مسیح علینژاد در این مطلب از منتقدان درون جنبش سبز میخواهد که به فکر زندانیان دربند ایران هم باشند و در «دعواهای درونی سبز» انان را فراموش نکنند.
امروز نازنین خسروانی روزنامهنگار نشریات اصلاحطلب را بردند. تابستان نوید محبی دانشآموز سبز حامی کروبی را بردند و ماههاست که از او خبری نیست. هر روز زندانی به نام ایران برای سبزها بزرگتر و بزرگتر میشود.
اکبر گنجی چه دوراندیشانه و منطق مند در برنامه صدای آمریکا گفت دچار استبداد سبز نباید شد. قطعا انتقاد اخیر گنجی در مورد استبداد سبز، به از صدور بیانیههای انحصارگرایانه به نام سبز است اما انتقادم فقط و فقط متوجه آن بخشی است که خودش اعتراف صادقانهای در صدای آمریکا کرد مبنی بر اینکه اتحادی وجود ندارد.
اما آیا راست میگوید که اتحادی در جنبش سبز وجود ندارد؟ حرفهای گنجی در مورد اینکه سبز به چه معناست، «منطقی» و «به جا» بود ولی وقتی دقیقا روی این جمله تاکید کرد که «اتحادی وجود ندارد» آیا نباید از او بپرسیم از اتحاد در کجا حرف میزند؟ جنبش سبز فقط آن نیست که گنجی بیرون از ایران میبیند. آن نیست که ما دور از ایران میبینیم. جنبش سبز اتحاد نداشته ما در بیرون از ایران نیست آقای گنجی عزیز، که از آن شاکی هستید. آنچه در ایران است چه خوشمان بیاید چه نه اتحاد است، درست بر عکس تمام این سالها.
این روزها درگیر مشق و مکتب و دانشگاه هستم و مثلا در مرخصی به سر میبرم، اما مرخصی از خبررسانیِ رسمی، دلیلی نمیشود که خبرهای اینترنتی را زیر و رو نکنم و در همین فضای غیررسمی حاشیه و واگویه ننویسم.
خبرهایی که از دوستان ایرانی داخل در صفحات مجازی میشنوم، همچنان خبر زندان است و اعتراض، خبر از دانشجوهای دانشگاه ایران است که در باران و سرما به اعتراض ایستاده اند، خبر از سالگرد ازدواج مهسا امر آبادی و مسعود باستانی است که یک سال و نیم در زندان است و هنوز به مرخصی نیامده است. خبر نامه ژیلا بنییعقوب به دادستان است و به طعنه گرفتن سی سال ممنوعیت از قلم، خبر دادگاههایی است که یکی یکی برای دستگیرشدگان روزهای راهپیمایی برگزار میکنند. خبر از حکمهای صادره برای زندانیان. خبرِ دستگیریهای گسترده در شهرستانها و در سکوت خبری مطلق. خبر دیدارهای کابینی مجید دری و علامت پیروزی که از شیشه اتاق ملاقات به دوستانش نشان میدهد، خبر ملاقات فخری محتشمی پور با همسرش مصطفی تاج زاده و شور و شوقی که همسر او در فضای مجازی ایجاد میکند تا خانواده باقی زندانیان را امید بخشد برای ادامه این راه دشوارِ خانواده یک زندانی بودن. خبر اعدام، خبر بیخبری از مادران عزادار پارک لاله، از ایرانیِ داخلِ ایران، خبر از زندان میرسد و اعتراض و در عین حال اتحاد چون برای اولین بار است که میبینم حتی چسباندن زندانیان به سازمانهای مجاهدین هم دلیلی نمیشود که مردم ساکت باشند و برای رهایی از زندانیان متحد نشوند و حتی سران را هم وادار کردند تا در مورد اعدام کردها و کسانی که به نام انجمنهای پادشاهی به دار شدند هم متحد و همدلانه موضع بگیرند و همانند سالهای گذشته سکوت نکنند.
اخبار دیگری هم در فضای مجازی هست، دعوا برای دهه شصت، دعوا برای اتاق فکر سبز، دعوا برای استبداد سبز، دعوا برای انقلاب سبز، دعوا برای کاریکاتورهای سبز، دعوا برای اینکه چه کسانی کیهان شده اند، چه کسانی شریعتمداری، دعوا برای اینکه رنگ سبز چه رنگی است، سبز برای کیست، به کجا میرود، چرا می رود….تعارف که نداریم خبرهای مربوط به خود مشغولیهای سبز خبرهای داغ میشود که البته به نام نقد و نقب درونی توجیه میشوند اما خبرهای واقعی که در داخل ایران ، حاکمیت استبدادی اصرار هم دارد که بی صدا باقی بمانند در حاشیه میمانند و داغ نمیشوند.
