نویسنده وبلاگ آهستان نگاهی دارد به جایگاه کنونی آیتالله هاشمی رفسنجانی در سیاست ایران.
نام اکبر هاشمی رفسنجانی، با نام انقلاب اسلامی گره خورده و به این راحتیها باز نمیشود. این شعار و تعارف نیست، عین واقعیت و حقیقت است.
در طول سالهای بعد از انقلاب شخصیتهای زیادی بودند و هستند که به دلائل مختلف از انقلاب بریدند وگاه صراحتا و گاهی هم با ایما و اشاره به پشیمانی خود اعتراف کردهاند اما هاشمی از جمله افرادی است که در سختترین شرایط حتی در زمانی که جریان رسمی و غیررسمی علیه او بود، هرگز به انقلاب و نظام پشت نکرد.
این مساله باعث شده است که انتظارات از هاشمی و به تبع آن قضاوتها و برخوردها با او کمی متفاوت از دیگران باشد. از سویی دوستان واقعی انقلاب از او انتظار دارند که در برابر ضدانقلاب، همان هاشمی همیشگی باشد. از سوی دیگر آن ژست غیرقابل نقد بودن هاشمی، دیگر به تاریخ پیوسته و در مسابقه «مخالفت با هاشمی» همه در حال سبقت گرفتن از هم هستند!
البته خود هاشمی رفسنجانی تا حدود زیادی در سرنوشت عجیب خود و در این فرایند پر فراز و نشیب نقش دارد. او دوستان و دشمنانش را در دوران مختلف، براساس مصالح و منافع انتخاب میکرد. مثلا با آنکه در انتخابات مجلس ششم، طعم تلخ بیوفایی را از اصلاحطلبان چشیده بود، اما در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری به حمایت مصلحتی آنها رضایت داد!
بعد از انتخابات دوره نهم هم، همه سرمایه، سابقه و عزم خود را صرف مخالفت با دولت احمدینژاد کرد تا جایی که با گذشت زمان این اختلاف به مسالهای شخصی تبدیل شد که هر دو طرف، سعی در حذف طرف مقابل داشتند. با توجه به پیروزی احمدینژاد بر هاشمی و جو حاکم بر کشور بعد از انتخابات دوره نهم، کاملا طبیعی بود که در جدال و رقابت بین این دو نفر، باز هم برد با احمدینژاد باشد. مخصوصا اگر در جریان از میان برداشتن رقیب، مخالفان هاشمی، ادامه دهنده راه هاشمی باشند!
البته انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، آغاز جریان حذف هاشمی از صحنه سیاست نبود. سوت آغاز پروژه تخریب، ترور شخصیت و حذف هاشمی، در انتخابات مجلس ششم زده شده بود یعنی زمانی که جبهه مشارکت و تئوری پردازان اصلاحات از جمله اکبر گنجی و عباس عبدی، ناجوانمردانه علیه هاشمی مینوشتند (با آنکه اصلاحات مدیون شخص هاشمی بود) اما در کمال حیرت، همین آدمها در انتخابات دوره نهم دوباره پشت سر هاشمی سنگر گرفتند و او را به قربانگاهی دیگر فرستادند.
من هیچ وقت نمیتوانم جای هاشمی باشم، اما اگر چنین فرصتی برای من وجود داشت، هرگز اسیر این سیاست بیپدر و مادر نمیشدم و دست دوستی به گرگهایی نمیدادم که قبلا یکبار به جانم افتاده بودند!
اشتباه دیگر هاشمی این بود که در انتخابات دوره دهم حامی تئوری «هر کسی به جز احمدینژاد» شد! این یعنی ایستادن در برابر رای و اراده مردم. تاکید و پافشاری بر این نظر، موجب واکنش و عکسالعمل دوستان احمدینژاد و شخص وی هم شد که اوج آن را در مناظره جنجالی تلویزیونی دیدیم.
خود من بعد از پایان مناظره تا صبح در خیابانهای قم همراه مردم مشغول شادی بودم! اما امروز کلاهمان را قاضی کنیم. اگر هر کدام ما جای هاشمی بودیم (با یک صدم خدمات و سوابق و جایگاه و مسئولیتهای وی) و در برابر میلیونها بیننده تلویزیونی له میشدیم، چه واکنشی نشان میدادیم؟! من که تحمل برخورد و یک تذکر ساده مامور راهنمایی و رانندگی را ندارم و بعد از توقیف موتورسیکلتم توسط سرباز نیروی انتظامی، به زمین و زمان بدگمان میشوم، قطعا اگر جای هاشمی بودم …
البته رفتار امروز هاشمی رفسنجانی به هیچ وجه قابل توجیه نیست، اما به هرحال سهم تحقیر، برخوردها و ظرفیت آدمها را نمیشود نادیده گرفت؛ هرچند ترور شخصیت و تحقیر او در ماجرای مجلس ششم چیزی کمتر از انتخابات دوره اخیر نبود.
این را هم اضافه میکنم که اختلاف من با آقای هاشمی رفسنجانی آنقدر واضح و روشن است که با هیچ سلام و صلوات و تعارفی، حل شدنی نیست؛ اما این اختلاف هرگز با دشمنی و آرزوی نابودی همراه نبود. از وقتی که یادم میآید جزو منتقدان هاشمی بودم. چه در انتخاباتی که احمد توکلی رقیب هاشمی بود و چه در انتخابات دوره نهم که حقیقتا آرزویی جز شکست هاشمی نداشتم اما شعار «مرگ بر هاشمی» هرگز شعار من نبود. نه تنها من که گمان نمیکنم شعار هیچ انقلابی دلسوزی باشد.
آنچه این روزها به نام نقد هاشمی در جامعه و مخصوصا در دنیای رسانهها وجود دارد، نقد نیست، به فضاحت کشاندن هاشمی هست، له کردن اوست، نامردی در حق اوست که قطعا روزی دامن عناصر پشت پرده چنین فضایی را هم خواهد گرفت.
منتقدان و مخالفان هاشمی چند گروه مجزا از هم هستند که گاهی خود آنها صد و هشتاد درجه با هم اختلاف دارند. یک دسته منتقدان سنتی و اصولی هاشمی که محترمانه و منصفانه به رفتار او در جریان فتنه سال گذشته اعتراض دارند. بسیاری از بزرگان نظام و شخصیتهای موجه سیاسی و مذهبی در این دسته حضور دارند و سیاست «جذب حداکثری و دفع حداقلی» را در پیش گرفتهاند. دسته دوم اصحاب و اذناب «همت آنلاین!» و دسته سوم آدمها و جریانات تندروی سیاسی و مذهبی قم و تهران!
من شخصا (به عنوان یک قطعه کوچک در پازل هاشمی رفسنجانی!) به جز دسته اول، چندان به دو گروه باقیمانده خوشبین نیستم. تندرویهای این دو دسته، چیزی هست در حد همان سکوت غیرقابل قبول هاشمی در حوادث بعد از انتخابات. اگر هاشمی با سکوت خود، به ضدانقلاب میدان و مجال داد، این دو دسته هم با تندروی خود خیلیها را از دایره نظام خارج کردهاند. هاشمی با سکوت خود به رهبری پاسخ داد و اینها هم با اهانت خود (سفارش صریح رهبری را در خطبههای ۲۹ خرداد و نماز عید فطر سال گذشته و مخصوصا در دیدار با بسیجیان کشور درخصوص عدم اهانت به هاشمی به خاطر بیاورید!)
به نظر من باید در این مورد خاص به رفتار رهبر انقلاب و بزرگان و ریش سفیدان نظام و دوستداران واقعی انقلاب در قبال هاشمی اعتماد کرد و به «حداقلها» قانع بود مخصوصا در چنین شرایطی که «حداکثرها» همانی نبودند که انتظارش را داشتیم!
پی نوشت:
چند سالی هست که «پازل هاشمی» به بقیه بازیهای سیاسی مملکت اضافه شده است. طبق منطق این بازی، آدمها دو دستهاند یا دشمن هاشمی و یا اینکه حتما در پازل هاشمی بازی میکنند!
این روزها هرکسی که درباره هاشمی حرفی بزند و یا مطلبی بنویسد اما به او فحش ندهد، قطعا در پازل هاشمی بازی کرده است. پازلی که بزرگان و مسئولان زیادی جزء آن هستند و من شاید کوچکترین قطعه این پازل باشم. بزرگانی چون آقایان مهدوی کنی، جوادی آملی، عسگراولادی، ری شهری، ناطق نوری، امامی کاشانی، توکلی، قالیباف، محسن رضایی، اخوان لاریجانی و …
این پازل در یکی دو سال گذشته تکمیل شده، فقط یکی دو خانه آن خالی است که احتمالا دو سه سال دیگر پر میشود. شاید آن روزها مشخص شود که خود احمدینژاد و مشایی هم جزو پازل هاشمی بودهاند!
الهی بمیرم قیامت نشد ؟ ۱۵۰ تا رشتی که خودنویس دروغی گفت بازم نیامدند ؟ کردستان و حوض ماهی قرمز هم نیامد ؟ تجزیه طلبان هم نیامدند ؟ یعنی شما ها صد نفر هوادار هم ندارید بیان بیرون تو این شهرها یک دادی بزنند ؟ خبر گذاری فارس هم یک دست آویزی به شما نداد ؟ که اقلا بگیم زدین . بابا به این لیبی نگاه کنید در مقابل توپ و تانک و هواپیما جنگی و آدمخور قذافی و مارهای سوسیالیستی ،صربی ،کوبایی ، ونزوئلایی ، برزیلی ، عربی اون وایسادن . این رادیو فردا هم که وسط این همه پیامبر جرجیس ریشو توده ای دباشی هوادار احمدی نژاد را انتخاب کرده .
