احمدرضا اسدی روحانی نزدیک به آیتالله منتظری و از شاگردان او میگوید که آقای منتظری میگفت فكر زندانیان سیاسی در خواب هم مرا رها نمیكند و آزار میدهد.
احمدرضا اسدی روحانی نزدیک به آیتالله منتظری و از شاگردان او میگوید که آقای منتظری میگفت فكر زندانیان سیاسی در خواب هم مرا رها نمیكند و آزار میدهد. او که در زمان زندگی آقای منتظری بازداشت شده است از مشاهداتش میگوید.
***
آشنایی شما با آیتالله منتظری چگونه بود و چند سال نزد ایشان درس خواندید؟
تا تاریخ فروردین 68 كه واقعه كنار رفتن ایشان از قائم مقامی رهبری رخ داد، هیچ ارتباط مستقیمی با ایشان نداشتم و مانند دیگر افراد جامعه و عموم طلبهها از طریق رسانهها نام و سخنانشان را میشنیدم و چهره ایشان را میدیدم. ولی با این حال از مسیر حوادثی كه از چند سال قبل از آن اتفاق افتاده بود بیاطلاع نبودم و وقوع آن برایم قابل حدس بود. در اولین فرصت در بیت ایشان حضور یافتم و هر هفته به ملاقتشان میرفتم و در سال تحصیلی پس از آن تا زمان شروع حصر خانگی ایشان به مدت هشت سال در درس خارج فقهشان شركت میکردم و هر روز بیش از پیش با ایشان آشناتر میشدم. پس از برطرف شدن حصر، به طور رسمی به عنوان یكی از اعضای شورای استفتای آیتالله منتظری تا آخر عمرشان به طور مداوم با ایشان ارتباط داشتم و در پاسخ به استفتائات و سوالات فقهی و اعتقادی كمک كارشان بودم.
شما از جمله شاگردان آقای منتظری هستید. در مقایسه با دیگر استادها و فقهایی كه نزدشان آموختهاید، ایشان چه ویژگیهایی داشت؟
ممتاز بودند. اول، از نظر علمی، سبک تحقیق، تدریس و روش فقهی، گفتار فقهای برزگ شیعه را نقل و بررسی میکرد و آرای فقهای اهل سنت را هم از نظر می گذراند و آنگاه روایات را بررسی میکرد. از این طریق فضایی كه روایت در آن صادر شده بود به دست میآمد و مقصود معصوم شفاف میشد. سپس به نقد و بررسی و جمعبندی مطلب مورد بحث میپرداخت كه پس ازجمع بندی، به طور معمول درستی برداشتش آشكار میشد.
امانت دار بود و دستاورد علمی كسی را به خود نسبت نمی داد. گوینده را هرچند از معاصرین بود نام میبرد و نشانی منبع آن را هم ذكر میکرد، چیزی كه متاسفانه كمتر كسی به آن متعهد است.
خصوصیت دیگر این كه مطالب را روان و بدون اغلاق بیان میکرد. از پیچیدهگویی به شدت گریزان بود، چه بسا شخص ناوارد میپنداشت درس ایشان سنگینی علمی ندارد ولی اهل فن میدانند كه در ارائه نظر فقهی متصرف بود.
در تعقیب مباحث خستگی نداشت و هیچ هراسی به دل راه نمی داد كه نتیجه بحث و سرانجام آن مخالف با آن چه تاكنون میدانسته درآید و تمام اندوخته ذهنیاش را فرو بریزد و بسیار اتفاق میافتاد كه خود ایشان شبهاتی را پیرامون مطلب مطرح میكرد كه بسیار قوی و بیسابقه بود و به دنبال علاج آن میگشت.
به علم اصول دارج و رایج در حوزهها اعتقاد چندانی نداشت و آن را كارآمدی فعال و جدی در فن اجتهاد و استنباط احكام نمیدانست و صرف وقت در بسیاری از مباحث آن را ضایع کردن عمر میدانست.
حوزه فقه و اخلاق را در مقام استنباط از هم تفكیک نمیکرد. بسیار میشود كه فقها حكم موضوعی را اخلاقی و غیرفقهی میدانستند و در نتیجه مخالفت با آن را از نظر فقهی جایز میشمردند. مثلا تخلف از وعده یا حسادت ورزیدن و مانند آن در پیش اكثر آنها از نظرگاه فقهی جایز است. در حالی كه ایشان آن را جدا از منظر اخلاقی از منظر فقهی هم حرام میدانست.
این اواخر، بهویژه در دوره حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، حال ایشان چگونه بود؟
آیتالله منتظری از ستمی كه بر افراد میرفت، بسیار بر میآشفت و طاقت نمیآورد. مكرر میگفت: فكر زندانیان سیاسی در خواب هم مرا رها نمیكند و آزار میدهد. یک شب گفت: دیروز خانم آقای الویری (كه پس از انتخابات بازداشت شده بود) به این جا آمد و گفت از حال آقای الویری خبری نداریم و نگران او هستیم. بعد ادامه داد: من از این خانم بابت وضعی كه برای چنین افرادی به وجود آوردهاند خجالت كشیدم.
این اواخر در جلسه استفتائات بحث علمی كه میشد گاه ایشان وسط بحث سكوت میکرد و به فكر فرو میرفت و ما گمان میكردیم درباره موضوع مورد بحث تفكر میكنند. ولی ناگهان می گفت، من از فكر كسانی كه به زندان افتادهاند بیرون نمیآیم، اینها چرا این چنین میكنند.
اهمیت طرح مباحث حقوق بشر و موضوع رابطه حكومت و دموكراسی را از نظر آیتالله منتظری در چه بود؟
به عنوان یک مرجع درصدد توفیق بین شریعت و حقوق بنیادین بشر و از جمله حاكمیت و دموكراسی برآمد كه از حقوق عمومی و اساسی و امری موافق با عقلانیت است. به ویژه كه خودش از نظریهپردازان حاكمیت دینی با مبادی و مبانی عقلی و از نظرگاه برون دینی است. هدف اصلی ایشان در این جهت رفع تناقض پنداری بین شریعت و عقلانیت و حكم عقلا و ایجاد وفاق علمی بین آنها بود.
جناب آقای i:
خواهش می کنم یک بار دیگر سوالات من و پاسخهای خودتان را بخوانید؛ آن وقت تصدیق خواهید کرد که به هیچ یک از سوالات من پاسخ نداده اید!
به 3) تا زمانیکه قانون اساسی به آنها مشروعیت بخشیده، بله میتوانند. اما باز میگویم مشکل این نیست. مشکل بندهای قانون اساسی و چهار قوه است.
به 4)... قانون مترقی تر تدوین میشد یا متحجرانهتر
از دیدگاه فعلی قانون نه مترقی است و نه متحجر، بلکه این قانون اساسی وضعیت رژیم فاسد شاهی را با پوشش جمهوری اسلامی موجب شده تا جائیکه فرمانده سپاه قبلی بگوید: اگر مردم نمیخواهند بروند دوباره انقلاب کنند. این حرف بسیار وزین یعنی قانون اساسی چیزی در حد انشاء نویسی مکتبخانه نبود. گرنه اگر این قانون “اساسی” بود، جناب فرمانده گلیم خودش را کمی جمع میکرد و اینقدر با آبروی 80 میلیون بازی نمیکرد. ایشان به چه چیزی سوگند خورده بودند؟ آقایان تدوین کننده این قانون اساسی شریک در جرم این الواتان اسلامی الهی اند.
به5) یک ضرب المثل ایرانی است که میگوید حق گرفتنی است.
مگر قانون اساسی می آید تعارف بازی راه بیاندازد. خدایا به تو شکایت میکنم که اینها نمیگذارنند شب عزاداری برپا کنم و...
بعضی از این سران مسخ شده سبز کار را به روسپی گری الهی کشاند. این مسخره بازی ها چیست؟
اگر در قانون اساسی شهروندی نتواند امیرالمونین را به دادگاه عدل بکشاند، بردن شکایت پیش خدا (که آدرس اش مشخص نیست) یعنی مضحک و کفر گوئی.
من میپرسم که چه شد شیعه را که به کفر گوئی در افتاد؟
به 6 ) مگر کسی که قانون اساسی را تدوین میکند، قانونگذار است؟ توجه کنید بین قانون گذار و کسی که قانون اساسی را تدوین میکند، فرق است. گروه دوم مشروعیت مدنی ندارد.
ما اینجا داریم روی قانون اساسی صحبت میکنم نه قانون تصویب مالیات.
کسانیکه قانون اساسی را مدون و به رای مردم گذاشتند و رهبر فرمان قبول آن توسط مردم را داد، مسئولیت این حضرات از همان لحظه مشخص شد.
مگر این حضرات را اجبار کرده بودند؟ کسی که در تدوین سرنوشت میلیونها نقش دارد، میبایست به همان مقدار به مسئولیت خود آگاه باشد.
به 2) اینجا چند چیز مخلوط شد ابتدا جدایش کنیم:
اگر آیت الله منتظری نبود جمهوری اسلامی پدید نمیآمد؟
آیا این سئوال فرضی مشکلی از ما را حل خواهد کرد؟ پس پرداختن به آن بیهوده است. ما روی هست باید بحث کنیم.
حالا: من ایشان و کسانیکه در تدوین دست داشتند، مثل نهضت آزادی و سایرین را به خیانت مردم ایران متهم میکنم چون مسئولیت همه فصل ها را به جان مردم انداختند. همانطور یکه گفتم بحث حقوقی (ius positivum) اینجا مطرح است نه اخلاق و الهیات
مشروح مذاکرات در آن زمان را مطالعه کردم. من مشکل دیگری در قانون اساسی را همینجا عنوان کردم که مسئله تفکیک قوا است. بنظرم در کشوری مثل ایران جای ندارد این آقایان انشا نویسی کردند، بدون اینکه متوجه باشند روح و روان مردم ایران.
حالا میبینیم مشکل این ساختمان سازی را.
اما نظر سنجی سایت مردمک که اشاره کردید، خود سایت میداند که نمیتوان بدان رجوع کرد. با کمی آشنای از تکنیک وب پاسخ سئوال شما داده میشود.
راستی اگر شما قدرت پیدا کنید با این دسته از مخالفانتان چگونه رفتار میکنید؟
من تابع همان قانونی خواهم بود که مخالفم تابع آن خواهد بود. اگر در قانون برای خود امتیازی بیشتری قائل باشم، باید دید که مشکل قانون در کجاست. در قانون اساسی مثل آلمان میخوانیم:
Alle Menschen sind vor dem Gesetz gleich
تمامی انسانها در مقابل قانون مساویند.
ثانیا دادگاهی میبایست دلایلم را ارزیابی کند و حکم کند.
من به زبان فارسی خوب مسلط نیستم.
به 1) قانون اساسی یک کشور قانون ساده ای نیست. برای همین هم باید خیلی محتاطانه با آن برخورد کرد. قرار دادن و یا ندادن حربه های در آن موجب مشکلات زیادی در کشور داری میشود. اینجاست کشور های غربی تمایل زیادی به تغییر آن ندارند، چون تغییر آن شرایط غیر قابل جبرانی در آینده یک کشور بوجود خواهد آورد. در نظر بگیریم سالهای 90 در آلمان را که پناهندگی در آلمان زیاد شده بود و هر پناهنده که به خاک آلمان میرسید، با توجه به قانون اساسی آلمان نمیشد او را اخراج کرد. رادیکال ها راست آلمان میخواستند بند مربوط به پناهندگی در قانون اساسی را حذف کنند. حالا اگر تاریخ آلمان نبود، خیلی ساده بود چنین بندی از قانون حذف کردن و حذف آن یعنی دولت آلمان میتواند آنطوریکه دلش و میل اش باشد اقدام کند.
بخاطر همین احزاب دور هم جمع شدند و توانستند بدون حذف آن، مسئله ورود پناهندگان را جوری سروسامان دهند از یکطرف توجه داشتند به پیشینه آلمان و از طرفی دولت بتواند مسئله پناهندگان را هدایت کند از طرفی طبق شرایطی پناهنده گی در آلمان گرفته شود.
اگر فرضا رادیکال ها راست آلمان کل حکومت را در دست داشته باشند، خود قانون اساسی حربه های برای مقاومت در خود ایجاد کرده و تغییر بندی از آن تا حد زیادی غیرممکن است. و یا بطور مثال احزاب دمکراتیک آلمان از مدتها قصد ممنوع کردن دو احزاب خیلی راست را دارند اما تا کنون موفق به رضایت قانون اساسی نشدند.
هربار دولت آلمان دورخیز میکند که ایندو را ممنوع کند، دادگاه قانون اساسی آلمان جواب رد میدهد.
حالا
اینکه در ایران بعد از انقلاب حکومت را در دست ولی بسپارند، سئوال اول اینجاست که از کجا آقایان تفاوتی قایل بودند بین رژیم فاسد پهلوی و جمهوری اسلامی؟ اینها فکر میکردند دین اسلام دیکتاتوری نمیاورد؟ تعریف این آقایان از انسان چه بود؟ هگل معتقد بود در روم باستان تعریف انسان امکان پذیر نیست چون روم برده را انسان نمیدانست. حالا میخواهیم بدانیم زمانیکه آقایان در تنظیم قانون اساسی بودند چه تعریفی از انسان داشتند؟ همه مومن اند و خدا بترس؟ و ظلم نکن؟ و دروغ نگو؟ همه مسلمان، پاک؟
مسلم است که قدرت از سوی مردم اعطا شد. اما در اینجا بحث روی مشروعیت نیست. روی مردم بیشتر خواهم نوشت. ابتدا بحث اینجاست که این آقایان از انسان و تاریخ ایران چه برداشتی داشتند که وارد دامی شدند که خود برای خود بوجود آوردند. مسلم این حضرات آدمهای باسوادی بودند و میبایست به تاریخ و روح و روان مردم خودآشنا میبودند.
حالا بحث مشروعیت آیت الله خمینی “فعلا” مطرح نیست. بحث سر بند های قانونی است که با تصویب آن مشروعیت برای دیکتاتوری ایجاد شد. در جائی در این سایت نوشتم که مشکل قانون اساسی ایران تحمیل رئیس جمهوری های است که 180 درجه باهم در تضاد اند. مشکل من دقیقا اینجاست. آیا آقایان به این معضل مطلع نبودند و همینطوری “انشاء نویسی” کردند؟
(ادامه دارد . همه جواب ها را نخواهم امروز نوشت)
خدمت آقای i:
گرچه صدر و ذیل کلام شما چندان سنخیتی با هم ندارد اما مایلم به چند سوال من پاسخ دهید:
1- قدرتی که آیت الله خمینی در دهه نخست به دست آورد حاصل قانون اساسی شکل گرفته در آن زمان بود یا قبل از آن توسط اکثریت مردم به وی اعطا شده بود؟
2- شما آیت الله منتظری را متهم به خیانت کردهاید چون از ساختمان فکریاش جمهوری اسلامی بیرون آمد! اگر آیت الله منتظری نبود جمهوری اسلامی پدید نمیآمد؟ به عبارت دیگر آیا ابتدا قانون اساسی نوشته شد بعد جمهوری اسلامی پدید آمد یا ابتدا 98درصد مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند بعد براساس آن قانون اساسی تدوین شد؟
(قابل توجه شما این که هم اکنون پس از 32 سال در نظر سنجی سایت مردمک که بیشتر خوانندگانش از منتقدین وضع موجودند، بیش از 42 درصد کماکان خواهان نظامی بر اساس “جمهوری اسلامی” اند و به همین علت به قول شما خائناند. راستی اگر شما قدرت پیدا کنید با این دسته از مخالفانتان چگونه رفتار میکنید؟)
3- آیا نمایندگان منتخب مردم در شورای قانون اساسی اول مجاز بودند اصولی را برخلاف خواست اکثریت (یعنی جمهوری اسلامی) تصویب کنند؟
4- با توجه به ترکیب مجلس خبرگان اول، اگر کسانی چون منتظری و بهشتی در آن عضویت نداشتند آیا اصول این قانون مترقی تر تدوین میشد یا متحجرانهتر؟ (لطفا به مشروح مذاکرات مراجعه کنید تا شبهه شما برطرف شود. مذاکرات مربوط به همه اصول نه فقط اصل ولایت فقیه)
5- آیا در این سه دهه به همه اصول قانون اساسی اول عمل شده است؟ و آیا مثلا اگر به اصول مربوط به حقوق ملت عمل میشد، وضع کشور اینگونه بود؟! یا حتی اگر به اصولی که به چگونگی تعیین رهبر میپردازد (در قانون اول) به خوبی عمل میشد، ما در این شرایط قرار داشتیم؟!
6- صرف نظر از همه موارد فوق، اگر قانونگذارانی تمام تلاش خود را بهکار گیرند ولی در مواردی دچار اشتباه شوند، آیا خیانت کردهاند؟ بر اساس این منطق مردم فقط باید همان چهارده معصوم را برای قانونگذاری انتخاب کنند و نه دیگران را!!
3
حالا بر هیچ آدم با عقل سلیم پوشیده نیست که ایشان در طول عمر شکنجه و مصائب زیادی را متحمل شدند. آنزمان حقوق بشر یک چشمش کور بود که ببیند در زندان پهلوی فاسد چه میگذرد، اگر نگویم هر دو چشمش سالم بود.
منتها: آیا عقلیست که یکی را با دیگری مقایسه کنیم؟ آیا عقل اجازه چنین مقایسه ای را خواهد داد که بگویم چون زمان سلطنت آن حضرت کذا بود بله... ولی الان چون جمهوری کذا است خیر؟
اگر بخواهیم اینطور پیش برویم که البته حق با دیوانگان خواهد بود.
2
مشکل دیگری که در ایران داریم، شخص پروری است. ولی در قانون پروری دچار بحران هویت هستیم. نگاه کنید به سایت های مختلف که چطور از “خدمت” آقای منتظری سخن گفته میگویند(از BBC فارسی گرفته تا سبزش و سرخش)ولی از “خیانت” اش هیچ.
در تاریخ تشیع 12 امام و 14 معصوم کافیست بیشترش فساد میآورد که آورده.
خدمت مخاطب زهرا
من نظرم اینست که در ایران مسائل را نباید الهی کرد. آقای منتظری و کسانیکه قانون اساسی را بعد از انقلاب بوجود آورند، مسئولیت خطیری بعهده گرفتند. اگر این حضرات عنوان کنند نمیدانستند که روزی ایران به چنین مصائبی بیافتد همانقدر مجرمند که احتمال آن را میدادند.
این مسائل حقوقی است و نه اخلاقی.
اینکه آقای منتظری بعدا به اشتباه خود پی بردند صورت اصلی مسئله را پاک نمیکند (ایشان و همفکران تنظیم قانون اساسی دادگاهی نشدند تا مقدار جرم شان مشخص شود و یا شود، چه رسد این افراد را از ابتدا الهی شان کنیم). تمامی این افراد که مسئولیت برای مشروعیت دادن نظام را قبول کرند، در برابر قانون پاسخگو اند، چه من باشم و چه امیرالمومنین.
اینکه انسانی علیه انسان دیگر از زور استفاده کند، چون الان زورش بیشتر است، که منطقی نیست و شما خواهید پرسید که به مجوزی؟
اگر ولی فقیه بگوید در قانون آورده شده، سئوال های بعدی اینجاست، که چطور افرادی مانند آقای منتظری از تاریخ و انسان ناآگاه بودند و آیا بودند که جان و مال مردم را در دست یک فرد قرار دهد؟
این با تجربه به دوران فاسد پهلوی خیانت محسوب میشود.
در پاسخ به آقای i:
ای کاش آن دسته از کسانی هم که امروز از دموکراسی و حقوق بشر دم می زنند و دیروز بر اریکه قدرت و سلطنت بودند، بابت شکنجه هایی که سالها بر مخالفان خود -ازجمله آیت الله منتظری- وارد آوردند، امروز در تفکر بودند و این تفکر لحظه ای خواب را از چشمانشان می ربود!
منتظری تنها شخصیت سیاسی معاصر است که قربانی دفاع از حقوق کسانی شد که نه او روش آنان را قبول داشت و نه آنان او را برمی تابیدند. چنین شخصیتی را نه در میان مذهبیها سراغ دارم و نه در میان سکولارها.
.... ولی ناگهان می گفت، من از فكر كسانی كه به زندان افتادهاند بیرون نمیآیم، اینها چرا این چنین میكنند.
بلاخره ایشان مسئول تک تک مصائبی هستند، که از ساختمان فکری اش، جمهوری اسلامی بیرون آمد و میاید.