ایران زندان دارد و زندان به آدمهایش یاد میدهد برای آزادی از بند، با هم متحد شوند اما دور از ایران، آزادی وجود دارد و آزادی به آدمهایش یاد میدهد با هم چالشی سخت کنند تا راه اعتراض و احترام و مالک شدن را یاد بگیرند. اینها همه خوب است و به ما یاد میدهد که زبان نقد، زبان خشونت و تحقیر و لجن مال کردن دیگری نیست، اما آنچه بد است این «خود مشغولیهایِ سبز» است به نامِ روشنگریِ سبز که گاهی به افراط میرسد.
از زمانی که خبرنگار شدهام تا خود امروز در میان معترضان داخل ایران اتحادی به قدرتمندی اتحادِ این روزها ندیدهام. بسیار دیده بودم که در بزنگاههای مهم سیاسی و حیاتی، اصلاحطلبان سخت مشغول خود زنی بودند و خرده جنبشهای مدنی هم به دنبال نقد دیگری و در نتیجه مردم هم خسته از این نزاعها، بیتفاوت و قهر با مسایل سیاسی بودند اما این رزوها از ایران بوی اتحاد میرسد چون نفس کشیدن را هم برایشان جیره بندی کرده اند و سادهترین حقوق شهروندی را هم از مردم گرفته اند.
زندگی شهرستانهای ایران جریان غم آلودی دارد. شهرستانیهای زیادی را در اوج خود مشغولیهای ما، تحت فشار قرار داده اند. این خب است که اینجا بیرون از ایران روزشنفکران، روزنامهنگاران، تحصیلکردگان انقدر نگران آینده ایران هستند و با چشم اندازی دراز به سرنوشت و آینده سیاسی ایران مینگرند تا مبادا دیکتاتوری سبز جای دیکتاتوریِ جمهوری اسلامی را بگیرد. اما در کنارِ همه این خود مشغولیها چه کسی ایدهای برای یک اتحاد عمیق داده است؟ حجم روشنفکری برای پذیرش این همه انتقاد درونی آنقدر بزرگ شده است که به قول تاجزاده، ما مشغول نقد درون گفتمانی شدیم و آقایان مشغول تقسیم غنایم حکومتی.
چه کسی برنامهای دارد که این همه انسانهای آزاد این سوی آب تلاشی بکنیم تا مردم معمولی را از چنگ این دیکتاتوری که در قدرت است نجات دهیم و سپس در کنارش مراسم نقد و نظر و سفر و کنفرانس و مقاله و جایزه و کاریکاتور و سخنرانی و چه و چه برای آینده سیاسی ایران برگزار کنیم؟
کسی نمیگوید نقد نکنیم اما صادقانه از خودمان بپرسیم در یک فضای آزاد ما چقدر انعکاس صدای مردمی هسیتم که زندگی معمولی شان را در ایران، یک نظام دیکتاتوری به یغما برده است؟ و چقدر انعکاس شعف کسانی هستیم که ما را از خانه رانده اند و برای هر یک از ما سهمی در ستونهای ویژه شان باز کرده اند تا نقدهای روشنفکرانه، و اتفاقا کارساز و درون گفتمانیمان، را برای دو به هم زنیهای بیشتر جار بزنند.
هرگز نمیگویم نقد نکنیم تا گرفتار خبرهای ویژه کیهان و کیان نظام نشویم، اما گرفتارِ خویش هم نشویم. این «خودمشغولیِ سبز» ما را از سبزهای دربندِ استبداد و زندانِ ایران غافل نکند. نقد و نظرهای درون گفتمانی را ارج گذاریم و درعین حال مدیریت کنیم که از بیرون، بیشتر صدای همراهیِ ایرانیان با مردمی که اسیر استبداد هستند به گوش برسد نه نزاع بر سر اینکه سبز، سهم و اتاق و ملک و میراثِ چه کسانی است.
سبز اتاق یک ملت است که اگر به پیروزی برسد پای یک صندوق انتخابات آزاد هرگز به هیچ دیکتاتور دینی و غیردینی رای نمیدهد ولی باور کنیم که ابتدا برای آزادی این ملت باید کاری بزرگتر از اینها کرد که حجم اتحادمان اجازه ندهد حکومتِ ایران زندان اش را روز به روز بزرگتر کند.
نوید محبی نوزه سال دارد، هم سن سهراب اعرابی و حالا ماه ها در زندان است به جرم وبلاگنویسی، به جرم علاقمندی به کمپین یک میلیون امضا و به جرم دفاع از شیخ مهدی کروبی در انتخابات. از همه مهمتر به جرم شهرستانی بودن، چندان نامی از او نیست. خانوادهاش نگران هستند از مصاحبه با رسانهها و خبری کردن فشارهایی که بر این دانش آموز دربند از سوی وزارت اطلاعات شهرستان وارد شده است. دوستانش در ایران مینویسند ما عذاب وجدان داریم که حتی نمیتوانیم برایش کار خبری بکنیم، ما چه میکنیم اینجا؟ فردا سیزده آبان است، روز دانش آموز روز نوید…
هر کدام از شما، ما، همه و همه، در میان این همه «خود مشغولیِ سبز» که اخیرا مد شده و به نام نقد دورمان شکل گرفته است گاهی از خود بپرسیم روزِ اتحاد ملی ما برای پیدا کردن راهی جهت بزرگتر نشدن زندانی به نام ایران، کی میرسد؟ روز اتحاد ما برای رسیدن به یک انتخاباتِ آزاد کی میرسد؟
همه بحثم این است که این دایره خودمشغولیها اگر کمی مدیریت نشود از آزادی اینجا شاید بهره مفیدی برای آزادی کسانی که زندان و سنگسار و اعدام پاسخ شان است نبریم…اتحاد گزینه مغفول مانده اکثریت روشنفکران بیرون از ایران است که باید قدم برای ترمیم این اتحادی که گنجی میگوید وجود ندارد پیش گذاشت و از پتانسیل بزرگ ایرانیان خارج از ایران که اتحاد شان را بارها به زیبایی نشان دادند به نفع یک ملت بیرسانه در داخل ایران بهره برد.
خانم علی نژاد در این مطلب که نوشته علی رغم مرخصی خبری و دگیری دانشگاهیی احساس مسولیت کرد نوشت ظاهرا مخالفتی با گتجی نداره سوگل خانم. ایشون حتی تاکید هم کرد که اصلا نباید به خاطر خبر کیهان شدن از نقد باز ایستاد . فکر می کنم نظرش فقط در مورد خود مشغولی هایی بود که به گفته ایشون همه ایرانیان خارج از کشور را زیادی سرگرم کرده و از خبرهای مهم روز در ایران غافل می مونند. شاید هم چون ایشون و سایر خبرنگاران بیشتر با ایران ارتباط دارند به نوعی تذکر بدی نباشه. من هم موافق حرف گنجی هستم اما به نظرم این خانم مثل همیشه به نکته ای اشاره کرد که کسی حواسش نیست یعنی وقتی می ریم در بااترین موضوع داغ همیشه نیک آهنگ هست و گنجی و....اما خبر این همه فشارها و بگیر و ببندهای داخل به سختی داغ می وند...تذکر بدی نیست...
به هیچ وجه کامنتی که گذاشتم روی صحبتش با خانوم علینژاد عزیز نبود البته
خوبه که نه به باره و نه به داره که از الان سبزالهی ها زندگی رو برای ما دشوار کردن. وای به وقتی که کسایی که تحمل دوتا مقاله و دو تا بحث از زاویه دیگر رو ندارن به جایی برسن. اون موقع است که بازم جای اکبر گنجی تو زندانه. شما فراموش کردین هدف ما چیه انگار دوستان.هدف ما نه انقلابه نه براندازیه نه اتحاده نه صرفا رفتن احمدی نژاده..هدف رسیدن به ازادی بیان و دموکراسیه. مینیمم چیزی که سبزالهی ها باید قبول کنن اینه که واکنش شریعتمداری تو سرمقاله های چرت و پرت کیهان واسشون مهمتر از ازادی بیانه..نمونشم درخواست سکوت از منتقدینه به بهانه سواستفاده دشمنان..خودتون ببینین گفتمانتون به کی شبیهه با “دشمن” “دشمن” کردن مداومتون (خامنه ای)
دوستانی که نگران دیکتاوری سبز و تک صدایی در جنبش سبز هستند ، بهتر است ضرب المثل قدیمی فارسی ” نه به باره نه به داره” را بار دیگر مرور کنند ، شما اجازه دهید از شر این دیکتاوری خلاص شویم بعد بیاییم به فکر بعد از آن باشیم این دیکتاتوری جز به اتحاد، حداقل مقطعی و بر سر نبودن دیکتاوری و بودن دمکراسی در ایران، از بین نمی رود رژیم کودتایی در ایران روز به روز پایه های قدرتش را محکم تر می کند و هیچ دور نمایی حداقل در آینده نزدیک از پایان این دیکتاتوری دیده نمی شود ، اکثریت ملت در بی خبری محض قرار دارند این افرادی که خانم علینژاد اسمشان را آورده جمع کثیری از ایرانیان حتی اسمشان را هم نشنیده اند چه به رسد به اینکه بدانند اینان در زندان اند و حکم هایی سنگین گرفته اند ، طبقه متوسط و عمدتا جوانی که سال گذشته جنبش اعتراضی سبز را شکل دادند امروز اگر تا به حال مهاجرت نکرده باشند یا به زندان انداخته نشده باشند دچار یاس و سرخوردگی عمیقی شده اند ، طرح حذف یارانه ها که خیلی ها احتمال می دادند با اجرای آن چنین و چنان شود زیر سایه امنیتی و نظامی و به صورت تدریجی و خزنده در حال اجرا است آب از آب هم تکان نخورده، بگذریم از اینکه ممکن اعتراضات پراکنده ای و بی اثری هم ایجاد شود که رژیم با سیاست مشت آهنین با آن برخورد خواهد کرد . حرف آخر اینکه نمی دانم چه شده که بسیاری از روشنفکران و خارج نشینان به این نتیجه رسیده اند که رژیم توتالیتر ایران در آستانه فروپاشی است و از حالا به فکر آینده ایران بعد از حکومت اسلامی افتاده اند نه خیر این رژیم ملیونها دلار صرف مراکز تحقیقاتی مخفی چون دانشگاه عالی دفاع ملی کرده که کارشناسانش در آنجا بنشینند و بررسی کنند تئوری قدرت دایمی را ، دیدیم که تا کنون هم موفق شده اند : با اختلافی که بین طبقه متوسط و ضعیف ایجاد کردند و با سلطه رسانه ای و گسترش جهل طبقه ضعیف جلوی رشد جنبش اعتراضی سال گذشته به دیگر اقشار جامعه گرفتند حرف من این است بدون اتحاد نمی توان به جنگ چنین حکومت تا دندان مسلح و ثروتمند و مورد حمایت اجنبی رفت .
خانم علی نژاد ماهیت جنبش سبز در ایران با خارج متفاوت است . جنبش سبز در ایران یک جنبش فکری است که به جای درگیر شدن با با خبر های بیمارگونه ساخت دولت که کی کجا رفت و چی گفت ، در تاکسی و صف و مهمانی ها سخن در باره مبانی فکری این حکومت و خرافات پرستی و کج روی های خودمان است برای همین است که جنبش سبز در ایران به یک طرف می رود و در خارج به طرف دیگر
خانم علینژاد از همان زمان که خبرنگار مجلس بودند جسورانه و بی پروا قلم میزدند و من همیشه به عشق مطلب ایشان روزنامه را میخریدم تا مقاله ای از ایشان باشد .\nمتاسفانه اقای گنجی اتحاد را لابد در دست در دست هم گرفتن میداند که میگوید سبز ها اتحاد ندارند , وایشان باید بداند جنبش در ایران زنده است به عناوین مختلف از ارسال ای میل و یا گذاشتن اعلامیه مانند زمان شاه در محل های عمومی و یا نوشتن روی دیوار و دربها وغیره .\nاقای گنجی عزیز یادت نرود که خسارت و هزینه را باید به حداقل رسانید ع شاید فکر میکنی که در استان ما باید گروهی به خیابان امد و بعد هم به اتهام و جرم رابطه با جندالله اعدام کنند .\nنه قربان از این کار ها گذشته شما جواب الله کرم را بده و از خودت دفاع کن که بهت میگه اکبر پونز و دلیلش را در بین دانشجو یان اعلام میکند و این سرخوردگی وناامیدی گنجی از چیست ؟؟؟\nالله و اعلم ولی خانم علی نژاد مثل شیر بایست و حق پیروز است و اتحاد مردم پا برجا.
بسیار احساسی، بدون منطق و یاد آور ایده پردازی های حامیان تک صدایی بود
“اظهار نظر” صحيح است
از زمانی که خبرنگار شدهام تا خود امروز در میان معترضان داخل ایران اتحادی به قدرتمندی اتحادِ این روزها ندیدهام///زندگی شهرستانهای ایران... ///شهرستانیهای زیادی....\nجملات و تعابير كلي و شعاري و مبهم ميبارد از اين يادداشت احساسي و جالب اينجاست كه همه اين اضهار نظر ها و قضاوت هاي كلي و انتزاعي از راهروي 0. 1 رقم خورده:خبرهایی که از دوستان ایرانی داخل در صفحات مجازی میشنوم، ////\nبراي همينم هست كه سرنوشت يك انسان به فاصله چند خط زير و رو ميشود:نوید محبی...ماههاست که از او خبری نیست.////نوید محبی نوزه سال دارد.... حالا ماه ها در زندان است