نسخه آرشیو شده

شیخ عزالدین حسینی؛ از مبارزه با پهلوی تا مرگ در غربت
شیخ عزالدین حسینی / عکس از medyanews.com
از میان متن

  • بعد‌ها نزد خمینی رفت و به مردم و رسانه‌ها گفت: خمینی عبایم را گرفته و گفته آرامش کردستان را از تو می‌خواهم و من هم آستین‌اش را گرفته‌ام و گفته‌ام: من هم خودمختاری کردستان را از تو می‌خواهم.
عرفان قانعی‌فرد
شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۲ | کد خبر: 60120

شیخ عزالدین حسینی، از روحانیون شناخته‌شده کرد و از رهبران کردهای ایران در دوران انقلاب ۵۷، دو روز پیش در سن ۸۹ سالگی درگذشت.

آقای حسینی در ۲۱ بهمن در شهر اوپسالا در نزدیکی پایتخت سوئد درگذشته است. او ۲۰ سال پیش ایران را ترک کرد و پس از آن در سوئد زندگی می‌کرد.

این روحانی کرد، به عنوان امام جمعه شهر مهاباد در سال ۵۷ رهبر اصلی اعتراضات علیه حکومت پهلوی در کردستان بود اما در سال‌های پس از انقلاب، از جمهوری اسلامی فاصله گرفت و سرانجام ایران را ترک کرد.

در فاصله سال‌های ۵۷ تا ۵۹ و هم‌زمان با بالاگرفتن درگیری‌ها میان نیروهای انتظامی ایران از یک سو و گروه‌های مسلح کرد از سوی دیگر، آقای حسینی چهره اصلی طرف مذاکره با دولت ایران بود و از خواسته خودمختاری کردستان حمایت می‌کرد.

با بالا گرفتن درگیری‌های مسلحانه در مناطق کردنشین ایران، او مهاباد را ترک کرد و در سال‌های ۶۰ تا ۶۲ در مناطق روستایی کردنشین زندگی کرد که از کنترل دولت ایران خارج بود.

شیخ عزالدین حسینی در همه‌پرسی جمهوری اسلامی به دلیل «روشن‌نبودن محتوای جمهوری اسلامی» رای نداد. او در نخستین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران از نامزد مورد نظر سازمان مجاهدین خلق ایران حمایت کرد.

***

شیخ عزالدین از‌‌ همان دوران تحصیل، در کردستان، شهره بود به دگر اندیشی و مخالفت با سنت غالب بر مذهبیون ودر آغاز انقلاب، نامی بود آشنا و دخیل در تاریخ معاصر کردستان. قبای سیاست به تن کرد و از رهبران روحانی‌ اهل سنت شد که رسانه‌ها، دورش را گرفتند و او خواستار به‌ رسمیت‌ شناخته شدن‌ ملیت و هویت قومی‌ بر اساس قانون‌ اساسی‌ ایران‌، تدریس زبان کردی، خودگردانی محلی و.... و حتی خواهان ترسیم‌ مجدد مرزهای‌ استانی‌ بود. ‌

شیخ عزالدین در قبل از انقلاب، بیشتر چهره‌ای مذهبی اهل سنت بود و شاید در میان ملایان و چهره‌های مذهبی منطقه کردستان، تنها مدافع حق رای زنان و سناتور و نماینده شدن آنان بود که البته متعاقبا با تکفیر دوستان و هم سلکی‌های عشیره‌ای و سنتی روبرو شد.

وی شاید جزو معدود مدافعان حق تحصیل و رای زنان کرد به شمار می‌رفت و این شاید تنها یادگار مثبت اوست در آن دور و زمانه. در دوران قبل از انقلاب، با چهره‌های روحانی اهل تشیع که بنا به برخورد ساواک به کردستان تبعید شده بودند، مانند ناصر مکارم شیرازی، حسینعلی منتظری، کرمانی و طالقانی و...، آشنایی یافت و در ایام پس از انقلاب، از آشنایی‌اش با سران مذهبی کشور، عبایی ندوخت و شاید فرصت‌‌ها را از کف داد.

در آغاز پیروزی انقلاب، گروه‌های‌ خودمختار طلب‌، به‌فعالیت‌ در جهت‌ برقراری‌ حکومت‌ خودمختار محلی کردستان‌ پرداختند، اما ناگهان با برافروخته‌ شدن‌ لهیب‌ آتش‌ جنگ در ‌ منطقه‌ و ‌ درگیری‌ها، اعمال سیاست جنگ افروزی و تفرقه افکنی، مانع حضور کرد‌ها و مشارکت آنان در ساختار سیاسی ایران شد و هم دولت‌ را وادار به‌ اعزام‌ نیرو جهت‌ سرکوب‌ و رفع‌ بحران‌کردستان‌ نمودند و ناآرامی‌ و اغتشاش‌ مانع‌شد تا دولت‌ نظر مساعدی‌ دربارة‌ خواسته‌ ساده و قانونی آنان‌ داشته‌ باشد.

هیئت‌های‌ اعزامی‌ و مأمور حکومت مرکزی برای‌ ایجاد سروسامان‌ کرد‌ها به‌ آن‌ دیار آمدند و در میان آن فضای ناآرام، تو گویی نه خواسته‌ خودمختاری‌کرد‌ها هم ـ که‌ بیشتر توسط‌ قاسملو و شیخ‌ عزالدین‌ حسینی‌ اعلام‌می‌شد ـ قابل‌ پذیرش‌ بود و نه احزاب کرد توانستند دیگر خواسته‌‌های خود را به‌ دولت‌ ایران‌ اعلام‌ دارند، و نه حکومت مرکزی هم می‌خواست که بشنود انگار کرد‌ها گزگ دستشان داده بودند و البته بعد‌ها – جسته و گریخته - مقام‌های طراز اول امینتی و سیاست ایران، اظهار داشتند که عدم شناخت از کرد و کردستان، موجب آن شدت اعمال شد که غیر ضروری بود و کردستان جزئی جدانشدنی از ایران است، اما با کرد‌ها، گروهی توافق‌های ‌صوری‌ و ظاهری‌ بین‌ دولت‌ و کرد امضا کردند، گروهی بر طبل جنگ و سرکوب نواختند و گروهی هم فرصت را غنیمت شمرده بودند و هر چه بود در میان آن گیر و دار، هزاران‌ نفر تلف و یا بی‌خانمان‌ شدند و شعله جنگ خانمان سوز بر افروخته‌تر.

فروهر، طالقانی‌، بهشتی‌، رفسنجانی‌ و بنی‌صدرو... وارد سنندج‌ شدند و با کُرد‌ها به‌ مذاکره‌ پرداختند و افرادی‌ در این‌ مذاکره‌‌ها حضور داشتند‌ شیخ‌ عزالدین‌، بلوریان‌ و صادق‌وزیری‌ و قاسملو و... و البته میان کرد‌ها هم کسی دیگری را قبول نداشت، گروهی مانند مفتی‌زاده انشای نوشته بهشتی را می‌خواند و گروهی مانند کومله و دمکرات، از میهمانان بعثی خود، الگو می‌گرفتند و گروهی هم رگ غیرت و تعصبشان بر افروخته شده بود و می‌خواستند تاریخ ۳۰۰۰ ساله را همین جا ختم به خیر کنند و در میان چهره‌ها ی شهره به مذهبی هم ۲ نفر آستین همت بالا زده بودند، شیخ‌عزالدین به‌ عنوان‌ رهبر مذهبی‌، مورد احترام ۱ حزب سیاسی کرد - کومله - قرار گرفت که شاید به سودش نبود آن وابستگی اما بیشتر شیخ عزالدین دستخوش احساسات و هیجان بود و استراتژی روشنی نداشت و فرصت‌ها را سوزانید و این روحانی کرد زبان، خود گفته منتقدانش را نمی‌پذیرفت که می‌گفتند «وقتی هیلکوپ‌تر حکومت می‌خواست او را به تهران ببرد، شیخ، بر زمین دستش را کوفت و گفت: من یکی با این حکومت مذاکره نمی‌کنم و من خمینی کرد‌ها هستم و... و شیخ بیان می‌کرد که حکومت تازه به قدرت رسیده، نمی‌خواهد که صدای ما را بشنود. البته او هم خود حکایتی جداگانه دارد و خود متهم به همکاری با ساواک بود، اما دیگران را متهم به ساواکی بودن می‌کرد و...

«من یک روحانی کرد زبان هستم که سالهاست در غربتم و تبعید، اما حاظر به گفتگو با حکومت ایران نشدم و هیچگاه هم زیر بار چنین خفتی نخواهم رفت، یک عمر برای آزادی کوشیده‌ام و حال به چنین گفتاری تن نخواهم داد و هنوز بر آن عقیده روز اول مانده‌ام، اما من در این سال‌ها تغییر کرده‌ام و در ابعاد گسترده جامعه‌ام را می‌نگرم، علم و آگاهی و آزادی راه نجالت میهن را هموار می‌کند، نه دین ولایت مداری، کسی که خود را جانشین و نماینده امام زمان می‌داند و امام زمان را نماینده خدا. من با چنین جاعلانی بر سر میز گفت‌و‌گو نخواهم نشست و باور ندارم دینی که آنان، تظاهرش را دارند! در‌‌ همان اوایل انقلاب در کنار من چند شخصیت مذهبی دیگرهم بودند، احمد مفتی‌زاده و شیخ عثمان، اما شیخ در دربار شاه محبوب بود و کاری به حکومت نداشت و در دوران حکومت ایران هم بی‌ضرر بود؛ مرحوم مفتی‌زاده را هم من دوست داشتم، اما دو خطا داشت، به جمهوری اسلامی باور داشت و حاضر به رنجاندن ما به نفع حکومت بود، چون از ساده دلی باور می‌کرد سخنان پرفریب حکومت را» و... البته بعد‌ها نزد خمینی رفت و به مردم و رسانه‌ها گفت: خمینی عبایم را گرفته و گفته آرامش کردستان را از تو می‌خواهم و من هم آستین‌اش را گرفته‌ام و گفته‌ام: من هم خودمختاری کردستان را از تو می‌خواهم!... و این شوق به خودمختاری، شاید بیانش سودی و جایی نداشت.

اولین بار در سال ۱۳۸۳ با او صحبت کردم، به سختی سخن می‌گفت و در بستر بیماری بود، اما امیدوار به آینده و دارای ذهنی جویا و فعال و با وجود کهولت سن نمی‌خواست پرسشی را بدون پاسخ بگذارد و این تنها گفتگوی مبسوط او درباره دوران انقلاب است.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

رسولی

مطلب تابناک هم جای تامل دارد قربان

http://www.tabnak.ir/fa/news/148885/از-کرامات-شیخ-ما- ..

رسولی | ۲۹ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۶
رسولی - سوید

این 1-2 نفر شیرین عقل، اینجا رو کرده اند محل نق زدن و تسویه حساب های بچگانه

حالا یکی نیست بگوید این شیخ خل وضع  متوفی ، مگر کی بود ؟ آخوند باشی و نماینده کومله کمونیست ؟؟

من با کامنت amele saddam کاملا موافقم

رسولی - سوید | ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۲:۱۹
Kakshar Oremar

Salam, ma salha qabl ke hanoz Irfan ba janjalbazihash shohrate inchenin kazebi ra baraye khodash kasb nakardeh bud, dar MED TV goftegoyi chandin saeteh ba zendehyad Sh.Izzadin Huseyni dashtim ke dar barnameyi be name” bo mêjo-baraye tarikh” pakhsh shud. Hala goftegoye Irfan chera bayad az hameyi in gofegoha mabsuttar bashe? Ishan baraye melate Kurd yek rahbare siyasi hastand u hichgah nakhahand mord.  Sad barabare baramber jenayatkarani cho Khomeyni baraye demokrasi w ensaniyat khedmat kardand. Arzoye bozorgash estqlale Kurdistan bud.

