انتخاب باراک اوباما بر انتخابات ریاست جمهوری در ایران نیز اثر خواهد گذاشت. به ویژه اگر به این مساله از زاویه گفت و گوی ایران و آمریکا نگاه شود.
میتوان گفت دو تحول تغییر رئیس جمهوری آمریکا و انتخابات ریاست جمهوری در ایران و همزمانی تقریبی آنها، میتواند سرمنشا تغییراتی تازه در خاورمیانه و روابط دو کشور باشد.
هرچند تغییر سیاست آمریکا در سطوح راهبردی و در قبال مسائلی مانند پرونده هستهای ایران فراتر از تغییر شخص یا اشخاص در کاخ سفید قرار دارد؛ اما بحرانی که در سطوح مختلف آمریکا با آن روبهرو شده است، الزامات تازهای برای باراک اوباما و حتی در صورتی که مک کین پیروز انتخابات بود، ایجاد کرده که ورود به نوعی گفتوگو با ایران را اجتناب ناپذیر میسازد.
بحران مشروعیت آمریکا در سطح توجیه افکار عمومی جهانی برای رهبری دنیا، بیاعتباری آن در میان متحدان اروپایی، تلاش روسیه در مقابله با سیاستهای آمریکا و ادامه جنگی بیپایان با هزینه سرسامآور در افغانستان و عراق بخشی از بحرانی است که به عنوان میراث جورج بوش برای باراک اوباما به ارث گذاشته شده است.
از این رو، به یک معنا آغاز مذاکره میان تهران و واشنگتن امری اجتننابناپذیر است تا به این وسیله آمریکا از همکاری ایران برای بازگرداندن ثبات به کشورهای همسایه آن استفاده کرده و بخشی از معادله مورد نظر خود را در خاورمیانه با همکاری با ایران صورتبندی نماید.
اما در سطحی دیگر، روی کار آمدن باراک اوباما که از ادبیات گفتوگو و دیپلماسی استفاده کرده و خواستار شروع مذاکره با جمهوری اسلامی بوده است، تاثیرات خود را بر انتخابات ریاست جمهوری سال آینده در ایران خواهد گذاشت.
در صورتی که بپذیریم در تهران علاقه جدی به گفتوگو با واشنگتن برای عبور از فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها و تهدید جنگ وجود دارد، بارک اوباما میتواند یک شخص نسبتا ایدهآل برای رهبران ایران به شمار رود.
اما برای ورود به فرایند مذاکره که از هم اکنون برخی مقامات ایرانی درباره آن با خوشبینی صحبت میکنند، محمود احمدینژاد به هیچ وجه ایدهآلترین شخص به شمار نمیرود.
وی به دلیل سیاست انتقادی- تهاجمی خود بیشتر از آنکه به عنوان یک رهبر عملگرا و طرفدار مذاکره شناخته شده باشد در محافل سیاسی اروپا و آمریکا برچسب جنگطلبی خورده است.
از اینرو، باید گفت انتخاب اوباما به تضعیف موقعیت محمود احمدینژاد در انتخابات سال آینده کمک کرده است و اکنون به نظر میرسد نیاز به حضور چهرهای عملگراتر در منصب ریاست جمهوری از طیف جریان موسوم به محافظهکار - اصولگرا مانند علی لاریجانی یا شخصیتی از اصلاحطلبان که عموما بر تنشزدایی در سیاست خارجی تاکید دارند؛ همچون سید محمد خاتمی بیشتر احساس خواهد شد.
به این ترتیب، ظهور شکلی از میانه روی در حاکمیت آمریکا و ایدئولوژیزدایی از سیاستهای کاخ سفید میتواند به ظهور روندی موازی در ایران همراه شود که محمود احمدینژاد به عنوان راهبر یک سیاست خارجی تهاجمی به سختی میتواند سکاندار آن تصور شود.
همین موضوع میتواند به کمرنگ شدن اهمیت سیاستهای محمود احمدینژاد و افول موقعیت وی در انتخابات آینده ریاست جمهوری به عنوان طرف گفتوگو با غرب بیانجامد.