نسخه آرشیو شده

هفتاد سالگی یک اسطوره
محمد رضا شجریان/ عکس از ایسنا
از میان متن

  • برای من، که یک نسل دومی از شنوندگان‌اش‌ام، هرچند دیر، هرچند در شصت سالگی‌اش، اما بودن در دهه‌ای که اوج فعالیت‌اش بود و دهه‌ای که انتخاب کرد تا برای این مردم نقشی جز خواننده داشته باشد، تا جایی که «همراه شو عزیز» به گونه ای سرود وحدت تغییر طلبان امروز ایران شده است، افتخاری‌ است بس بزرگ
موضوع مرتبط

آریا ورشوئي
شنبه ۰۳ مهر ۱۳۸۹ - ۲۳:۵۰ | کد خبر: 56382

آریا ورشویی، از حضور صدای محمدرضا شجریان در روزهایش می‌نویسد.

عشق داند

با تار لطفی که می‌خوانی حیران اوج‌ها و تحریرها که سال‌هاست تعریف اهل دل بودن است، می‌شوم. بوسه به دستان شهناز که میزنی، نه شک به ریا می‌کنم و نه خیال لحظه‌ای چشم برداشتن. آوازت که از سینه برمی‌خیزد، مو را به تن شاهد و ساقی بلند می‌کند. شعر از فرازت شور میگیرد و شاعر از فرودت شعور. بار عشق را به دوش می‌کشی و موسیقی ملتی، فرهنگی و تاریخی بر حنجره‌ات دخیل بسته؛ از این همه که هدیه می‌دهی از این همه که ایثار میکنی.

زمستان است

نوار 60 دقیقه‌ای دنا در ضبط سیاه رنگ خانه میچرخد و میچرخد و با صدای بهم خوردن دو سطح جهت عوض می کند. من از این تکرار خسته نمی‌شوم، من انتظار شروع دوباره «بداهه خوانی در مقام داد و بیداد» را می‌کشم.

«مقدمه‌اش خیلی طولانی‌است.. حوصله کن.»

وقتی نوار «زمستان است» را به من می‌داد نمی‌دانست که همین مقدمه‌اش قرار است دل‌بندم کند. قبل از اینکه نوار را قرض دهد، می‌خواست ضمانت بگیرد که تا آخر گوشش کنم. بار اول بود که کسی نواری از صدای شجریان به من می‌داد.

«نفس کز گرم‌گاه سینه می‌اید برون ابری شود تاریک»

علیزاده و کلهر جشنواره ای به پا کرده‌ اند. حسرت می‌خورم به هر آن کسی که آن لحظه در سالن بوده وقتی کلهر با چشمان بسته آرشه به کمان می‌کشیده.

تا قبل از این شجریان همیشه استاد خسته کننده تحریر آواز بود. تا قبل از این شجریان همیشه خواننده میهن‌ای میهن با تصویر گل‌های لاله و عکس شهدا بود. شجریان طعم چای بی‌شکر بود. اما «زمستان است» سخت به دلم نشست. چیزی جز موسیقی به همراه این آلبوم و این کنسرت بود. زمستان است آغاز راه عاشقی من شد.

نمی‌دانستم در چه دستگاه و چه گوشه‌ای است، راستش مهم هم نبود. مهم دلنوازی ساز بود، مهم چنگی بود که آواز به دلم می‌زد.من در انتهای دهه دوم زندگی‌ام انگار همین یه چیز را کم داشتم. انگار گم شده‌ای را پیدا کرده بودم. اینکه چقدر از اعتبار این اثر را باید به اخوان شاعر داد، یا به علیزاده آهنگساز، کلهر نوازنده یا حتی همایون، مهم نیست، مهم این است که صدا و آواز شجریان است که به این آلبوم بال اوج گرفتن می‌دهد.

سپیده

چند نسل از مردم ایران با صدای شجریان همخوانی کرده اند؟ چند نسل شب و روز خاطره ساخته اند؟ چند نسل به پا خواستند؟ چند نسل را همراهی کرد؟ شجریان یک انقلاب را شهادت داد و مردمی‌ترین جنبش تاریخ ایران را روایت کرد. از همراه شو عزیز سال پنجاه و هفت، برادر بیقراره و میهن‌ای میهن، تا تفنگ‌ات را زمین بگذار سال هشتاد و هشت.

محمد رضا شجریان برای خیلی‌ها تنها یک آوازخوان نیست. او نعره است، فریاد است، شجریان جنجره هوشمند خلقی است که از مشروطه تا امروز به دنبال هویتی میگردد سخت یافتنی؛ هویتی که سردارها و سربازها برایش جان دادند؛ هویتی که از جان و خون مردم شکل و رنگ گرفته و برای من، شجریان صدای این هویت است؛ نه چون پرچمی به دست گرفته باشد، به سادگی چون انتخاب کرد که «صدای این خس و خاشاک» باشد.

برای من، که یک نسل دومی از شنوندگان‌اش‌ام، هرچند دیر، هرچند در شصت سالگی‌اش، اما بودن در دهه‌ای که اوج فعالیت‌اش بود و دهه‌ای که انتخاب کرد تا برای این مردم نقشی جز خواننده داشته باشد، تا جایی که «همراه شو عزیز» به گونه ای سرود وحدت تغییر طلبان امروز ایران شده است، افتخاری‌ است بس بزرگ.

دلشدگان

چه با تک خوانی از سکوت سرد زمان بگویی و چه با گروه پانزده نفره از زدن گردن ضحاک، من شنونده از شنیدن لذت می‌برم. من بسیاری از لحظه‌ها زیبای زندگی‌ام را مدیون صدای توام. مدیون آواز تو‌ام، مدیون فریاد رسای تو‌ام که بیداری را در گوشم میخواندی.

دلم می‌خواهد امروز، در آستانه هفتاد سالگی‌ات به خاطر همه لحظه‌ها و خاطره‌هایم از تو تشکر کنم. دلم می‌خواهد به کوچکترین شکل ممکن بار این دین را کم کنم. بودنت مبارک است. 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

کاشیکاران

چقدر بابا اغراق می کنین؟ یه کسی صداش خوبه خواننده ی خوبیه، خب باشه. تازه این هم دلیل نمی شه که همه از اون صدا و سبک خوششون بیاد. مگه زوره که هر ایرانی از صدا و شکل کار این آقا یا اون خانم فرضی خوشش بیاد؟ استبداد رو ببین که تا کجاها رفته نشست کرده تو تفکر یه عده ای. وقتی بخواد مسئله نقش اجتماعی کسی مطرح بشه، خیلی چیزهای دیگه هم به غیر از چه چه زدن خوب مطرح می شه، از جمله این که هر کسی با کارش و نوع زندگیش تا کجا با قدرت سیاسی حاکم که حالا جمهوری اسلامی باشه همکاری کرده و به امیتازات خاص رسیده، تا کجا نقش داشته یا نداشته که فرهنگهای متحجر درون یک جامعه تثبیت تر بشن یا نشن، بنابراین کارنامه ی آدمهایی که تریبونها رو به هر دلیلی به دست می گیرن و در پناه امکاناتی (مالی، سیاسی، باندبازیها و...) که دارن چهره حقیقی خودشون رو، نقش اجتماعی خودشون رو تطهیر و توجیه می کنند، باید نقد بشه، حتا زندگی خصوصی اونها هم مهم می شه، چون با ادعاهاشون و تبلیغاتی که دارن، در تناقضه.

کاشیکاران | ۰۷ مهر ۱۳۸۹ - ۱۶:۵۶
داریوش دارابی

سبک خوانندگی ویگن و....مرضیه با شجریان کاملا فرق می کند . زندگی خصوصی اش به خودش مربوط است.  مجیز گوی کسی نبوده و نیست و استقبال مردم از کنسرت هایش در کشور های خارج اثبات درستی این حرف است.

داریوش دارابی | ۰۵ مهر ۱۳۸۹ - ۲۱:۲۶
st

آریا ورشوئی محترم \nاینها همه نظرات شما و جماعتی ناسیونالیست مردسالار ایرانی است. خلقی هم می پرسند شجریان کجایش فریاد هوشمند یک خلق می تواند باشد؟ اگر این هوشمندی یک خلق همین شجریانی است که که رفت روی همسر اولش هوو آورد و مجیزگوی خمینی بود و با صدا و سیمای سانسور و ابتذال و فریب تا همین اواخر تنگاتنگ همکاری کرد و در سایه خفقان و سانسور و اعمال فشار و محدودیت برای خوانندگانی چون ویگن و فرهاد و فریدون فروغی و دلکش و مرضیه و ... شهرت و ثروت به هم زد، چون میدان خالی بود و حق انتخابی نبود برای گوش مفتی که صبح تا شب باید بین دل ای دل ای شجریانها و انجزه انجزه سربازان امام یکی شان را انتخاب می کرد، اگر نماد هوشمندی خلق همین است که نگون بخت است آن  خلق! \nشجریان آنقدر به خودش متوهم است که خودش را صدای مردم می نامد. کسی نیست به این آقای “اسطوره” ی محترم بگوید که کمی در تعریف از خودش تخفیف بدهد، باور کنید که گوش مردم پر است از این “نعره”ها. جای شاملوی گل، این صدای شعور و وجدان تاریخی و مردمی ایران خالی!

st | ۰۵ مهر ۱۳۸۹ - ۱۸:۲۶
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی