نویسنده وبلاگ پاره سنگ، نگاهی انتقادی دارد به ترانه مرغ سحر و جایگاه آن در جامعه ایرانی.
درباره خواستگاه ترانه «مرغ سحر» دستکم در ویکیپدیا دو روایت متضاد وجود دارد؛ اولی این ترانه را درباره شرایط حساس دوران محمدعلیشاه و بستن مجلس و بلاتکلیفی کشور در روزهای پس از آن میداند و دومی این گمانه را مطرح میکند که این ترانه در مخالفت با رضاشاه پهلوی است، و در اصل داستان اول پوششی بوده است که با توسل به آن این ترانه توانسته است از تیغ سانسور بگذرد.
فارغ از آنکه کدامیک از این روایتها را در مورد چگونگی آفرینش مرغ سحر صحیح بیابیم، امروز دیگر «مرغ سحر» در نمایی، یکی از ترانهها و سرودهای مردمی است و در میان ترانههای سیاسی و اعتراضی جایگاهی خاص دارد.
حتی امروز مرغ سحر جایگاه دیگری هم یافته است و در مقام پایان دهنده تمامی کنسرتها و برنامههای سنتی هم ظاهر میشود. در این مقام مدتهاست که صدها و شاید هزاران نفر در پایان اجرای هر برنامهای از سوی محمدرضا شجریان فریاد «استاد مرغ سحر» سر میدهند و گروه نوازندگان و محمدرضا شجریان هم گویی به خاطر پاسخ به احساسات مردم به اجرای این ترانه میپردازند.
این ماجرا حالا از شخص محمدرضا شجریان هم فراتر رفته است. دیگر تفاوتی نمیکند کدام خواننده و کدام گروه در حال اجرای برنامه هستند. شنوندگان و حاضران در برنامه، «مرغ سحر» می خواهند.
ترانهای که زمانی درخواست آن از سوی مردم و اجرایش توسط هنرمند حکم اعتراض به وضع موجود را داشت - یا داشت چنین اعتراضی را به نمایش میگذاشت دستکم - حالا دیگر نه تنها آن محتوا را با خود حمل نمیکند، که حتی دیگر در مقام فرم هم واجد هیچ سویه اعتراضیای نیست. حالا دیگر «مرغ سحر» بخشی از برنامه است. دیگر مردم میدانند باید درخواستاش کنند و هنرمند هم میداند که باید آماده اجرایش باشد. مسئولان امر هم اعتراضی ندارند.
از قضا این ترانه پتانسیل چنین برخوردی را هم دارا است؛ صدها نفر از شیفتگان «استاد» در سیاسیترین وضعیت به غیرسیاسیترین موسیقی پناه میبرند. با ریتم یله و موسیقی آراماش و با «ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن».
ماجرای فتیش «مرغ سحر» و راز چشمهای سرخ بورژوازی ایرانی همین است. جز این هر چه هست نمایش چشمهای اشکباری است که در فراق آزادی خیس گشتهاند و ممکن است باعث شوند خانمها خوب نبیند و گوشهای از لباس شبشان زیر کفشهای پاشنه بلند گیر کند و شیفتگان استاد را زمین بزند. در آن سو کار سادهتر است؛ گره کراواتها که شل شود، بغض مرغ سحر هم فرو خواهد نشست و شب، خوب و آرام به پایان خواهد رسید و از فردا تنها یاد و خاطره کنسرت باقی خواهد ماند و وصف سلحشوریهای هنگام خروج از سالن کنسرت که «مردم همه با هم شعار یا حسین / میر حسین میدادند».
The loan are very useful for guys, which want to ground their company. By the way, it is very easy to get a short term loan.
من اصولا در حکایت ما جماعت ایرانی مانده ام. تا حالا ندیده ام یک ملتی الکی انقدر سرچیزهای بی ربط به خودش گیر بدهد. کاش این گیرها درست بود. حالا یک جماعتی، که نویسنده کم دانش ما انها را بورژوا توصیف کرده، با این نغمه یا آهنگ یا تصنیف حال می کنند. خوب حالا شما آمدی و مسخره شان کردی و به چشم های قرمز شده شان خندیدی و رفتی. آفرین آفرین. اصلا دم خروس از آنجای این نوشته زده بیرون که همه را در بورژوازی خلاصه کرده. انگار مثلا چیزی شنیده باشه که هنر بورژواها بد است بعد خواسته بگوید مرغ سحر هم بد است، پس باید این را بچسبانیم به آن یکی. یعنی حقیقتا درک نکردم علت انتشار این نوشته را در این سایت. حالا هرکس راجع به یک آهنگی یک احساسی دارد دیگه. مثلا من هم از سرود ای ایران خوشم نمی آید. خوب بیایم جار بزنم و مطلب بنویسم و ملت را مسخره کنم که چشم شان قرمز می شود با ای ایران؟ تو رو خدا ما دیگه از سن بلوغ خارج شدیم دیگه.