Kakshar Oremar | ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۰:۱۰
مهران عزیزی

این مصاحبه آقای قانعی فرد، کامل ترین مصاحبه با شیخ عزالدین است که بسیار در موقع خوبی بازتاب یافت

از متلک آقای صوفی زاده هم، چیزی نفهمیدیم ، ایشان هم بروند و از این تاریخ شفاهی های کردستان عزیز را، ضبط کنند

کردها خودشان دشمن خویش اند
رژیم هم از اینکه کردها را به جان خودشان بیاندازد خوشحال است ظاهرا
——————————————————————————-
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/02/117479.php
——————————————————————————-
که در ” خواندنیها” و ” خودنویس” و ” رادیو کوچه” هم منتشر شده اند

 

مهران عزیزی | ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۶:۴۰
احمد صولتی

عرفان انسانی چند بعدی است
سر از سایت ” سیا ” هم ممکن است در آورد
مدتی هم تابناک را سرکار گذاشت

خوب می داند تریبون کجاست

اما الحق این مطلب درباره شیخ عزالدین امانت داری عرفان بود و ممنونم من از وی

که منتشر کرد

موفق باشید

احمد صولتی | ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۶:۳۴
هادی صوفی زاده‌

چه‌ عجب!نویسنده‌ محترم همراه‌ با کامنت نویسانش بالاخره‌ از مردمک سردرآورد!!

هادی صوفی زاده‌ | ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۳
amele saddam

چطور این بابا که مامور عراق بود و صدام حسین و یکی از کسانی که دستور حمله به پادگانها و ایجاد بلوا در کردستان را داد تا دولت لیبرال بازرگان را  به نفع ملاها بهم بزند تغییر کرده و تغییرش هم مورد قبول شما مزدوران مارکسیست روسی واقع شده اما کروبی و منتظری هنوز مغضوب شما ها هستند ؟ این آخوند کمونیست که به عراق گریخت چرا ساکت بود سالها . حالا تو جوجه روزنامه نگار مزدور روس از صندوق خانه ک گ ب رفتی مصاحبه آوردی که او آواز شده بود ؟
این آخوند کمونیست چرا رفت سوئد؟ چرا نرفت کوبا ؟ آیا او هم مثل شما دو لپی میخورد ؟ هم ا ز روسیه هم از امریکا ؟
قرن ۲۱ است . قرن جوانا ن ، اینترنت ، فیس بوک ، ماهواره ، انقلاب های اینترنتی . چرا شما مارکسیست های روسی که سالها انتشارات و روزنامه ها و کانون های علمی و فرهنگی را اشغال کرده بودید و نمیگزاشتید هیچ جنبشی به ثمر برسد ، حالا نفوز کرده اید به اینترنت و امکانات آمریکایی تا مانع شکل گیری انقلاب اینترنتی شوید و روند مدرنیزاسیون را که در همه جا حتا آفریقا  در جریان است ، در ایران به تاخیر بیندازید ؟
تا کی شما خائنین به تاسیس و تثبیت دیکتاتوری های مذهبی ، ایدیولوژیک سوسیالیستی ، ریس جمهور مدام العمر در ایران کمر همت بسته اید ؟
هنوز لای زباله های تاریخ دنبال چریک بازی ، مزدوری قوم گرایانه فاشیستی ، تفرقه بین اقوام و گویش ها ، ... میگردید و به هر آزادی خواه مدرنی حمله میکنید ؟
ملت ایران تا کی باید از دست شما مزدوران و جیره خواران لمپن بکشد ؟
چرا دست از سر این ملت بر نمیدارید ؟
مارکسیسم مرد ، سوسیالیسم ورشکسته است ، لیبرال دموکراسی تنها گزینه ای است که کار میکند . ترکیه ، کره جنوبی ، مالزی ، اندونزی ، ....... روبروی ما هستند . کوبا یک میلیون بیکار ، دیکتاتوری ، هزاران فاحشه ، فقر بدون کمترین حقوق انسانی ( دسترسی به اطلاعات از طریق اینترنت و ماهواره و شرکت در قدرت ) ان طرف است . سوریه هم آنطرف تر . چین و ویتنام و روسیه و کشورهای بازمانده از فروپاشی کمونیست ها همه رفتند به سوی سرمایه داری .
شما خفاشان روسی از غار خود بیرون نمی آیید ؟

amele saddam | ۲۳ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۵:۳۹
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی