باید صبر کرد و دید چه نظام سیاسیای بر مصر حاکم خواهد شد و رفتار آنرا در عمل و در ماهها و سالهای آینده محک زد. نویسنده وبلاگ بامدادی مینویسد:
اعتراف میکنم که تا قبل از وقایع اخیر اطلاعات اندکی دربارهٔ مصر داشتم اما رویدادهای اخیر باعث شد که بیشتر دربارهٔ مصر کنجکاوی کنم که نتیجهاش نگاه فعلی من به مصر است که در اینجا خلاصه میکنم:
نظام حاکم بر مصر که یک نظام «جمال عبدالناصری» است با آمدن حسنی مبارک شروع نشده بود که لزوما با رفتن او بر چیده شود. «حسنی مبارک» نیز مانند «انور سادات» میراثدار نظامی بود که توسط عبدالناصر بنیاد گذاشته شده بود و ارتش در «راس امور» وظیفه حفظ و بقای این «نظام» را عهدهدار بود.
این نظام به تدریج (ولی در طول چندین دهه مخاصمت) به یک همزیستی استراتژیک با اسرائیل و آمریکا رسید که در دوران حسنی مبارک به دقت پیگیری شد و در واقع به اوج خود رسید. تا جایی که مصر بعد از اسرائیل به دومین کشور مورد حمایت آمریکا تبدیل شد. حمایتهایی که البته فقط به حوزهٔ سیاسی ختم نمیشد و مهمترین دریافت کننده کمکها همان «ارتش» مصر بود. ارتشی که شاید حرف اول و آخر را در مصر عبدالناصری میزند.
قبل از شدت گرفتن اعتراضات در هفتههای آغازین سال 2011، اختلاف بین سران ارتش و حسنی مبارک بر سر دوران بعد از حسنی مبارک در حال شدت گرفتن بود. هم حسنی مبارک و هم سران ارتش می دانستند که با توجه به شرایط جامعه و همین طور وضعیت سنی و جسمی مبارک، دوران زمامداری وی رو به اتمام است. به خصوص سران ارتش تمایلی به برنامهٔ مبارک برای جانشین کردن فرزندش «جمال مبارک» نداشتند.
با شدت گرفتن اعتراضات مردمی علیه شخص حسنی مبارک، ارتش مصر که در درجهٔ اول وظیفهٔ حراست از نظام سیاسی مصر را داشت، با علم به «پاییزی» بودن دوران مبارک و همینطور مخالفت با ادامهٔ آن توسط فرزندش به این نتیجه رسید که رو در روی مردم معترض قرار نگیرد. چرا که سران ارتش میدانستند مدت زمان زیادی به پایان دوران مبارک باقی نمانده است و این مساله حتی بدون اعتراضات هم برای آنها روشن بود.
سران ارتش خواهان تغییر ساختار سیاسی مصر نبوده و نیستند. به عبارت دیگر «ارتش باید در راس امور باقی بماند».
سران ارتش میدانستند و میدانند که امنیت اسرائیل و منافع آمریکا در منطقه نباید به خطر بیافتد چرا که هر گونه تهدید جدی امنیت اسرائیل به خاطر ایجاد بحران یا تغییر نظامی سیاسی در مصر میتواند تبعات جدیای مانند واکنش شدید (حتی نظامی) علیه مصر در پی داشته باشد.
با توجه به بندهای گفته شده، ارتش (و متحدانش در اسرائیل و آمریکا و …) به این نتیجه رسیدند که اگر چه رفتن مبارک اجتنابناپذیر است اما باید آرام و بدون تغییر نظام سیاسی انجام شود.
بهترین حالت راضی کردن مردم به ادامهٔ حضور مبارک تا پایان دورهٔ فعلی ریاستجمهوریاش بود. به این ترتیب میتوانستند زمان کافی برای انتقال قدرت (و نه تغییر ساختار قدرت) در مصر فراهم کنند.
اما مردم اصرار داشتند مبارک همین حالا برود. به دلایل مختلف (که شرح آن به جای خودش) مبارک و عدهای از سران ارتش نگران بودند رفتن ناگهانی مبارک منجر به ایجاد خلأ سیاسی و در نتیجه از کنترل خارج شدن اوضاع شود. آنها میخواستند فرایند رفتن مبارک به تدریج انجام شود تا کنترل گذار به دوران بعد از مبارک را در دست داشته باشند. این تردیدها منجر به این شد که مبارک دیشب اعلام کرد استعفا نمیدهد. اما در طول کمتر از 24 ساعت، شرایط عوض شد.
مردم کوتاه نیامدند و حضور خود را تشدید کردند. ارتش یا باید از ماندن مبارک حمایت میکرد و منفعلانه ادامه میداد و خطر از کنترل خارج شدن اوضاع را به جان میخرید (اوضاع به دست مردم میافتاد و در نتیجه ممکن بود ساخت نظامی موجود به خطر بیافتد)، یا باید مردم را سرکوب میکرد (که بازی بسیار خطرناکی میبود و میتوانست منجر به نابودی نظام سیاسی و عواقب دیگر شود) و یا مبارک را برکنار میکرد (مردم را راضی، کنترال اوضاع را در دست و متحدان را آرام میکرد)
بعد از برگزاری اجلاس ویژه شورای فرماندهی ارتش بدون حضور مبارک، تصمیم به عزل وی گرفته شد و به او ابلاغ گردید. با توجه به شرایط، مبارک صلاح را بر این دید که اندکی آبرو برای خود باقی بگذارد و به صورت محترمانهتری استعفا دهد.
روزها و هفتههای آینده روزهای سرنوشتسازی خواهند بود. بدون تردید بازیگران اصلی عرصهٔ سیاسی مصر (ارتش، اسرائیل و آمریکا) حداکثر تلاش خود را خواهند کرد تا تغییر نظام سیاسی در مصر رخ ندهد. شاید عدهای از معترضان مصری به همین راضی باشند. اما هستند عدهای که به دنبال تغییر واقعی ساخت سیاسی در مصر هستند. باید دید تضاد این دو گروه اصلی به کجا منجر خواهد شد.
چپ های روسی در ایران متخصص سناریو نویسی هستند . مشکل آنها این است که :
۱) هیچ نقشی برای مردم قائل نیستند
۲)در نمایشنامه کمدی سیاسی آنها امریکا به عنوان قدر قدرت در راس نیروهای پلید جهانی قرار دارد و شوروی -روسیه -چپ آمریکای جنوبی - چریک های ژاندارم کش چپ - احزاب کوچولوی کمونیست - هر نیروی تروریستی که با امریکا بجنگد - انتحاری ها - طالبان - خط امام التقاطی- دیکتاتور های مادام العمر ... قدر قدرت هایی هستند که در راس نیروهای مقدس ضد امپریالیست هستند
۳)بالانس قدرت در بند ۲ یکباره بهم میریزد اگر یک نیروی مارکسیست کوچک مثلا کودتا کند یا شروع به درگیری با امریکا کند ( فورا امریکا به سطح یک نیروی بی اثر ، ببر کاغذی ، مفلوک در مقابل یورش خلق ها سقوط میکند و ۴ تا تروریست روسی یا یک حاجیه خانم ش چهره دلال یا ۴ تا بمب گذار طالبانی به سطح قویترین ، مقدس ترین و فراگیر ترین نیروی انتر ناسیونال صعود میکنند که پوزه امریکا را به خاک میمالند )
۴)اگر در کشوری یک دیکتاتور مزدوری ۳۰ سال ، ۵۰ سال ، ۷۰ سال با جنایت ، دیکتاتوری محض ، فریب کاری به نام خلق ، روسیه ، مارکسیسم ، پان عرب وابسته به روسیه ، نسل کش مارکسیست حکومت کند اینها صدایشان در نمی اید . اما اگر در کشور دیگری که وا بسته به آنها نیست حتا انتخابات برگزار شود ، احزاب فعالیت کنند ، کشور از نظر اقتصادی پیشرفت کند ، مردم به اینترنت و ماهواره دسترسی داشته باشند ، مهاجرت آزاد باشد اینها دنبال یک نقص میگردند تا ثابت کنند که رهبران ان کشور عروسک امریکا هستند ، ضد خلق و طبقه کارگر هستند و .... مثلا کره جنوبی ، ترکیه ، مالزی ، .....
۵)اگر مردم یک کشوری قیام کنند ، یک دیکتاتور مادام العمر را بدون توسل به خشونت و چریک بازی و شیشه شکستن و آتش زدن از میان بردارند اینها فورا به کوچک سازی و بی اهمیت نشان دادن کار ان مردم ، تئوری توطیه ( خودش میخواست بره ، شرف داشت بدون خونریزی رفت ، دست امریکا و انگلیس تو کار بود ، داشت انقلاب واقعی میشد امریکا ترسید انقلاب مخملی کرد ، چیزی عوض نشده هنوز کارگران به اندازه سرمایه داران پول ندارند ، چرا دولت جدید به اسرائیل حمله نمیکند ، چرا تو دهن امریکا نمیزند ، پس واقعی نیست )
این مارکسیست های روسی ۷۰ سال است سر مردم ما را گرم کرده اند به این مزخرفات و آنها را مایوس کرده و یا به حالت انتظار مهدی مارکسیستی ( انقلاب پرولتاریا ) نگه داشته ، جنبش های مردمی را به شکست کشانده و تخدیر و افیون نیروهای ترقی خواه جامعه شده اند ، روشنفکران ما را مسخ کرده و به بحث های بیهوده مرغ و تخم مرغی کشانده ، رسانه ها را اشغال و به پخش دروغ ، آیه های نحس ، لجن پراکنی علیه چهره های موثر مشغول شده اند . بین مبارزین و سیاسیون اختلاف انداخته و باورهای مردم را به چالش کشیده ، از اختلاف میان اقوام و گروه ها به نفع ایدیولوژی منحوس روسی خودشان بهره جسته و ایجاد بحران کرده و اختلافات را دامن زده اند .
در همین حال بقیه کشورها که فراماسونری مارکسیست روسی ندارند با راه حل های اصلاحی ( چه اصلاحات از بالا ، چه اصلاحات از پایین ، چه فشار از پایین و چانه زنی در بالا ، چه اتحاد با امریکا و غرب ) کشور خودشان را از ما ، کوبا ، قرقیزستان ، کره شمالی ، بلاروس ، سوریه ، لیبی ، .... بسیار جلوتر برده اند .
مردم مصر تغییر کرده اند . حرکتی بزرگ را پایه ریختند چون به خودشان باور داشتند . ارتش امروز مصر قدرت ارتش دیروز را ندارد ( چه با مبارک ، چه با سعادت ، چه با ناصر ). اگر در برابر خواست مردم به ایستد باز همین جوانها در همین اینترنت با همین ماهواره و مهاجرت به میدان می آیند . بازگشت مصر به نقطه قبلی غیر ممکن است . ارتش حد اکثر در کنار قدرت مثل ترکیه خواهد بود . اگر میتوانست علیه مبارک زودتر از اینها و قبل از اینکه کار به اینجا بکشد کودتا میکرد یا شورا تشکیل میداد و او را اخراج میکرد .
آیا مصر به دموکراسی خواهد رسید ؟ کدام کشور با صرف شورش کردن و انقلاب به دموکراسی رسیده ؟ دموکراسی تمرینی است . ساز و کار میخواهد ، فرهنگ سازی میخواهد ، تغییر قدرت فقط یک فرصت است برای رشد دموکراسی .
اما یقینا مصر از ما و کوبا و سوریه و کره شمالی و قرقیزستان و بلاروس .... به دموکراسی نزدیکتر است . اما مصر یقین وضعی به مراتب بهتر از ما و کوبا و کره و ... خواهد داشت .
دو چریک سابق : ناصر کاخ ساز در امروز و نقره کار در اخبار روز نقش تخریبی ، نفوذی ، بنیاد گرایانه ، دیکتاتوری پرستانه این مارکسیست های روسی را به روشنی بیان کرده اند . امید است تعداد بیشتری از مارکسیست ها به این نهضت تجدد خواهی در مارکسیسم و فاصله گرفتن از مارکسیسم لنینیسم بپیوندند . بدون تحول عمیق در ذهنیت اینها ایران آزاد نمیشود . خوشبختانه مذهبی ها با رهبری عقیدتی دکتر سروش به اندازه کافی از اسلام التقاطی و ارتجاعی فاصله گرفته اند .