نویسنده وبلاگ مجمع دیوانگان اعتقاد دارد که بخشی از عدم اعتراض دانشگاهها و دانشجویان سراسر کشور به جریان انحلال دانشگاه علوم پزشکی، به علت انفعال دانشجویان و پزشکان در قبال اتفاقات سیاسی و جریانات دانشجویی است.
این روزها ماجرای تعطیلی دانشگاه علوم پزشکی ایران به نوعی در صدر فهرست اخبار داخلی قرار گرفته است.
من در مورد علل احتمالی تعطیلی این دانشگاه اطلاعی ندارم، اما در این ماجرا برای من یک اتفاق ویژه بسیار مورد توجه است. طبیعی بود که تصمیم به تعطیلی این دانشگاه اعتراض دانشجویان و حتی اساتید آن را به دنبال داشته باشد، اما چرا جامعه دانشجویی کشور واکنش ویژهای به این تعطیلی نشان نداده است؟ به صورت مشخص منظور من تجمعهای اعتراضی در حمایت به تجمع دانشجویان علوم پزشکی ایران است که در هیچ یک از دانشگاههای دیگر تا کنون خبری از آنها نبوده و با شناختی که من از فضای دانشگاهها دارم به نظر هم نمیرسد خبری در راه باشد.
باز هم اگر بخواهم مسئله را شفافتر مطرح کنم باید بگویم به باور من اگر تصمیم مشابهی برای تعطیلی دانشگاه امیرکبیر، تهران، صنعتی شریف، چمران اهواز، فردوسی مشهد، سهند تبریز، صنعتی اصفهان و ... گرفته می شد، موج اعتراضات دانشجویی به سرعت دیگر دانشگاههای نام برده شده در این فهرست را در بر میگرفت، به نحوی که میتوانست مسئله را به سرعت به یک بحران امنیتی برای حاکمیت بدل سازد. اما چرا در این مورد خاص به هیچ وجه از واکنشهایی مشابه خبری نشد؟ باز هم از نگاه من پاسخ را باید در عملکرد و منش کلی دانشجویان رشتههای پزشکی جست و جو کرد.
به گمان من، حرکتهای دانشجویی در کشور ما (که برخی آن را «جنبش دانشجویی» خطاب میکنند) همواره از دانشگاههای غیر پزشکی آغاز شده و معمولا در همین دانشگاهها هم خلاصه میشود. دانشجویان پزشکی هیچگاه پیوند تنگاتنگی با حرکات اعتراضی دیگر دانشجویان کشور نداشته اند و این مسئله تا بدانجا پیش رفته است که فعالین دانشجویی به صورت معمول و حتی در گفت و گوهای شخصی هیچ گاه دانشگاههای علوم پزشکی را بخشی از بدنه حرکات دانشجویی به حساب نمیآورند.
من گمان می کنم بخش عمدهای از این بیتحرکی دانشجویان پزشکی را باید در شیوه متفاوت تحصیل آنها جست و جو کرد که مدت زمان بسیاری را در فضای بسته بیمارستانها به سر میبرند و از فضای پر جنب و جوش داخل دانشگاه به دور هستند(*). با این حال چه این ریشهیابی درست باشد و چه نه، نتیجه آن تقریبا باید مورد پذیرش قرار گیرد. نتیجهای که حتی از سطح دانشجویان پزشکی هم فراتر رفته و عوارض خود را در جامعه پزشکی و نظام پزشکی کشور نیز به نمایش گذاشته است(**).
بحث من اینجا تلاش برای ملامت و یا سرزنش کسی نیست، بلکه تنها میخواهم بار دیگر به این حقیقت اشاره کنم که هیچ بخشی از جامعه نمیتواند خود را از پیوند با دیگر اعضای آن مستقل فرض کند. سروده مشهور برتولت برشت را اگر به یاد بیاوریم درخواهیم یافت که برای پیوستن به حرکات جمعی و دفاع از حقوقی که زیر پا گذاشته میشود، نباید تنها به منافع کوتاه مدت شخصی بیندیشیم. آنان که امروز حق دیگری را تضییع میکنند احتمالا همانهایی هستند که فردا حق ما را هم زیر پا میگذارند. اگر میخواهیم کار از کار نگذرد باید سر چشمه را به بیل بگیریم!
پی نوشت:
* از نگاه من یک دلیل دیگر که جای بحث مفصل دارد، استقلال مالی پزشکان از دولت و حتی تضمین درآمدهای آنان در بحرانیترین شرایط اقتصادی کشور است. یعنی جدا از این مسئله که کمتر پزشکی برای کسب درآمد نیازمند استخدام دولتی است، این حقیقت هم وجود دارد که وقوع جنگ، وضع تحریم های اقتصادی و یا رکود در تولید و صنعت می تواند اشتغال و درآمد هر صنفی را در این کشور به خطر بیندازد، بجز صنف پزشکان!
** تا جایی که به یاد می آورم نمونه بارز و رسانهای این مسئله در ماجرای قتل دکتر زهرا بنییعقوب رخ داد. زمانی که همه دست به اعتراض زدند، بجز جامعه پزشکی کشور. برای نمونههای اخیر هم میتوان به ماجرای ترور دو پزشکی اشاره کرد که ماه گذشته به ضرب گلوله از پای در آمدند، اما باز هم جامعه پزشکی حتی برای دفاع از هم صنفان خود واکنش قابل توجهی نشان نداد.
واقعا همین جوره