چه رکبی خورد این موسوی بیچاره که به نسخه های پرولتاریایی شما گوش داد و طبقه متوسط را از دست داد . چه عا قل بود رفسنجانی که افسارش را دست شما ها نداد . از او بهتر خاتمی که هنوز بر اصلاحات خودش پای میفشرد . قربانی معصوم طبق معمول هم جوانان خام و هم لیبرال ها و شرف اهل قلم و تحکیم وحدت که هم در عزا سرشان را میبرند هم در عروسی . هیچ ملتی مثل ما اینقدر بدبخت و شور سرنوشت نیست
.در قدرت تشخیص سیاسی و سواد این آقا ی دباشی همین بس که از احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا دفاع کرد .من تعجب میکنم وقتی گنجی یا سروش یا بازرگان یا بنی صدر یا حتا رضا پهلوی حرفی میزنند شما صد تا کامنت الکی اینجا علیه ا نها مینویسید اما وقتی یکی به این توده ایهای ریشدار چیزی میگوید سانسور میکنید . چطور گنجی باید برای ۲۵ سال پیش دائم مورد حمله باشد ولی این آقا و چپ های دیگر باری همین چند سال پیش و همین الان مصونیت سیاسی دارند ؟ از این آقا بپرسید نظرش راجع به قذافی و دفاع کاسترو و اورتگا و چاوز و دیلما روسف چیه تا بدانید که او بیش از احمدی نژاد ضد آمریکاست . آقا اینها رادیکالیسم را به موسوی و جنبش سبز تحمیل کردند و کار آنرا که یک جنبش اصلاحی بود به این بن بست کشاندند و راهی جز همان چریک بازی و ژاندارم کشی باقی نگذاشتند . همکارانشان در رژیم هم با ریش و مذهب آب به آسیاب اینها ریختند . آمریکایی ها بدانند که کسانی که در رژیم افراطی عمل میکنند و شعار مرگ بر موسوی میدهند و دست گیر و شکنجه و زندانی میکنند به توصیه همین مارکسیست های ریشدار نفوذی باری رادیکال کردن فضا و بهره برداری نهایی با کمک روسیه این کارها را میکنند . چرا متوجه نیستید که همه اینها با لیبرال ها و روشنفکران دینی بیش از خود رژیم سر ستیز دارند ؟ حتا احمدی نژاد هم به اندازه اینها رادیکال و ضد امریکا نیست .مگر نمیبینید که اینها احمدی نژاد و مشایی و حتا رژیم را به آمریکایی و اسرائیلی بودن متهم میکنند ؟ بنظر من آمریکایی ها قبل از میدان دادن به هر اپوزیسیونی باید از او تست ضد اسرائیلی و هواداری از کاسترو و قذافی بگیرند . اگر کسی در کارنامه سیاسی اش حمله به اسرائیل و هواداری از کوبا و لیبی و یا سکوت در مقابل جنایات آنها ( دیکتاتورهای سوسیالیست ) است شک نکنید که عضو فراماسونری مارکسیست های روسی است . حتا اگر در دانشگاه کلمبیا باشد یا در ارلاندو و شیکاگو با ظاهر نو سکولار و حقوق بشر . اگر هم اینها را میدانید و دارد با کارت آنها بازی میکنید پس یک چیز را نمیدانید اینها در ایران و در متن جامعه هیچ عددی نیستند ، در همین خارج کشور هم بیش از ۱۰۰۰ نفر نمیتوانند جمع کنند . قدرت تخریبی آنها به لحاظ پشتوانه روسی و استفاده از روشهای استالینیستی و نفوز است . اما چیزی نمیتوانند بسازند . چون مردم ایران مثل مردم کوبا و کره شمالی خنگ و ببو نیستند . رژیم شاه را دیده اند از تمدن غربی چشیده اند . حتا همین ج ا از نظر مظاهر تمدن سگش به کوبا و کره می ا رزد . یک حرکت اصلاحی که سروش و خاتمی و کروبی و ... راه انداخته بودند میتوانست در صورت ادامه ایران را به سمت ترکیه ببرد . اما اینها با جلو انداختن موسوی و هیاهو و اغتشاش از ۱۸ تیر تا ۲۵ خرداد همه چیز را خراب کردند .
مردم هم حالا رفتند خانه . چی شد ؟ هر روز تعداد آنها کمتر میشود . گفتند موسوی را بگیرند ایران قیامت میشه ! گفتند کردستان و رشت و ..... فقط نامه رویا طلوعی ی را بخوانید تا بدانید چقدر سر کار هستید . ببینید رژیم با دکتر یزدی و دفتر تحکیم و کروبی چقدر خصومت دارد و رفتارش با کانون نویسندگان و عمویی و این مارکسیست های ریشدار چگونه است ؟