نسخه آرشیو شده

گفت وگوی راهبردی  با ایران
از میان متن

  • «اگر فرایند گفت‌وگو بین ایران و آمریکا را از تعارض بین دو کشور به سوی همجواری دیپلماتیک بکشانیم، می‌توانیم به پرورش ظرفیت کشور ایران برای تغییر و جابجایی در داخل آن کمک کنیم»
مردمک
دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۹ - ۰۹:۲۸ | کد خبر: 58830

مجله فارن پالیسی در نوشته تحلیلی خود که بیست و سوم آذر،14 دسامبر، منتشر کرده است پس از موشکافی شرایط سیاسی ایران، از سیاست آمریکا در قبال مذاکره با ایران حمایت می‌کند و آن را برای حرکت اصلاح‌طلبانه ایران نیز مفید ارزیابی می‌کند.

مجله فارین پالیسی در نوشته تحلیلی خود که بیست و سوم آذر،14 دسامبر منتشر کرده است پس از موشکافی شرایط سیاسی ایران، از سیاست آمریکا در قبال مذاکره با ایران حمایت می‌کند و با اشاره به ضرورت توضیحات بیشتر آن از سوی حکومت آمریکا، ادامه آن را ضروری می‌خواند.

در این نوشته با نام «گفت‌وگوی راهبردی با ایران» تحلیلی در‌باره شرایط سیاسی و اجتماعی داخل ایران ارائه شده و دورنمای حرکت اصلاح‌طلبانه در  این کشور را صرفا خیزشی می‌داند که در آینده از داخل ایران برخواهد خاست.

به دنبال ناکامی حاصل از نبود پیشرفت اساسی در آخرین دور گفت وگوهای 1+5 در ژنو، برخی از تحلیل‌گران ایران، سیاست آمریکا را دوباره در یک محدوده ناشفاف تغییر رژیم غوطه‌ور می‌بینند.

برخی امیدوارند که حمله نظامی بتواند این هدف را تامین کند. برخی دیگر نیز حرف از راهی می‌زنند که به نظر دراز می‌رسد و آن این‌که آمریکا باید از انقلاب دموکراتیک مردم حمایت کند. ایده اخیر بسیار اغواکننده است.

ضمن این‌که با مورد احترام‌ترین ایده‌های ما هماهنگی دارد و نیز راه‌حلی را پیشنهاد می‌کند که به منافع ملی آمریکا نیز یاری می‌رساند، کدام فعال دمکراسی است که نخواهد جنبش سبز ایران پیروز شود؟ پیروزی این جنبش می‌تواند به ناگهان رهبران مشروع ایران را که خواهان دفاع از حق ایران برای داشتن قدرت هسته‌ای صلح‌آمیز هستند سر میز مذاکره‌ آورد. اما چه کسی طرف سازنده‌تر مذاکره برای آمریکا و متحدانش فراهم خواهد کرد.

مسئله این است که اصلاح دموکراتیک در ایران یک برنامه درازمدت است. در نتیجه نمی‌تواند به عنوان پایه‌ای به سیاست اثربخش آمریکاـ ایران کمک کند. اگر اوباما در کاخ سفید همه تلاش‌هایش را به جای منصرف‌کردن ایران از دنبال‌کردن تسلیحات هسته‌ای روی تغییر حکومت متمرکز می‌کرد، دولت او نیز در مورد سیاست ایران همانند دولت‌های خلف خود «نامنسجم» می‌بود.

چنین عدم انسجامی ریشه در تردید مقام‌های جمهوری‌خواه و دموکرات در آمریکا در تصمیم‌گیری بین دو گزینه مشخص جنگ یا گفت‌وگوی صلح‌آمیز دارد.

با وجود فرض هزینه‌های دوگزینه، بسیار شگفت‌آور است که رهبران ما مایل یا قادر نبوده‌اند تا حمایت سیاسی و مقام‌های دولتی را برای یکی از این گزینه‌ها به دست آورند و به جای آن با شکافتن تفاوت‌ها از ترکیبی از اقدامات تنبیهی و ارائه مشوق‌ها به صورت‌های مختلف به ایران استفاده کرده‌اند. به این ترتیب آن‌ها از تنش داخلی اجتناب کرده‌اند که به طور غیرقابل اجتنابی با سیاستی که از نظر راهبردی قانع‌کننده‌تر است همراه می‌باشد.

سیاست دو گانه اوباما در باره ایران

رئیس‌جمهوری آمریکا، که باید به او در این باره امتیاز داد، سعی کرد بر مشروعیت این اغتشاش سیاسی غلبه کند. او این کار را با جان‌بخشیدن مجدد به رویکردی «دوگانه» انجام داد که در عین حال که بر ایران هزینه‌های فزاینده‌ای را تحمیل کرد، چشم‌انداز مزایایی را نیز به آن‌ها نشان داد که در صورت شفافیت برنامه هسته‌ای خود به‌دست خواهند آورد.

اما این سیاست بیشتر بر تاکتیک‌های تحریم و سایر اقدامات تنبیهی استوار بود و کمتر روی بصیرت راهبردی قانع‌کننده درباره روابط نهایی آمریکا با ایران که رهبران کشور و عامه مردم از آن پشتیبانی کنند.

اگر آن‌طور که مقام‌های دولتی اصرار دارند تحریم‌ها «وسیله هستند نه هدف» ما باید هدف را روشن‌تر تعریف کنیم. اگر منظور متوقف‌کردن برنامه هسته ای ایران است باید اذعان کرد که تحریم‌ها می‌توانند حرکت برنامه را کند سازند اما به تنهایی نمی‌توانند ایران را وادار به اطاعت از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی یا شورای امنیت سازمان ملل متحد سازند.

ما باید تصمیم بگیریم که برای به‌دست‌آوردن توجه رهبران کنونی ایران، هدف تحریم‌ها «یا گفت‌وگوها» این است که زمینه را برای جنگ آماده سازد یا برای مذاکرات مداوم صلح.

سیاست کاخ سفید در‌باره سیاست ایران در پاسخ به این پرسش بنیادی کاملا روشن نیست. اگرچه در‌باره آشکارسازی ناپخته در‌باره اهداف گفت‌وگوها و ابراز علنی آن در داخل یا خارج آمریکا تردید وجود دارد اما حکومت اوباما در توضیح دقیق مزایای اقتصادی،‌ جغرافیایی- راهبردی یا دیپلماتیکی که ایران می‌تواند با پاسخگویی جدی به آن‌ها دست یابد نیز تردید نشان داده است؛ پاسخ‌گویی به نگرانی‌های مستند فراوانی که از سوی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مطرح شده است.

اعمال و گفته‌های ایران هم هیچ کمکی به روشن‌شدن موضوع نمی‌کند. ردکردن پیام نوروزی اوباما، حملات کلامی احمدی‌نژاد در‌باره مشروعیت «دشمن صهیونیستی»، حمایت تهران از حزب‌الله و حماس، بدون توجه به سرکوب جنبش سبز از سوی حکومت ایران، همگی حمایت از مذاکرات با ایران را در داخل و خارج از آمریکا کاهش می‌دهد.

هم‌چنان‌که حمایت از گفت‌وگوها در واشینگتن کم می‌شود، درخواست برای تغییر حکومت ایران در کنگره آمریکا و رسانه‌های کشور طنین می‌اندازد. این نظر که ما می‌توانیم اژدهای هسته‌ای ایران را با نابودی قلب مستبد آن از بین ببریم، احتمالا موضوع اصلی مجلس نمایندگان و احتمالا مجلس سنای آمریکا در سال 2011 خواهد بود.

چگونگی انجام این کار پرسش اصلی است. رابرت گیتز، وزیر دفاع آمریکا، به طور علنی گفته است که حمله نظامی به ایران «ملت (ایران) تقسیم شده‌ای را گرد یکدیگر می‌آورد» و برنامه تسلیحاتی این کشور را «عمیق‌تر و مخفیانه‌تر» می‌کند.

این مشاهده هوشیارانه نتیجه‌گیری‌هایی را که در گزارش مشترک انستیتوی صلح آمریکا و مرکز استیمسون مطرح شده بود، تایید می‌کند. در این گزارش آمده بود که حمله آمریکا به ایران «کل خاورمیانه را به گونه‌‌ای بی‌ثبات می‌کند که می‌تواند آسیب حیاتی به منافع راهبردی، اقتصادی و سیاسی آمریکا وارد کند.»

در این گزارش با توجه به دیدگاه‌های متنوع نویسندگانش شامل جیمز دابینز، داو زخیم و آدمیرال ویلیام فالون بحث می‌شود که حمله به ایران نه تنها اراده این کشور را برای دستیابی به بمب بیشتر می‌کند بلکه تلاش افراطی‌ها را برای تحمیل کامل کنترل خود افزایش می‌دهد به طوری که همه درهای امید را به روی هرگونه اصلاح سیاسی می‌بندد.

اصلاح سیاسی در دورنمای ایران، خیزشی از درون

اصلاح سیاسی بالاخره به ایران خواهد آمد اما خیلی دیرتر و نسبی‌تر از آن‌چه فعالان انقلاب دموکراتیک تمام عیار تصور می کنند. چنین سناریویی ممکن است احساسات عمیق همه را برانگیزد اما فکر فعال اصلاح‌طلبان ایران نبوده است. آن‌ها با 25 میلیون ایرانی طبقه متوسط شهری که در یک هدف مشترکند حرف می‌زنند و آن واداشتن حکومت برای توقف فشار اعتقادات دینی روی مردم است.

به دنبال مناقشه پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ماه ژوئن سال گذشته و اعتراضات گسترده پس از آن، ‌انگیزه برای اصلاح «در داخل» دستگاه باعث بازشدن نگاه تندتر در بین چند حلقه جنبش سبز شد.

اما رهبران جنبش به علت وجود حکومت سرکوبگر نتوانستند یک نگرش راهبردی مشترک از آن‌چه را خواهان دستیابی به آن هستند، تعریف کنند. به علاوه آن‌ها باید پیوندهای ماندنی خاموش و محکم خود را با گروه‌های نخبه کلیدی مانند بازار تجارت شهری، روحانیت رسمی یا با بخش‌های مردمی در بین طبقات فرودست شهری و روستایی برقرار می‌کردند. چنین پروژه‌ای، غیرممکن نیست اما مستلزم فرایند توده ای شبکه‌ای است، ارتباط و پیوندی که ساخت آن سال‌ها طول می‌کشد.

آمریکا خیلی کم می‌تواند بر این فرایند پویای طولانی اثر گذارد یا نباید چنین کند. ما هرچه بیشتر از فعالیت‌های دموکراتیک داخل ایران استفاده کنیم، آن‌ها را بیشتر سرکوب کرده‌ایم. اصلاح‌طلبان ایران از جامعه بین‌المللی می‌خواهند تا از حقوق انسانی آن‌ها دفاع کنند اما نمی‌خواهند بازیچه‌های تعارض آمریکا- ایران باشند.

در سرزمینی که نگرانی در‌باره اقتدار ملی و هویت دینی در همه گروه‌های حکومتی و معترضان وجود دارد، جست‌وجوی دموکراسی در صورتی که برخاسته از درون کشور نباشد بی‌اعتبار می‌شود.

تنها یک چیز در این‌جا وجود دارد و آن این‌که آمریکا می‌تواند کاهش فشار سیاسی را در ایران ارتقا بخشد و تشنج‌زدایی با جمهوری اسلامی را اولویت مهم خود سازد. گفت‌وگوی مداوم آمریکا با ایران «تهدیدی» را که افراطی‌های ایران همواره به آن متوسل می‌شوند تا به تلاش‌هایشان برای سرکوب یا به کنار راندن بحران‌های خود مشروعیت ببخشند کاهش می‌دهد.

آخرین این تلاش‌ها شامل محافظه‌کاران برجسته‌ای می‌شود، بسیاری از کسانی که مشتاقند تلاش‌های سپاه پاسداران را برای سست کردن اختیارات نهادهای روحانی،‌ مشاغل بخش خصوصی و پارلمان ایران را تغییر جهت دهند. این رهبران محافظه‌کار در مبارزه به منظور بقای سیاسی و اقتصادی خود احتمالا به ایجاد سازگاری سیاسی درونی فشار وارد می‌کنند که می‌تواند برخی درها را به روی اصلاح‌طلبان باز کند.

در حالی که آن‌ها با موانع زیادی روبه‌رو هستند اما یک چیز مسجل است و آن این‌که افزایش تنش‌های بین آمریکا و ایران (که خیلی کمتر از جنگ است) تنها به تلاش‌هایی رهبرانی آسیب می‌زند که به دنبال گفت‌وگوهای درونی برای شنیده‌شدن صدایشان هستند.

در دهه آینده، سیاست‌های ایران به وسیله کشمکش مشقت‌باری تعریف خواهد شد که بیشتر از طریق مجراهای نهادهای جمهوری اسلامی صورت می‌گیرد تا علیه آن‌ها. اگر ما در رویای سکرآور یک انقلاب ناگهانی دموکراتیک افراط کنیم، خواه از طریق بمباران از بالا یا مقاومت مردم از پایین، هسته‌های تغییر سیاسی را در ایران نابود کرده‌ایم. اما اگر فرایند گفت‌وگو بین ایران و آمریکا را از تعارض بین دو کشور به سوی همجواری دیپلماتیک بکشانیم، می‌توانیم به پرورش ظرفیت کشور ایران برای تغییر و جابجایی در داخل آن کمک کنیم.

بگذارید امیدوار باشیم که 2011 سالی است نه برای جنگ بلکه سالی برای یک حرکت پیشگامانه دیپلماتیک تجدید حیات یافته تا بحران برنامه هسته‌ای ایران را حل کند.

اگر ما استراتژی گفت‌وگوی بی‌باکانه‌تر را دنبال نکنیم، آمریکا و متحدانش نهایتا گزینه‌ای جز مهار ایران هسته‌ای نخواهند داشت. وزیر خارجه آمریکا، هیلاری کلینتون، که اخیرا در مصاحبه‌ای با بی.بی.سی از پذیرش مشروط حق غنی‌سازی اورانیوم ایران سخن گفته بود گامی در جهت درست برداشته است.

دولت اوباما با وجود موانع موجود در داخل و خارج از آمریکا باید رو به پیش رود.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی