کمیسیون ماده ده احزاب اعلام کرده است که احزاب حق ندارند از شبکههای اجتماعی و فیس بوک برای فعالیتهایشان استفاده کنند. آرش غفوری کارشناس ارشد ارتباطات از تلاشهای حکومت برای محدودیت شبکههای اجتماعی میگوید.
در اواسط دهه هفتاد و زمانی که ماموران دادگستری تهران به دفتر روزنامه سلام رفته بودند وقتی که قرار شد مدرک جرمی بدست آورند، غیر از دفتر و دستک و کاغذ پاره و چندتایی کتاب به سراغ مانیتورهای روزنامه هم رفته بودند. آنها به خیال خودشان فکر میکردند که کامپیوتر هم تلویزیون است و هرچه هست از صدقه سری آن جعبه جادویی مستطیلی یا مربعی است که بیرون میآید. طول کشید تا زمانیکه آنها مانیتور را ببرند و ببینند کهای دل غافل؛ مانیتور خالی که به دردی نمیخورد. آنها باید هارد کامپیوتر را بر میداشتند.
امروزه اما سطح دعوا و نزاع از مانیتور و کیس کامپیوتر گذشته است. درست است که از جمله اولین مدارک جرم بازداشتی همین هارد کامپیوتر و لپ تاپ است اما پسوردای میل و صفحات اجتماعی مثل فیس بوک و تویتر اطلاعات بیشتری به «سربازان گمنام امام زمان» میدهد. به همین دلیل هم هست که بر فرض مثال «فیس بوک» «حرف نگوی» بخشی از حاکمیت شده است.
از این رو وقتی از درون وزارت کشور و کمیسیون احزاب این وزارتخانه، خبری درز میکند که احزاب نباید در شبکههای اجتماعی اینترنتی (بخوانید فیس بوک) فعالیت کنند معنایش این است که سطح رقابتهای سیاسی و بازیگرانی که مسئولیت قانون گذاری به آنها واگذار شده تا حدی پایین است که تمام تناقضهای ممکن را در یک دیدگاه خاص جمع کرده و آنها را به وزارت کشور فرستاده است.
فیس بوک پیش از انتخابات در ایران به صورت رسمی فیلتر نبود. بعد از انتخابات اما که معلوم شد خبرهای تجمعات و اعتراضات چقدر زود در فیس بوک پخش میشود و همه و همه خبر دار هم میشوند فیلترینگ به سراغ فیس بوک هم رفت. بعدترها رسانههای حاکم خبرهای کج دار مریزی منتشر میکردند که فیس بوک را آمریکاییها راه انداختهاند برای انقلابهای مخملین. یکی از این رسانهها روزنامه ایران بود که دادش از این فیس بوک به هوا بود. کیهان هم همینطور. او هم از ستون خبر ویژه تا گفت و شنود و گاهی اوقات یادداشت روز و صفحه خوانندگانش خبر و گزارش میداد که موضوعش همین شبکههای اجتماعی و «خطرات» آن بود.
اینها همه درحالی بود که هم محمود احمدینژاد و هم رئیس دفتر محبوبش، اسفندیار رحیم مشائی در فیس بوک و توییتر صفحه داشتند. «برادران ارزشی» از خبرنگار تا فعال سیاسی و حتی همین «سربازان گمنامان امام زمان» هم در شکل و شمایل مدونا و لیلی گاگا هم زاغ سیاه ملت را چوب میزدند. حتی رهبری عالی نظام، آیت الله علی خامنهای در توییتر صفحه رسمی داشت و البته این قانون نویسان کمیسیون احزاب یا نمیدانستند و یا سواد کافی آن را نداشتند که نمیشود با دستور و بخشنامه چیزی را منع کرد که تازه آن هم پر از تناقض است که:
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنچه هست گیرند
در اواسط دهه هشتاد شمسی سالهای ۸۲ و ۸۳ و ۸۴، وبلاگ نویسی در ایران به خصوص برای فعالان سیاسی رواج زیادی داشت. در آن روزها هم مثل امروز یک دفعه وبلاگ نویسی شد «حرف نگوی» بخشی از حاکمیت در قوه قضائیه و اطلاعات موازی. آن روزها هنوز دیکتاتوری تا این حد یکدست نشده بود. آن روزها تعدادی از بچههای روزنامه نگار و فعال سیاسی را گرفتند و پروندهای درست کردند به نام پرونده وبلاگ نویسان.
بعد از آزادی که به همت محمدعلی ابطحی، مشاور وقت رئیس جمهوری محمد خاتمی، این وبلاگنویسان آزاد شده به نزد رئیس قوه قضائیه برده بودند، آقای رئیس صفحاتی به آنها نشان داد که چه است این اینترنت که همهاش ضد دین و ترویج سکس و بیبندوباری است. طول کشید تا آنها به رئیس وقت قوه قضائیه نشان دادند که این اینترنت هم مثل کتاب است. هم خوب دارد هم بد. از خوبش چرا نمیگویید که میتواند ترویج دین هم باشد اگر شما دوست دارید. آقای هاشمی شاهرودی البته تقصیری نداشت. مرتضوی قاضی چند صفحهای برایش پرینت گرفته و گفته بود که اینست اینترنت و وبلاگ و او هم از همه جا بیخبر باور کرده بود.
حالا بروید ببینید که در قم طلبهها وبلاگ نویسی میآموزند و برادران به اصطلاح ارزشی وبلاگ نویس و اینترنت باز هم از روزنامه نگار فارس و رجا تا خبرنگار کیهان کم نیستند در میان همینها.
این تاریخ پرتکرار افراد ضعیف النفس است که جایی که کم میآورند به تردید و تکفیر میپردازند. روزی روزگاری ای میل بود که البته الان هم وزیر اطلاعات آقای احمدینژاد ادعا کرده است وزارتخانهاش میتواند ایمیلها را هک کند، ادعایی که روشن است هیچ مبنای منطقی ندارد. بعدها وبلاگ نویسی بود که آن بلاها را سر بچهها آوردند اما امروز از رئیس جمهور تا شهردار همه وبلاگ نویس شدهاند. این آخری اما که فیس بوک باشد نوبرش است. هم شهردار و وزیر و وکیل و هم خود رئیس جمهور در آن به اصطلاح «آی دی» و «اکانت» دارند اما دولت میگوید خوب نیست. وزارت ارتباطات که فیلترش میکند و وزارت کشور که میگوید احزاب در آن فعالیت نکنند. مبادا در حق انحصاری تبلیغات دولتی و صدا و سیمای ملی و زبان ضرغامی که قرار است یک سخن و تنها یک سخن را تبلیغ کند خللی وارد شود.
آیت الله مرتضی مطهری سی سال پیش میگفت باید کرسی مارکسیسم در دانشگاه تهران ایجاد شود و این عین پهن کردن بساط نقد در جمهوری اسلامی است. سی سالی از آن حرفها نگذشته عدهای وارد گود شدهاند که کرسی مارکسیسم هیچ، به خیال خود اجازه حرف زدن را در خفا هم به جفا میدهند و البته جاهایی هم مزاح میفرمایند. همین چند روز پیش خبری منتشر شد که رئیس صدا و سیمای ایران از اینکه جریان اخبار در سطح بین المللی یک طرفه و تبعیض آمیز است و ماهوارههای ایران اجازه پخش خبر ندارند گلایه کرده بود. محدوده یک میلیون و ۶۴۸ هزار و ۱۹۵ کیلومتری ایران کم آمده است که داشتن ماهواره در آن قانوناً جرم است، حالا کل جهان را میخواهد آقا.
آقای نوری الا ؛
شما دارید همان اشتباه قبلی را در ۵۷ تکرار میکنید .
