نسخه آرشیو شده

وقتی بازار ارز ترکید
عکس از مهر
از میان متن

  • من نمی‌دانم چه می‌شود، خیلی هم امیدوارم این‌ها همه‌اش مشکلات موقتی باشد، اما وضعیتی که در این بیست روز و اندی اتفاق افتاده دارد بیش‌تر از یک مساله کوتاه مدت طول می‌کشد و این برای صنعت و تجارت ایران ناامنی روانی وحشتناکی ایجاد کرده
کیوان
جمعه ۰۹ مهر ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۴ | کد خبر: 56606

کیوان،- نویسنده این یادداشت از تولیدگرانی در ایران است که در هفته‌های اخیر تلاطم در بازار ارز را لحظه به لحظه حس کرده است -در یادداشتی که برای مردمک نوشته، از عدم امنیت و اطمینان در بازار ایران می‌گوید که به علت تحریم بانک‌های ایرانی اتفاق افتاده است.

یک زمانی ال-سی (لتر آو کردیت) یکی از بدیهی‌ترین ابزارهای معاملات بین‌المللی بود. هنوز هم هست، اما نه در ایران.

ال-سی نوعی ابزار انتقال اعتماد از طریق وساطت بانک‌هاست، یعنی بانک ایرانی طرف حساب ایرانی‌اش را تضمین می‌کند و بانک خارجی طرف حساب کشور خودش را.

وقتی که تحریم‌ها شدت گرفت و اعتماد به امنیت سرمایه‌ها در ایران روند سرپایینی پیدا کرد، بدیهی بود که بانک‌های خارجی، کم کم جا بزنند و این طور شد که شرکت‌ها و صاحبان سرمایه‌های کوچک و متوسط یکی یکی از دایره اعتماد بانک‌های خارجی حذف شدند. تضمین بانک ایرانی هم به درد آنها نمی‌خورد، چون خود بانک ایرانی هم دیگر مورد اعتماد نبود.

کسی در ایران به آمار واقعی دسترسی ندارد، اما به خوبی معلوم است که کار و بار صراف‌ها هر روز رونق بیشتری گرفت و معاملات ارزی ایران هر روز نقدی‌تر، پر ریسک‌تر و پر هزینه‌تر شد. استثناهایی مثل شرکت‌های بزرگ‌تر، یا قوی‌تر مثل خودروسازها هم بودند که فعلن دوام آورده اند، فعلنی که می‌گویم پنج شنبه گذشته است، شاید شنبه نباشد.

بیزنس‌های کوچک‌تر خصوصا در یکی دو سال اخیر به شدت متکی به انتقال نقدی پول و صرافی‌ها بوده اند. جالب است که خود بانک‌های ایرانی هم خلاء ال-سی‌های تعطیل شده خودشان را با تاسیس صرافی‌های رسمی برای حضور در بازار نقدی انتقال پول پر می‌کنند، یعنی هر بانکی یک صرافی هم راه انداخته که ارز معامله کند. همه این ها در مجموع یک معنی دارد: پول نقد به جای خط اعتباری.

تراز تجارت ایران نشان می‌دهد که درآمد ارزی کشور عمدتا نفت است و بخشی هم کالاهای غیر نفتی، اما هم تولید و هم تجارت در این کشور به شدت به واردات وابسته است. اینهایی را که از حالا می‌گویم همه‌اش بر مبنای آموخته‌های بازار تجارت است، چون هیچ منبعی در ایران وجود ندارد که رسما تایید کند چه اتفاقی در حال وقوع است.

ظاهرا بانک مرکزی ایران درآمدهای ارزی‌اش را در چند بانک خارجی منجمله در دوبی نگهداری می‌کند. ظاهرا صراف‌ها کارشان این بوده که از واردکننده ایرانی ریال می‌گرفتند و به بانک مرکزی می‌دادند و در دوبی به ازای آن ارز (درهم یا معادل آن ارزهای دیگر) دریافت می‌کردند و بعد آن پول را به حساب تامین کننده‌های خارجی می‌ریختند. صراف‌های ایران می‌گویند تقریبا از اواخر شهریور ماه، بانک مرکزی ریال‌ها را گرفته، اما در دوبی ارزی تحویل نداده.

اولین موضع‌گیری غیر رسمی بانک (یعنی حرفی که کارمندان می‌زنند) این بود که بانک ابوظبی در مورد مقصد حواله‌های ارسالی حساسیت بیشتری نشان می‌دهد. برای خیلی‌ها خبر نگران کننده‌ای نبود، چون برای مثال پول قرار بود ریخته شود به حساب شرکت قطعه ساز ِ چینی. همه منتظر ماندند که خیال بانک ابوظبی که راحت شد حواله‌ها ارسال شود، اما ظاهرا نشد. گویا نزدیک به بیست روز است که هیچ ارزی در دوبی تحویل بستانکاران نشده.

قضیه وقتی جدی‌تر شد که بانک مرکزی شروع کرد به پس دادن ریال‌های دریافتی‌اش به ایرانی‌ها. تا دیروز بعضی صرافی‌ها تا چند میلیون دلار حواله معطل مانده روی میزهایشان چیده بودند. حواله‌هایی که بخشی‌شان مربوط است به بازار مصرف ایران و بخش مهمی‌شان مربوط است که تامین مواد اولیه تولید در ایران، همان چیزی که از نگاه من زنگ خطر جدی برای بخش تولید است.

فرضیه‌های اما و اگری

1- می‌گویند بانک مرکزی خواسته با این روش قیمت ارز را به نرخ واقعی آن نزدیک کند. از نگاه من خیلی روش عجیب و دور از عقلی به نظر می‌رسد! عنان نرخ ارز همیشه در اختیار خود بانک بوده. هیچ نیازی نبود که حواله‌های تامین کننده‌های ایرانی متوقف شود یا هزار دلار مسافرتی را به مردم ندهند. می‌شد به راحتی با یک سیر آرام یا تند همین کار را کرد. مثل همان کاری که با قبوض آب و برق کردند. لااقل نیازی به زمین‌گیر کردن تولید مملکت نبود و نیست. بعلاوه خیلی دور از ذهن است که بانک مرکزی با این مدل ضربه‌زدن به بازار دنبال یک جهش تورمی، آن هم درست اول راه حذف یارانه‌ها، باشد.

2- فرضیه جدی‌تر این است که منابع بانک مرکزی در خارج از ایران تحت فشار شدید تحریم‌ها غیر قابل وصول یا غیر قابل انتقال شده باشد. این می‌تواند خیلی افق نگران‌کننده‌تری باشد. نه بخاطر نرخ جهنده ارز، بلکه به خاطر تولید مملکت که با بحران جدی مواد اولیه مواجه خواهد شد.

راه‌حل‌های اما و اگری

1- انتقال پول با چمدان! به لطیفه بیشتر شباهت دارد.

2- معاملات تهاتری یا پایاپای. یعنی یک کسی صد هزار دلار درآمد در کانادا دارد که به هر دلیل می‌خواهد آن پول را بفرستد ایران. صراف ایرانی دلارها را از او می‌خرد و معادلش مثلن به خانواده طرف ریال می‌دهد. بعد دلارهای موجود در کانادا را برای متقاضی ایرانی به حساب شرکتی در چین حواله می‌کند و از طرف ایرانی ریال می‌گیرد. این بازی شدنی است، ولی تراز پول خروجی از ایران چندین برابر پول ورودی به ایران است (همان فرار سرمایه‌ها و سرمایه‌گذارها، همان تراز منفی صادرات)، بنا بر این این مدل پول‌های گوشه و کنار دنیا مشکل بزرگی را حل نمی‌کند. در چند روز اخیر هم بعضی‌ها که کارشان خیلی گیر افتاده بود از همین مدل حواله‌های پایاپای استفاده کردند و همین شد که بازار قیمت 1300 تومان برای دلار را هم دید، یعنی «بازار سیاه.» عین عبارتی که صراف‌ها به کار می‌برند. آدم یاد دوران جنگ می‌افتد.

چه می‌شود؟ از بازار داخلی چه خبر؟

بزرگ‌ترین شاخص زندگی در چند سال اخیر در ایران همین بوده که هیچکس نمی‌تواند پیش‌بینی کند که چه می‌شود. شاید صبح شنبه بانک مرکزی شروع کند به فروش حواله و همه چیز آرام بگیرد، شاید هم همین وضعیت ادامه پیدا کند.

تصور ادامه‌اش آسان نیست، چون در نگاه اول شبیه این است که ایران عمده درآمد ارزی‌اش را از دست داده باشد (یعنی برایش قابل استفاده نباشد.) تصورش آسان نیست، چون در عرض یک یا دو ماه عمده صنایع وابسته به واردات مواد اولیه زمین‌گیر می‌شوند؛ تصورش آسان نیست، چون نیروهای کارگری میلیونی باید بیکار شوند. از آن فرضیه‌های لطیفه‌مانند هم یکی این است شاید دولت ایران تصمیم بگیرد از این به بعد نفت بدهد به جایش کالا بگیرد.

راستش را بخواهید من نمی‌دانم چه می‌شود. خیلی هم امیدوارم این‌ها همه‌اش مشکلات موقتی باشد، اما وضعیتی که در این بیست روز و اندی اتفاق افتاده، دارد بیش‌تر از یک مسئله کوتاه مدت طول می‌کشد و این برای صنعت و تجارت ایران ناامنی روانی وحشتناکی ایجاد کرده.

این ها دیگر فرضیه نیست که خیلی از شرکت‌های تجاری در ایران پیش قدم شده اند و کالا عرضه نمی‌کنند. خیلی‌ها هم نقدا قیمت‌هایشان را افزایش داده اند تا جلوی خسارت بعدی را بگیرند. از طرفی هنوز کسی درآمد بیشتری به دست نیاورده که بخواهد بیشتر هزینه کند. بازار ایران شده مثل یک موجود خزنده سنگین‌وزن که فقط خودش را پیش می‌کشد. خیلی نگران، خیلی سنگین.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی