگر به کشورهای همسایه آسیایی چین نشان داد که این کشور قابل اعتماد نیست.
به اعتقاد بسیاری از مردم، چین میتواند نقش بسیار مثبتی در سوق دادن ایران به نتیجه «خوب» داشته باشد، اما چین به دلایل تجاری و محاسبههای استراتژیک غلط و بسیار کوتهنظرانه از دستاوردهای آمریکا از انجام چنین کاری سر باز میزند.
در مارس 2010، بنیاد جیمزتاون، مقاله جالبی را درباره رابطه ایران و چین درصورت حمله احتمالی اسرائیل منتشر کرد. نویسنده این مقاله مینویسد که چین درنهایت با جامعه جهانی درجهت اعمال تحریمهای سختتر علیه ایران همراهی خواهد کرد. او این مقاله را پیش از تصویب آخرین دور تحریمها نوشته بود و نتیجهگیری او که «درصورت انتخاب بین تحریم و جنگ، چین درنهایت دومی را انتخاب خواهد کرد» بسیار زود بود.
بیل بیشاپ مینویسد: «اما زیاد دیر نشده است، همه ما باید امیدوار باشیم که چین متوجه تصمیم اسرائیل و تمایل احتمالی به غوطهور شدن جهان در جنگ و افسردگی دیگر شود.»