نویسنده وبلاگ «لنگدراز» به زندانیان و کشتهشدگانی اشاره کرده که همه در دهه شصت به دنیا آمدهاند. او برای محمد مختاری که روز ۲۵ بهمن کشته شد، نوشته است.
یادم باشد دهه هفتادیها را، دهه هشتادیها را و دهه نودیها را که از بهار امسال آغاز خواهند شد، قضاوت نکنم.
سه سال پیش بود، در همین وبلاگستان خودمان. دهه شصتیها را نقد میکردند و آنها را دهه «شستی» میخواندند. از بیهویتی دهه شستیها میگفتند و از بیآرمانیشان. از اینکه باریبههرجهتاند. خدایگان و غول و قهرمان ندارند و علیموتوری و چهگوارا و فیدلکاسترو را نمیشناسند.
راست میگفتند. ما اینطور آدمهایی بودیم، هستیم. خودم را میگویم. در زندگیام اسطورهای ندارم. به جز مادرم کسی قهرمانام نیست. خودِ پارسال پیرارسالام را اگر بیاورید جلویم بنشانید، ممکن است نشناسماش. سالی دو، سه بار دیدگاههایم عوض میشوند، علایق و سلایقم هم. به هیچ کدامشان نچسبیدهام و روی هیچکدام اصرار و پافشاری ندارم. هرجا عیب کنند ولشان میکنم و میروم، شانه بالا میاندازم و میگویم خب.
بعد ارجاعمان میدادند به فیلمهای کیمیایی و فرمانآرا. که دههشصتیهای سناریوهاشان بیقید بودند و یلخی و یواش. دهه بیستی نبودند که تیزی بکشند و برای رفیق جان بدهند و دهه سی-چهلی نبودند که جبهه بروند و دهه پنجاهی هم نبودند که طعم کمیته و بمبباران و موشکباران را چشیده باشند. دهه شصتی بودند و همه چیز را به مسخره میگرفتند.
بد هم نمیگفتند. خود من دو، سه فیلم آخر کیمیایی را پاک ریشخند کردهام. خاکآشنا را که میدیدم تمام وقت با بغل دستیام پوزخند ردوبدل میکردم و میخندیدم. من هر چیزی که آدمیزاد به اختیار انتخاب کرده را برای مسخره کردن مجاز میدانم. خط قرمز من برای مسخره کردن فقط مشخصات ذاتی، غیرقابلکنترل و ارثی آدمها است.
سه سال پیش در سکوت میآمدم، مضمحل کردن دهه شصتیها را میخواندم و میرفتم. امروز عشقم کشیده جواب بدهم. دهه شصتی کینهای بدجنسی که منم، صبر کردم تا امروز برسد.
به اوین سری بزنید. دستهدسته دهه شصتی دربند دارد. به باغفردوس کرمانشاه سربزنید. به قطعه ۲۵۷ بهشتزهرا سربزنید. گوشتاگوش دهه شصتی خوابیده است. از متولد شصت هست تا متولد شصتونه. چه جورش را میخواهید؟ همه قلمش را داریم. خوشگل و خندان و رقصان داریم؛ بلند بالا و چشمابرومشکی داریم، تنبورنواز داریم، دانشجو داریم، دیپلمه داریم، کارگر هم داریم.
تا خرداد ۸۸ همه زنده بودهاند. بعد یکی یکی مردهاند. دانه به دانه. گلوله خوردهاند یا چاقو و باتوم، نمیدانم. فقط میدانم یک روز به خیابان رفتهاند و هرگز برنگشتهاند. میدانم وصیتنامه در جیبشان نگذاشته بودند و پلاک بر گردنشان نینداخته بودند. گفتم که، از نسل بیآرمانها بودهاند. برای مردن نرفته بودند، برای زندگی کردن رفته بودند. همین است که عوض وصیتنامه صفحه فیسبوک میماند ازشان.
آخ. آخ همنسلی عزیز بیادعای من. که عوض چهگوارا و فیدلکاسترو، هوادار دیویدبکهام بودی و باباشاه و لولکوبولک. از دیشب نشستهام صفحه فیسبوکات را ورق میزنم، گریه امانام نمیدهد.
It’s not easy to hear more information just about this good post,but term paper writing service will advice to buy essays to have true facts and it is possible to buy pre written essay per very low prices!
недорогой ремонт телевизоров с гарантией
Продвижение сайтов и поисковая оптимизация, раскрутка.
Thank you, it’s very wonderfull story it might be very polite for students. For example last year when I had a difficult of time at the end of semester with a continuous flow of academic assignments and job, I had a wonderfull idea to buy it somewhere and than use plagiarism checker. I was so dead that I did not care for what can begin when my academic work was written by different person. To my awesome surprise, research paper was estimable the price I paid for it. I was so contented with the quality and now everytime i use this service.
Don’t have enough money to buy a house? You should not worry, because that is achievable to take the loans to solve all the problems. Thence get a commercial loan to buy everything you require.
جانا سخن ا ز حدیث ما می گویی . منم یه دهه شصتی هستم . اشک توی چشمام پر شد با خوندن دل نوشته ت . نسل ما که سوخت خدا کنه نسل های بعدی طعم زندگی رو بچشن . عجب حکایتیه دهه شصتی بودن . تا چشم باز کردیم جنگ ایران و عراق و تبعات انقلاب و حالا هم که ... . دهه شصتی نیازی به وصیت نامه نداره . نفس عمل خودش وصیت نامه س . ضمن اینکه نشون می ده که هنوزم بچه ها ی هم نسل ما سر سوزن امیدشون رو از دست ندادن و به نوشتن وصیت نامه فکر نمی کنن و اراده شون رو دست نام امیدی نمی دن . ممنون از نوشته زیبات دوست عزیز.
اخ که گفتی .
تازه چه گوارا قاتل ۵۰۰ نفر بود بدون دادگاه . مثل خلخالی .
کاسترو بعد از ۵۰ سال در یک کشور فقیر ۱۲ میلیونی یک میلیون بیکار داره ، ده ها هزار دختر جوان خودشونو میفروشند به توریستها که از کشورهای امپریالیست میان اونجا بهشت مردان هرزه است .حراج کرده 20 دلار . به تازگی سرمایه داری را اجازه داده ( شکر خوردن از سوسیالیسم ورشکسته ). از سلفن و ماهواره و اینترنت خبری نیست . مخالف و نفس کش باقی نگذاشته، تک صدایی تک صدایی ، حتا اصلاح طلب هم داخل حکومت اجازه نمیده . همه در آدرس مشخص زندانی هستند و تحت نظر . اگر بخوان از یک آدرس به یک آدرس دیگه برن مسله بخوان با خواهر یا مادر یا قوم و خویش دیگری زندگی کنند ۳ سال طول میکشد که درخواست پر کنند ، کمیته انقلاب محلی تصویب کند ، مراحل اداری و انقلابی طی شود . یعنی جاسوسی عمودی و افقی در جامعه . چپ روسی این اخبار را سانسور میکند . نمیگذارد نسل غیر شستی از این حقایق پشت پرده نظام های سوسیالیستی باخبر شود . اما شما فقط به این موضوع فکر کنید چرا ۵۰ سال است یک نفر دیگر در کوبا ریس جمهور نشده ؟ یعنی از کاسترو که بالای ۸۰ سال دارد و به زحمت زنده است هنوز کس بهتری پیدا نشده ؟ در کشوری که سرمایه داری نیست یک میلیون بیکار از کجا آمده ؟