تکلیف آنهایی که به کاسترو اعتقاد دارند چیست ؟
چرا همه سلطنت طلبان ، اصلاح طلبان ، دمکراسی دینی خواهان ، تجزیه طلبان ، جمهوری خواهان مادام العمر ، ولایتی ها را زیر ذره بین میگذاری و نتیجه میگیری که با آنها نمیشود اتحاد کرد چون در آینده تبدیل به دیکتاتوری میشوند اما هرگز نامی از سکولار نماها ، کنشگران حقوق بشری مارکسیست که دل در گرو فدائیان خلق و سوسیالیسم دارند نمیبری ؟ آیا این اصرار بر عدم ذکر نام حزب توده ، فدائیان ، دیگر هواداران دیکتاتوری پرولتاریا ، مجاهدین خلق که ضد جمهوری اسلامی هستند و به خیال خودشان دیکتاتوری پرولتاریا را از دموکراسی غربی دموکرات تر میدانند همان خوش خیالی نیست که در انقالب ۵۷ همه را به ان متهم میکنی ؟
اصلا با کدام گروه ها میخواهی ایتلاف کنی ؟ چرا مثل ایت الله خمینی پنهان کاری میکنی تا از مجاهدین ، فدائیان ، کومله ، حزب کمونیست کارگری ، .... استفاده تاکتیکی کنی ؟
آیا اگر شما به فرض محال پیروز شوید ، در دولت آینده فدائیان ، مجاهدین ، کمونیست کارگری میگذارند یک دموکراسی نظیر کشور های غربی در ایران حاکم شود ؟ یا میخواهند یک دیکتاتوری پرولتاریا یا یک رییس جمهور مادام العمر مثل کوبا ایجاد کنند ؟
همین کاری که اینها با دولت بازرگان کردند . با دولت سکولاری که شما میگویید خواهند کرد . جنجال ، اغتشاش ، همصدایی با تجزیه طلبان به نام حقوق خلق ها ، بهم ریختن دانشگاهها و اشغال سفارت ها به نام مبارزه با سرمایه داری و امپریالیسم .......
این نهایت ساده لوحی و ساده سازی افرادی مثل جناب عالی است که در کمال مرد رندی پیشنهاد ناممکن إتلاف بین مارکسیست ها و دموکراسی خواهان را میدهی.
در واقع اتحاد با هواداران دموکراسی دینی اگر لیبرال باشند و ایران را بر اسلام مقدم بدارند ( مثل ترکیه ) امکان پذیرتر و کم خطر تر است از اتحاد با مسعود رجوی و فدائیان اکثریت و فواد تابان .
بنابر این هدف شما و نیک آهنگ و تابان و ادیب زاده و الهه بقراط و آشوری و اتحاد جمهوری خواهان ( که به گفته نقره کار تحت کنترل حزب توده و فدائیان اکثریت است ) .... فقط شکستن اپوزیسیون است . هیچ صداقتی در مرز بندی بین نیروهای آزادی خواه و دمکراسی طلب با لنینیست ها ندارید .
هنوز نگفتی چرا در کوبا بیکاری میلیونی و دیکتاتوری است ؟
چرا بن علی ، علی بن صالح ، مبارک ، .... که سکولار هستند دیکتاتور شدند ؟ با اینکه ضد مذهب هستند !
صرف نوشتن قانون اساسی خوب دیکتاتوری را از بین نمیبرد .
فرهنگ و باور دمکراتیک و تمرین دموکراسی و اقتصاد آزاد ضامن دموکراسی است .
متظاهرین به حقوق بشر و دموکراسی ( سوسیالیست یا مذهبی یا سکولار ) بدترین عوامل تثبیت دیکتاتوری هستند .
آدم وقتی وضعیت ایران امروز را با وضعیت زمان پهلوی مقایسه میکند، بعد از سقوط آن فاسد “پدران” تدوین کننده قانون اساسی فاسدی دیگر را مشروعیت بخشیدند، یاد فیلسوف اسپانیائی-امریکائی George Santayana
می افتد که گفت:
Those who cannot remember the past are condemned to repeat it